با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

عشق می گفت - یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود- غزل 207 - 272

272- عشق می گفت
یاد باد آنکه سرکوی توام منزل بود   دیده راروشنی ازخاک درت حاصل بد
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک     در زبان بود مار هر چه ترا در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی می کرد       عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که درین دامگه است       آه از آن سوز و نیازی که درآن محفل بود
دردلم بود که بی دوست نباشم هرگز   چه توان کرد ه سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم   خم یم دیدم وخون د دل و سر درگل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق     مفتی عقل درین مسئله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی   خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقه کبک خرانا حافظ   که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود


توضیحات :
توام ( تو برای من ) اثر ( تاثیر ) خرد ( عقل ) باطل ( بیهوده ) دوش ( دیشب ) حریفان ( هم پیاله ای ها ) خرابات ( میکده ) سر در گل ( سراپا د گلی و لای بودن ) فراق (‌جدایی ) لایعقل ( نادان ) مفتی ( فتوا دهنده ) فیروزه بواسحاقی ( فیروزه مشهور نیشابور انگشتر فیروزه ای الو سحاق اینجو ) مستعجل ( زود گذر ) قهقهه ( خنده شادی ) معنی بیت 1( آن روزها هر گز فراموش مباد که قرارگاه دل من در سرزمین و خانه تو بود و گرد و خاک درگاه تو سرمه چشم بینای ما بود ) معنی بیت 6( بسیار به این طرف و آن طرف رفتیم تا علت درد جدایی را پیدا کنیم ولی عقل که در هر مساله دشواری نظر م یکند و رای می دهد در بیان این مشکل ناتوان بود )

نتیجه تفال :
1-   از ویژگیهای زیر برخور دارید : به ظاهر آرام ولی درخانه بمب اتم به ظاره مهربان ولی عصبانی با وجدان پول دوست با حساب وکتاب منظرم وسواسی اهل گردش و تفریح خوش خرید خوش لباس اهل عطر خانواده دوست بد غذا دبربا زیبا مهربان
2-   خواجه در بیتهای 3-4-9 می فرماید ( آنگاه که دل از زبان پیر عقل حقایقی باز گو می کرد و گفتارش نارسا بود عشق به مدد و کمک آمد و مسایلی  را که برعقل دشوار بود با شرح و بیان حل کرد )( دیشب با یاران هم پیاله به میخانه رفتم خم شراب را دیدم که به سبب جدایی از دوستان از دلش خون می چکد و سرو پایش از آب دیده در گل فرو رفته است )( ای حافظ آا آن خنده را به همراه آواز کبک خوش رفتار دیدی که از چنگال باز تقدیر که درکمین او بود بی خبر ماند ) جنابعالی تفسیر خود را بیابید
3- لطفا ادامه شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۲۰۷)
یاد باد آنکه: یادش بخیرآنزمان که ….
راست: درست ، فی الحقیقه ، بدون شبه.
صحبت پاک: پاکی مصاحبت، معاشرت سالم ، همنشینی بی آلایش .
سوسن و گل: گل سوسن و گل سرخ .
نقل معانی : باز گویی و شرح معنا دادن .
عشق می گفت به شرح : عشق شرح آن را به طور واضح بیان می کرد.
تطاول: تعدّی ، تجاوز.
حریفان : هم پیاله ها و هم قطاران .
سر در گل بود: سرش با خشت و گل پوشیده ومسدود بود .
بگشتم: جست و جو کردم .
مفتی : فتوا دهنده
لایعقل : بی عقل و بی شعور ، نادان و ناتوان.
فیروزه بواسحاقی : نوعی فیرزوه مرغوب ومشهور به این نام که قرنها قبل از حافظ مشهور و معروف بوده است .
دولت مستعجل : دولت زود گذر .
قهقه : صدای خنده بلند و طولانی .
سر پنجه :مجموعه ناخنها و چنگال ، قدرت پنجه ها و چنگال
شاهین قضا: ( اضافه تشبیهی ) شاهین سرنوشت محتوم ، شاهین اجل ومرگ .
معانی ابیات غزل(۲۰۷)
(۱) یادش بخیر روز گاری که منزل من سر کوی تو بود و دیدگان من از غبار توتیای خاک را در تو کسب روشنایی می کرد .
(۲) درست همانند سوسن که در اثر همنشینی بی پیرایه ، باز گو کننده مکنونات قلبی گل سرخ بود ، هر چه در دل تومی گذشت بر زبان من جاری شد
(۳) آنگاه دل از مرشد عقل نکته هایی را باز گو می کرد ، هر چه را که برای دل ، فهمش دشوار بود ، عشق مشروحاً بیان می کرد.
(۴) ای داد از این همه ستم و تجاوزی که در این دامگاه جهان وجود دارد ودریغ از آن همه محبت ودلسوزی که در محفل دوستانه در آن زمان بر قرار بود .
(۵) همیشه آرزوی قلبی من این بود که هیچ زمان بی دوست به سر نبرم اما چه می توان کرد که کوشش من ودل در این راه به جایی نرسید.
(۶) شب پیش به یاد دوستان هم پیاله به میکده رفتم و در آنجا خم شراب را دیدم که او هم از غصه خلوتی میکده خون در دل و گِل بر سر داشت
(۷) بسیار به جست جوپرداختم تا سبب درد دوری وفراق را دریابم عقل صاحب رأی هم در حل این مسئله نادان وناآگاه بود.
(۸) به راستی که انگشتری که برآن نگین فیروزه بواسحاقی می درخشید با فروغی نیکو خوش جلوه گری کرد اما دوره زود گذر و پر شتابی داشت .
(۹) حافظ! دیدی که آن کبک خرامانی که از گرفتاری در چنگال سرنوشت شاهین مرگ غافل بود، چگونه قهقه خنده سر می دارد ؟
شرح ابیات غزل(۲۰۷)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل:رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
شاه شیخ ابو اسحاق که از سال ۷۴۴ الی ۷۴۵ به مدت ده سال بر شیراز حکمرانی می کرد مردی راحت طلب و عیاش و هنردوست و بی تدبیر بود . حافظ از ۲۵ سالگی الی ۳۵ سالگی با او معاصر و معاشر بوده و رفت وآمد مجالس شبانه داشته است . آنچه سبب تسلط امیر مبارزالدین بر او شد ریشه در سالهای قبل دارد که امیر مبارزالدین پیوسته در فکر تدارک فتح شیراز بود و او در عیش و نوش و بی خیالی به سر می برد تا اینکه چنانکه همه می دانیم دستگیر و به بهانه قتل قتل سید امیر حاجی ضرّاب به قتل رسید و حافظ در مرگ این سلطان بسیار اندوهناک و برای او مراثی و سوکنامه سرود که این غزل یکی از آنهاست و به هنگامی سروده شده که امیر مبارزالدین بر اوضاع مسلط و دستور بستن میخانه ها را داده بوده است. شاعر در بیت دوم و سوم این غزل تلویحاً از مراتب فضل وکمال و آشنایی او به دقایق شعری یاد می کند و می گوید واحسرتا از آن همه سوز ونیاز وحسن نیت که در مجالس و محافل او بر قرار بود ووای بر این دنیا ی درون که اینگونه با او رفتار کرد . شاعر در بیت پنجم بعد از مرگ شاه اینجو خود را بی دوست و تنها یاد می کند و از بی رونقی و تعطیلی میخانه ها سخن به میان می آورد . در بیت هفتم غزل خود می گوید هر چه فکر می کنم که این چه دنیا یی است که بین دوستان فاصله می اندازد عقلم به جایی نمی رسد . ودر بیت هشتم از فیرزوه بواسحاقی نوعی مرغوب از فیروزه نیشابور بوده که قر نها قبل از حافظ به این نام شهرت داشته و حافظ در این بیت به حسن سلیقه خود از این ایهام بهرهبرداری و مضمونی بس لطیف می سازد. شاعر در پایان غزل علت العلل شکست شاه ابواسحاق را سر بسته بیان می دارد و آن نیست مگر غفلت و بی خیالی و راحت طلبی های بیحدو اندازه او. وهمانطور که در تواریخ ضبط است وقتی سرو صدای لشکریان امیر مبارزالدین در پشت دروازه شیراز به گوش او رسید پرسید این چه صداست و به او گفتند صدای لشکریان محمد مظفّر است که قصد ورود به شیراز را دارد او گفت چه بی سلیقه است این مبارزالدین محمد که رزوی چنین خوش و با اعتدال ما را باجنگ و جدال تباه کرد و ساعتی بعد بر اسب سوار و از دروازه دیگر شهر فرارمی کند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کرد عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق مفتی عقل در این مسله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

یاد باد آنکه سرکوی توام منزل بود   دیده راروشنی ازخاک درت حاصل بد
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک     در زبان بود مار هر چه ترا در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی می کرد       عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که درین دامگه است       آه از آن سوز و نیازی که درآن محفل بود
دردلم بود که بی دوست نباشم هرگز   چه توان کرد ه سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم   خم یم دیدم وخون د دل و سر درگل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق     مفتی عقل درین مسئله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی   خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقه کبک خرانا حافظ   که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۲ نظر:

  1. من غیر ایت تفال هیچ تفال دیگه ای انجام نمیدم واقعا حضرت عشق با صراحت نظرشون‌ میدن

    پاسخحذف