با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مرداد ۱۹, یکشنبه

خاک کشتگان غمت - چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت - غزل 93

45- خاک کشتگان غمت
چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت   حقوق خدمت ما عرضه کرد برکرمت
به نوک خامه رقم کرده ای سلام مرا       که کارخانه دوران مباد بی رقمت
نگویم از من بیدل به سهو کردی یارد     که درحساب خرد نیست سهو بر قلمت
مرا ذلیل مگردان به شکر این توفیق     که داشت و دولت سرمد عزیز و محترمت
بیا که با سرزلفت قرار خواهم کرد       که گر سرم برود برندارم از قدمت
زحال ما دلت آگه شود مگروقتی     که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت ؟
صبا ززلف تو با هر گلی حدیثی راند     رقیب کی ره غماز داد درحرمت
تو را زحال دل خستگان چه عم که مدام   همی دهند شراب خضر زجام جمت
دلم مقیم درتست حرمتش می دار     به شکر آن که خدا داشتست محترمت
همیشه وقت تو ، ای عیسی صبا خوش باد که جان حافظ درخسته زنده شد به دمت


توضیحات :
رشحه (تراوش = تراوش قلم – خانه قلم = مرکب ( کراخانه دوران (تشبیه = روزگار ) بیدل (عاشق ) سهو (فراموشی ، خطا اشتباه ) سرمد (همیشگی ) حضر (نام یکی از پیامبران معروف به ارمیا ) عیسی صبا (باد بهاری = تشبیه ) رقم کرده (نامه نگاری = مکاتبت ) کردی یاد (به خاطر آوردی ) مگر دان (مکن ) دریاب(نفقد کن = یادش کن ) تیز میروی (بی پروا می روی ) دم (نفس ) معنی بیت 1( لطف بزرگی بود که ناگهان تراوش قلم حق ارادت ما ربه حضورت معروض داشت ) =( گویا یکی از دوستان خواجه پس از مدتی برای او نامه نوشته بود ) معنی بیت 2( بانوک قلم به من سلام نوشتی ، امیدورام که کارگاه روزگار هیچ گاه بی اسم و رسم تو نباشد ) معنی بیت 7(باد صبا از زلف تو با هرگلی یک حرف گفت ، سخن چین و رقیب چه وقت به او اجازه دخول به بارگاه تو داده که این طور سخن چینی و غمازی می کند ) معنی بیت 8( دلم همیشه مقیم درگاه شماست آنرا عزیز بدار  به شکرانه آنکه خداوند تو را از بلا مصون داشته است )

نتیجه تفال :
1-   به زودی خبری یا نامه ای خوشحال کننده دریافت می کنی که بسیار امید بخش و شادی آفرین است بطوریکه زندگی شما متحول می شود
2-   رقیبی درکمین شماست که اینک با شما بسیار گرم گرفته ولی بدانید که قصد فریب دارد و از او دروری کنید که به صلاح شما نیست
3-   از زندگس خوبی برخوردارید ارزش آن را بدانید و با کلماتت و حرکات بچه گانه آنرا سرد و افسرده نسازید زیرا اطرافتیان و اعضای خانواده بسیار به شما علاقه مند هستند ولی جنابعالی با حرکات تند و دلسرد کننده آنان را نارحت می سازید
4-   مسافرت را توصیه می کنم . خرید و فروش بسیار به موقع است طلاق صورت نمی گیرد ولی ازدواج مدت طویل می کشد ولی عملی می گردد .
5-  برای گشایش این نیت سوره مبارکه السبا آیه 43 تا آخر را با حضور قلب و معنی بخوان که گشایش بسیار است و نذر خود را ادا کن
6-   مرغ سعادت جدیداً بربام خانه نشسته و آشیانه گرفته و طالع شما در برج سعد است برای نگهداری این پرنده زیبای زندگی اولاً توکل برخدا کن ثانیاً خویشتن دار باش و راز دل را برای دهرکسی تعریف مکن ثالثاً مرم دار باش و به دیگران کمک کن و پدرو مارد را یاد کن و برایشان خدمتی انجام بده و نسبت به اطرافیان مهربانتر باش
7-  قلبی مهربان داری زبانی سرد بسیار بانمک و دلربا هستی زود رنج عصبی وسواسی و طلبکار عشق باز ومهربان بی حوصله و لجوج دست و دل باز و بی مبالات ولی بدان چون قلبی مهربان داری خدا همیشه با شماست
8-  مقامی ، خبری ، پولی دیداری درانتظار شماست که بسیار سودمند است بدان که برنده دیگران را نگوهش می کند ولی آنان را می بخشد اما بازنده چنان ترسو است که قادر به نکوهش دیگران نیست و چنان حقیراست که قادر به بخشیدن دیگران هم نیست .


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۹۳)
رشحه: تراوش.
رشحه قلمت: ترواش مرکب از سر قلم تو، نوشته تو.
کرم: جوانمردی، مروت، بزرگواری.
رقم کرده‌یی: نوشته‌یی، تحریر کرده‌یی.
کارخانه دوران: کارگاه جهان، کنایه ازدنیا.
رقم: نشان، نوشته، خط و در اینجا به معنی فرمان و حکم است.
بی‌دل: دلتنگ، آزرده دل.
به سهو: از روی اشتباه و خطا.
در حساب خرد: عقلاً و منطقاً، به حساب و حکم عقل.
سرمد: جاویدان.
دولت سرمد: بخت و اقبال همیشگی و پایدار.
قرار: پیمان، شرط.
خضر: نام یکی از پیمبران که در شهر ظلمات به آب حیات دست و عمر جاویدان یافت و خضر به حکم ضرورت شعری آمده است.
زلال خضر: آب حیات خضر.
جام جمت: جام جهان‌نمای جمشید و کنایه‌یی است به جام شراب جمشیدی زیرا شراب هم در زمان جمشید کشف شد.
عیسی صبا: نسیم صبای مسیحا، اضافه تشبیهی، صبا به علت جانبخشی به عیسی تشبیه شده است.
معانی ابیات غزل (۹۳)
(۱) چه لطف و موهبتی بود که به ناگاه تراوش مرکب خامه تو حقوق خدمت سابق ما را در پیشگام کرم و بزرگواری تو مطرح ساخت.
(۲) الف: با نوک قلم مرا به سلامی یادآور شده‌یی که (دعا می‌کنم که) گردش روزگار بدون حکم و فرمان تو برپا نباشد.
ب: با نوک قلم مرا به سلامی یادآور شده‌یی که خدا کند که گردش روزگار همیشه در فرمان و حکم تو باشد.
(۳) منظورم این نیست که اشتباهی از من بی‌قرار یاد کرده‌یی. چرا که به حکم عقل و منطق اشتباهی برقلم تو جاری نمی‌شود.
(۴) به شکرانه این توفیق که اقبال جاویدان و بخت پایدار، تو را عزیز و محترم گردانیده است مرا خوار و بی‌مقدار مکن.
(۵) بیا که برآنم تا با سرزلف تو پیمان ببندم که در راه تو هرگاه سرم را هم ا زدست بدهم آن را از پیش پای تو برندارم.
(۶) دلت از چگونگی حال ما زمانی آگاه می‌شود که از خاک کشتگان غمت لاله بروید.
(۷) چون آب حیات‌بخش خضر از جام جمشیدی به تو عنایت می‌شود، از آن زلال، جرعه‌یی هم به جان تشنه ما برسان.
(۸) این باد صبا که دم روح‌بخش تو جان پژمرده حافظ را شاداب و زنده کرد هیشه ایام به کامت باد.
شرح ابیات غزل (۹۳)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون محذوف
*
پس از آنکه دو سال از تبعید حافظ گذشت و شاه‌شجاع به کمک تورانشاه وزیر، براوضاع مسلط شد و پرونده محاکمه برعلیه حافظ مختومه اعلام گردید، همانطور که در همایون‌نامه شهاب منشی آمده است شاه‌شجاع با نامه‌یی از حافظ خواست که به شیراز برگردد. ضمناً بنا به آنچه از غزل با مطلع: (هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم) برمی‌آید و به موجب ایهام بیت مقطع این غزل، از طرف تورانشاه وزیر هم نامه‌یی به حافظ می‌رسد که رفع مشکلات شده و او می‌تواند به شیراز بازگردد و برای روشن‌تر شدن مطلب توجه خوانندگان محترم را به مندرجات صفحه ۹۳ تا ۹۶ درفصل (چرا حافظ به یزد تبعید شد) معطوف می‌دارد.
دو نکته قابل توجه دراین غزل به چشم می‌خورد:
۱- از آنجایی که بزرگترین حسن کلام حافظ شیرین ‌سخن با همه مشکلات و معظلاتی که درامر بازگو کردن مطالب عشقی، عرفانی، ایهامی درسر راه خود دارد امر بلاغت کلام اوست، حافظ پس از سرودن مطلع این غزل، خود متوجه می‌شود که مصراع اول مطلع غزلش ممکن است در ذهن مخاطب یعنی شاه‌شجاع ایجاد توهم کند. این توجه حافظ کاملاً به مورد است زیرا اکثر مفسرین عبارت:(چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت) را به صورت جمله گلایه‌آمیز معنا کرده و از آن چنین برداشت کرده‌اند که حافظ از روی بی‌اعتنایی و لج‌بازی شاه شجاع را شماتت می‌کند. در صورتی که منظور حافظ علی‌الظاهر ازبیت مطلع، این گونه گلایه که سبب دلسردی مجدد شا‌ه‌شجاع شود نیست و همانطور که در معنای این بیت عرض شد شاعر از اینکه این لطف و موهبت دست داده که تراوش مرکب خامه شهریاری حقوق خدمت سابق او را در پیشگام کرم او مطرح ساخته و یادآور شده است سپاسگزار است. حافظ به منظور رفع هرگونه سوء تفاهم در بیت سوم توضیح می‌دهد که مقصودم این نیست که به سهو و اشتباه به یاد من افتاده‌یی چنین نیست و تمام نوشته‌های تو متکی به موازین عقلی است.
در اینجا باید به این نکته نیز اشاره کرد که از آنجایی که این شاعر بی‌همتای غزلسرای زبان فارسی مرد رندی است که چشم روزگار دیگر مثل او را ندیده است می‌توان این شیوه کلام مطلع غزل و آن توضیح بعدی را هم به حساب رندی او گذاشت و چنین استنباط کرد که منظور باطنی او ایهامی گلایه‌آمیز بوده است و نویسنده این سطور هم قبلاً در صفحه ۹۶-۹۳ این کتاب بدان اشاره کرده است.
۲- شاعر گلایه واقعی خود را در بیت ششم مطرح می‌کند آنجا که می‌گوید تو وقتی به میزان صمیمیت و فداکاری و دوستی و یکرنگی من پی خواهی برد که من هفت کفن پوسانده باشم. و این عبارت مختصر به منزله دفاع کلی از حقانیت در شیوه رفتاری خود در مدت همکاری با شاه‌شجاع در دربار می‌باشد.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

غزل به قلم علامه قزوینی :

چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت
به نوک خامه رقم کرده‌ای سلام مرا که کارخانه دوران مباد بی رقمت
نگویم از من بی‌دل به سهو کردی یاد که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت
مرا ذلیل مگردان به شکر این نعمت که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت
بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد که گر سرم برود برندارم از قدمت
ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت
روان تشنه ما را به جرعه‌ای دریاب چو می‌دهند زلال خضر ز جام جمت
همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت

غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت    حقوق خدمت ما عرضه کرد برکرمت
به نوک خامه رقم کرده ای سلام مرا       که کارخانه دوران مباد بی رقمت
نگویم از من بیدل به سهو کردی یارد     که درحساب خرد نیست سهو بر قلمت
مرا ذلیل مگردان به شکر این توفیق      که داشت و دولت سرمد عزیز و محترمت
بیا که با سرزلفت قرار خواهم کرد       که گر سرم برود برندارم از قدمت
زحال ما دلت آگه شود مگروقتی      که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت ؟
صبا ززلف تو با هر گلی حدیثی راند      رقیب کی ره غماز داد درحرمت
تو را زحال دل خستگان چه عم که مدام    همی دهند شراب خضر زجام جمت
دلم مقیم درتست حرمتش می دار      به شکر آن که خدا داشتست محترمت
همیشه وقت تو ، ای عیسی صبا خوش باد که جان حافظ درخسته زنده شد به دمت

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر