با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

کمال سرمحبت - مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند - غزل 188 - 245

245- کمال سرمحبت
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند       که اعتراض بر اسرار علام غیب کند
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه     که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند
زعطر حور بهشت آن نفس براید بوی     که خاک میکدهما عبیر جیب کند
چنان بزدره اسلام غمزه ساقی     که اجتناب زصهبا مگر صهیب کند
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است     مباد کس که درین نکته شک و ریب کند
شبان وادی ایمن گهی رسدبه مراد           که چندسال به جان خدمت شعیب کند
زدیده خون بچکاند فسانه حافظ   چو یاد وقت زمان شبابو شیب کند


توضیحات :
کمال سر محبت ( کمال راز عشق ) فضول (عیب جوی بیهوده گو ) عیب کند (خرده بگیرد ) نقص ( کاستی ) بی هنر ( بی کمال ) حور ( سیاه چشم زیبا) عبیر ( عطر ) جیب ( گریبان ) صهبا( شراب ناب ) صهیب ( ابویحی صهیب بن سنان رومی از صحابه رسول خدا ) ریب ( شک و تردید ) مباد (نباید ) وادی ایمن ( سرزمینی که حضرت موسث ندای حقرا شنید ) شبان وادی ایمن ( کنایه ازحضرت موسی ) شعیب ( پیامبری که حضرت موسی خدمتاو کرده اند ) فسانه ( قصه ) شیب ( زمان پیری ) شباب ( جوانی ) معنی بت 1( آن بیهوده گویی که مرا به رندی و عشقعیب می کنددر واقع به اسرار اهل غیب اعتراض دراد ) معنی بیت 2( به کمال راز عشق من بنگر نه کاستی و زشتی گناهم زیرا آن کس که هنر و کمالی ندارد زبان به اعتراض و عیب جویی می گشاید )

نتیجه تفال :
1-   از ویزگیهای جنابعالی عبارتنداز نجیب درسخوان قابل اعتماد جسور مصمم پرهیز کار جذاب و دلربا رفیق دوست اصیل مودب جدی با وجدانفرشته خود خجول منطقی شریف خیرخواه واقع بین پاکدوست داشتنی اهل گردش ولخرج دوستدار ثروت
2-   خواجه در بیتهای سوم و چهارم و پنجم فرماید( آن لحظه بوی خوش سیه چشم بهشتی پراکنده می شود که غبار میخانه ما را عطر گریبان خودسازد )0 کرشمه ساقی آن گونه راه دل اهل اسلامزا میزندکه هیچ کس حتی صهیب از صحابه رسول خدا ( ص ) از باده نوشی نمی تواند بپرهیزد ) ( کلیدگنج نیکبختی و مقبولیت نزد صاحبدلان استنبایدکسی دراین مساله شک وتردیدکندجنابعلی خودتفسیر کندی
3- لطفا ادامه شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل(۱۸۸)

رندی: بی قیدی و بندی، رجوع کنید به صفحه ۶۰ رندی حافظ و صفحه ۱۵۱ .

فضول: یاوه گو ، کسی که خودسرانه در امر دیگران مداخله کند ( در زبان عربی فضول به معنای یاوه گو یی و فضولی به معنای یاوه گوست ودر زبان فارسی در ست بر خلاف آن متداول است. (دهخدا) .

اعتراض: مخالفت ، ایراد و نکته گیری ، عیب جویی ، خرده گیری.

علم غیب: دانش الهی ، احوال غیبی ، دانشی که از اسرار مخفی و ازلی خبر دهد .

کمال: تمامیت ، تمام شدن ، تمام و در اصطلاح فلاسفه : آنچه تمامیت شیء به آن است که کمال آن شیء می نامند.

سرّ محبّت: راز عشق، غلیان دل در مقام اشتیاق به لقاء محبوب ( ر- ذوالنور)

نقص : کاستی ، نقصان .

نقص گناه: کاستی و نقصی که در اثر گناه در شخص پیدا می شود .

حورِ بهشت: زن بهشتی سیاه چشم ، حوریه .

عبیر :ماده یی که از ترکیب مشک و گلاب و چند ونوع مواد معطر دیگر تهیه می شود .

جِیب: گریبان ، یخه پیراهن .

چنان زند: چنان به یغما ببرد.

ره اسلام: آن چنان دین و ایمان اسلامی را به یغما ببرد.

غمزه :کرشمه وناز و ادا و اطوار .

اجتناب : دوری ، پرهیز .

صهبا: شراب انگوری .

صُهَیب : یکی از صحابه حضرت رسول اکرم ( ص) که به زهدو پارسایی مشهور بوده و تقوا و عفت ذاتی او ضرب المثل است . او در سنه ۳۶ قبل از هجرت متولد و در سال ۳۲ بعد از هجرت وفات یافت .

اهل دل:مردم صاحبدل، اهل دل کسی است که هر چه دل اراده و تمایل به آن باید او نیز بدان بگرود ، مانند اهل بصیرت واهل نظر که ذوق و شناخت زیبایی را از راه علم نظرو زیبایی شناسی دار هستند .

رَیب : شک وتردید.

شبان وادی ایمن: کنایه از حضرت موسی که دربیابانی در جانب راست کوه طور به شبانی مشغول بوده وندای حق تعالی را در آنجا شنید.

شُعیب: پدر زن حضرت موسی که خود نیز پیامبر بود و موسی قبل از رسالت ، شبان گوسفندان بود .

زمان شباب : زمان جوانی .

شیب : پیری .

معنی ابیات غزل (۱۸۸)

(۱) آن یاوه گویی که راز دانش الهی و نصیبه ازلی را منکر است به رندی و عاشق پیشگی من خرده می گیرد.

(۲) محبت راستین را که در سر حد کمال است بنگر نه کاستی های حاصله از گناه را، چرا که هر کس بی هنر باشد به عیب می نگرد .(۳) آن زمان از عطر حوری بهشتی بوی خوش بر می خیزد که خاک میخانه ما را به مانند عبیر در گریبان خود نهد .(۴) ناز وکرشمه ساقی آنچنان راهزن پرهیزکاری و ایمان اسلامی است که شاید تنها صَهَیب قادر باشد که از باده نوشی بپرهیزد . (۵) کلید گنج سعادت، پذیرفتگی در پیشگاه صاحبدلان استو مبادا کسی در این نکته ظریف تردید کند. (۶) موسی، این چوپان بیابان اَیمن وقتی به مردا دل خود می رسد که از دل وجان چند سال به شعیب خدمت کند. ( ۷) سرگذشت حافظ آنگاه که به چونگی روزگار جو انی وپیری می پردازد ، خون از دیدگان جاری می کند .

شرح ابیات غزل (۱۸۸)

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر غزل : مجتث مثمن مخبون محذوف

*

مفاد مقطع این غزل دلالت واضح بر این دارد که حافظ در زمان پیری یعنی اواخر عمر خود این غزل را سروده است زیرا صراحتاً می گوید وقتی که به یاد ایام جوانی و روزگار پیری خود می افتم و آنچه بر من دراین ایام گذشته اگر باز گو کنم خون از دیدگان جاری می شود. این موضوع می رساند که شاعر آسمانی جز در ایّامی معدود و زمانی محدود آنطور که باید وشاید به مراد دل زندگانی نکرده و زیر باروفشار و سختی ها وناکامی ها ، روزگار به سر برده است.

مطلع غزل هم دلالت براین دارد که حسودان و کوته نظران و فضولان تا این پیری هم دست از او سر او نکشیده و بر اعمال و رفتار و گفتار او خرده گیری می کرده اند. شاعر در بیت دوم غزل خطاب به فضولان ، مفاد بیت سعدی علیه الرحمه :

الاای هنرمند فرخنده خوی هنرمند نشینیده ام عیب جوی

را به نحو کاملتری بازگو می کند و می فرماید چشمت را باز کن و ببین که من به سرحد کمال را ه عشق رسیده ام و از پاره یی از معاصی من بگذر. در عبارت ( کمال صدق محبت) یکدنیا معنی نهفته است و توضیح آنکه کمال هر موجودی را دو مرحله است و به قول فلاسفه به کمال اول و کمال ثانی یا کمال طبیعی و کمال اکتسابی موسوم است.

کمال اولیه یا کمال طبیعی نحوه وجود هر موجودی در همان موجود است . مثلاً نفس حیوانی، کمال اوّلیه حیوان است که در حدّ ذات خود کامل است و کمال ثانوی یا اکتسابی آن است که شی ء به آن در صفاتش کامل می شود مثلاً حیوانی تربیت می شود یا انسانی مهندس و پزشک و هنرمند می شود و از همگان خود که کمال اولیه انسانی را دارند پیشی می گیرد . حافظ می خواهد به فضول حالی کند که تو در من این هنر را مشاهده کند من محبت را در وجود خود به سرحد کمال صدق محبت رسانیده ام به نحوی که از آن عاشق تر مرحله یی نیست و به قصور من در اجرای پاره یی دستورات شرعی نگاه مکن چرا که کسی که از هنر بویی نبرده است و قادر به پرورش ذات خود ورسیدن به سر حد کمالمعرفت و عشق نیست،قابلیت تشخیص بد از خوب را ندارد و چشمهای او همیشه موارد اختلاف دیگران با نفس خود را ، عیب تلقی می کند. شاعر در ابیات سوم وچهارم این غزل مضامین لطیف و تازه یی را به حکم ضرورت و پیروی از کلمه قافیه می آفرینند. در بیت سوم خاکدر میکده عشق را از عبیر خوشبوتر و گرامی تر می شمارد و می فرماید حوریان و ملایک بهشتی اگر ، از این خاک میخانه عشق بهره یی ببرند و آن زمان است که به کمال می رسند و در بیت چهارم وسوسه غمزه ساقی میخانه عشق را چنان جذاب می داند که می فرماید تنها صُهیب را می توانم از شر این وسوسه استثنا کنم و گرنه این غمزه و عشوه را قدرتی است که همه را از راه دین وایمان بیرون می برد. توضیحاً صُهُیب فرزند سنان بن مالک با کُنیه ابو یحیی صحابی ، زمانی به اسلام گروید که مسلمانان بیش از سیو چند نفر نبودند زهد او به حدی بودکه رسول اکرم درباره صهیب فرموده است: رَبَحَ صُهیب سود برد) و در موردی دیگر فرمود : معصیت نکردن وتقوای صهیب از عفت ذاتی اوست نه از ترس از آتش . او در کودکی ودر عهد جاهلیت به اسارت رومی ها در می آید و بعداً اورا باز خرید کردند چه پدرش از اشراف دوره جاهلیت بود. در مکه اسلام آورد و هنگامی که رسول اکرم (ص) قصد مهاجرت به مدینه را داشت مشرکین از رفتن او ممانعت به عمل آوردند اوبه ناگزیر همه ثروت خود را آنها واگذار کرده و مهاجرت کردو بسیاری از غزوات در رکاب پیامبر شمشیر می زد و در سال ۳۲ هجری وفات یافت .

حافظ در بیت پنجم تعریف جدیدی از سعادت دارد. به عقیده او کسی که حالات و کیفیّات و رفتار او مورد پسند صاحبدلان باشد، این شخص د ر مسیر سعادت افتاده است و این امری مسلم است و تأکید بر این دارد که درباره این تعریف هیچ گونه شکو تردید نداشته باشید و در بیت بعدی استمرار در این راه سفارش می کند و می گوید اگر می خواهی به مراد دل خود یعنی به سعادت برسی پیوسته و بطور مستمر کاری کن که پسند و قبول صاحبدلان باشی همانطور که موسی چون دختر شعیب پیامبر را خواستگاری کرد قرار شد که ۸ سال خدمت چوپانی پدر زن خود بکند و او ده سال به این کار مشغول شده ودر نتیجه به مراد دل خود و رتبت پیامبری رسید.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه که هر که بی‌هنر افتد نظر به عیب کند
ز عطر حور بهشت آن نفس برآید بوی که خاک میکده ما عبیر جیب کند
چنان زند ره اسلام غمزه ساقی که اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است مباد آن که در این نکته شک و ریب کند
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد که چند سال به جان خدمت شعیب کند
ز دیده خون بچکاند فسانه حافظ چو یاد وقت زمان شباب و شیب کند


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند       که اعتراض بر اسرار علام غیب کند
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه     که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند
زعطر حور بهشت آن نفس براید بوی     که خاک میکدهما عبیر جیب کند
چنان بزدره اسلام غمزه ساقی     که اجتناب زصهبا مگر صهیب کند
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است     مباد کس که درین نکته شک و ریب کند
شبان وادی ایمن گهی رسدبه مراد           که چندسال به جان خدمت شعیب کند
زدیده خون بچکاند فسانه حافظ   چو یاد وقت زمان شبابو شیب کند


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر