با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

ماه من - گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید - غزل 231 - 240

240- ماه من
 گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید   گفاتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
کفتم زمهر ورزان رسم وفا بیاموز     گفتا زخوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که برخیالت راه نظ ببندم       گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گرماه عالمم کرد   گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باغ عشق خیزد   گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد ؟   گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد       گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سرآید


توضیحات :
غم تو دارم ( به زنج جدایی تو گرفتارم این غزل آرایه سوال و جواب است ) سراید ( تمام می شود ) ماه ( طلو ع کن ) برآید ( طالع تو خوب باشد ) مه رورزان ( عاشقان )این کار کمتر آید ( این کار ابداً ساخته نمی باشد ) نظر ببندم ( به فکر نخواهم آورد ) شبرو ( عیار و شبگرد پرمکرو چالاک ) بوی زلف ( عطر گیسوی یار ) اوت ( آن برای تو = بوی زلف ) رهبر ( راهنما) نوش لعل ( استعاره از لب شیرین یار ) رحیم ( مهربان ) درآید ( فرا رسد) کی ( چه موقع) عزم ( اراده ) عشرت ( وصال جانان ) خوشا ( اسم صوت  چه خوش است ) خنک نسیم ( باد مبارک ) معنی بیت 1( به جانان گفتم که ماه درخشان شب تاریک من باش جواب داد اگر طالعت مساعدباشد و به وریت پرتو می افکنم اگر سدت دهد و ممکن شود ایهام ) معنی بیت 3( به محبوب گفتم که صورت خیالی تورا در عرصه فکرم راه نمی دهم جواب دادکه خیال من شبگرد چالاک و پر حیله ای است که ازطریق دیگر در دل تو راه پیدا می کند )

نتیجه تفال:
1-   خواجه دربیتهای 4-5-6 به ترتیب فرماید( به جانان گفتم که بوی گیسوی تو مرا بیراهه جهان کردجواب داد همان بوی زلف من است که موجب راهنمایی تو می شود و راهنمای راه توست ) ( گفتم چهخوش است هوایی که از باغعشق برخیزد جواب داد باد و نسیمی مبارک است که از کوی جانان برآید )( تبه جانان گفتم نوش لعل لبت مارا به آرزوی خود هلاک کرد گفت تو بندگی کن و وظایف خود را انجام بده نوش لعل لبم راه و رسم بنده پروری را می داند )
2-   مشکل جنابعالی به زودی حل م یشود بنابراین به یکی از مشاهد متبرکه بروید و نهذر خود را ادا کنید با شخصی که شما را پند م یدهد مهربان باشید و جانب همسر خود را رها نکنید زیرا دلفسرد خواهد شو از پیله کردن جنابعالی دلخور است ولی ابراز نمی دارد اما صبرو حوصله او نیزاندازه ای دارد چون شما را دوست دارد ولی ظاهر نمی بسازد و شما فرک می کنیدکه توجه ندارد درحالی که چنین نیست غم خوردن اندازه ای داردواقعاً نباید غم فردا را خورد درحالیکه باید امروز را غنیمت بدانید فردا که از این جهان درگذشتید باید با هفت هزار ساله ها زندگی کنید
3-   او خیی زیرک و ناقلاست مواظب باشیداین نیت عملی است اما مقدماتش که فعالیت علاقه و اراده میباشد فراهم نیست
4-   از مسافر خبری و مژده ای به مشا می ردس و سفریدر انتظار شماست و ازافرادمعتاد دوری کنیدویژگیهای جنابعالی عبارتند ازدرنده خود دعوایی جنگجو بد عشقعصبانی راستگو اهل دسته بندی پرجوش و خروی وحشی صفت بی پروا فدایی دیگراننگران بیقرار مسئولیت پذیر کله شق کم توقع می دانی چه می کنی اهل خدمت فرزند دوست

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل( ۲۳۱)

برآید : بلا آید ، طلوع کند ، از دست من برآید.

مهرورزان: عاشق پیشه ها.

شبرو: شبگرد، عیار و چابک دست ، دزد شبگرد.

کفر زلف: تاریکی زلف ، سیاهی زلف ودر اصطلاح صوفیه عبارتست از کثرت شئونات که حجاب نور وحدت مطلقه است .

بوی زلف: بوی دلفریب زلف.

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبرآید: گفت اگر اهل فهم ودانش باشی همان کثرت تورا به وحدت می رساند. خُنَک: مبارک ، نیک (اِفاده تحسین می کند) .

نوش: شیرینی .مارا به آرزو کشت: مارا در اشتیاق خود از پای در آورد .

عشرت: عیش ونوش

معانی ابیات غزل( ۲۳۱)

(۱) به او گفتم که ، غم تو را در دل دارم گفت غم تو به پایان خواهد رسید . گفتم تابان شب تار در زندگی من شو گفت اگر از دست من اگر برآید و امکان آن موجود باشد.

(۲) به او گفتم از عاشق پیشه ها راه ورسم وفا داری را یاد بگیر ، گفت از زیبارویان این کار ساخته نیست .

(۳) به اوگفتم که راه ورود صورت خیالی تو را بر چشمهای خود میبندم ، گفت که تصویر خیالی من شبگردی عیار است، از راه دیگر وارد خواهد شد.

(۴) الف) گفتم که بوی دلفریب گیسوی تو مرا در عالم ، گمراه کرد . گفت اگر هوشیار ودانا باشی ، همین گمراهی به یک نوع راه یافتگی به سوی من خواهد انجامید.

ب) به او گفتم که تاریکی کفر زلفت مانع از مشاهده نور وحدت شده و این کثرت حاجبِ نور مطلقه وحدت ، مرا گمراه نموده است . اگر دانا و بصیر باشی همان کثرت تو را به وحدت می رساند.

(۵) گفتم چه خوش است حال هوایی که از نسیم بامدادای بهره گیرد، گفت چه خوش است نسیمی که از کوی دلبر بوزد.

(۶) گفتم که لب لعل شیرینت مارا در اشتیاق خود از پای در آورد،گفت تودر بندگی خود کوشا باش تا اوهم بنده پروری بپردازد .

(۷) گفتم که دل مهربان تو با ما چه وقت بر سر آشتی و صلح در خواهد آمد پاسخ داد که این خواسته را با کسی در میان مگذار تا زمان مناسب آن فرا خواهد رسید.

(۸) به او گفتم دیدی که زمان شادی وشادکامی چگونه به سر رسید. گفت حافظ خاموش باش وشِکوَه مکن ، این غصه کنونی تو به پایانی خواهد رسید.

شرح ابیات غزل(۲۳۱)

وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعولفاعلاتن

بحر غزل: مضارع مثمن اخرب

*

ناصر بخارایی: از درد هجر جانا جانم همی برآید ای جان تو بر نیابی که دلبر آید

*

سلمان ساوجی: وصلت به جان خرید ن سهلست اگر برآید جان میدهم بر این ره، باشد مگر برآید

دوران تبعید حافظ به یزد کمی بیشتر از دوسال به دراز کشید. از قرائن تاریخی چنین بر می آید که در خلال سال ۷۷۳ هجری حافظ با دعوت نامه یی از طرف شاه شجاع و پیام تورانشاه وزیر ، مژده مراجعت به شیراز را که عنقریب صورت خواهد گرفت دریافت داشته ودر همان سال به سبب تغییراتی که در سیاست شاه شجاع صورت پذیرفته بوده و همین تغییر رویه باعث استحکام پایه حکومت شده بود . حافظ بی سرو صدا به شیراز بر می گردد.

این غزل تراوشات فکری شاعر پس از دریافت پیغامها و امیدواری او به بازگشت به شیراز سروده شده و ایهامات آن کاملاً بازگو کننده این مطلب است. حافظ قدسی در بیت چهارم بر رویکلمه ( بوی زلفت) کلمه کفر را علاوه نموده ودر حاشیه توضیح داده که چون زلف در اصطلاح ، عبارتست از کثرت شئونات و اعتبارات ، مانع از مشاهده نور وحدت است. یعنی گفتم کثرت که حجاب نور وحدت مطلقه است مرا کافر وگمراه کرد که از مشاهده آن نور محرومم یاخت و در جواب من گفت اگر دانشمند و محقق باشی همان کثرت تورا به وحدت می رساند . وَفی کُلِّ شَیءٍ لَهُ آیَهٍ تَدُّلُ عَلی اَنَّهُ واحِد.

به زیر پرده هر ذره پنهان جمال جانفزای روی جانان

و شادروان قزوینی در تائید این مطلب می نویسد: خواجه در غزلی دیگر گوید : کفر زلفش ره دین می زد و این سنگیندل – در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود.و (کُفر) است که با تاریکی و سیاهی ملازمه دارد . علاوه بر این کنایه از عالم کثرت است. همچنین شادروان قزوینی در بیت پنجم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد را اصّح دانسته اند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

 گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید   گفاتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
کفتم زمهر ورزان رسم وفا بیاموز     گفتا زخوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که برخیالت راه نظ ببندم       گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گرماه عالمم کرد   گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باغ عشق خیزد   گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد ؟   گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد       گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سرآید


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۲ نظر: