با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

نهانخانه عشرت - دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشيم - غزل 326 - 389

389- نهانخانه عشرت
در نهانخانه عشرت صننمي خوش دارم   كز سرزلف و رخش نعل درآتش درام
عاشق و رندم و ميخواره به آواز بلند     وين همه منهصب از آ» حور پريوش دارم
گرتو زيندسترما بي سروسامانداري         من به آه سحرت زلف مشوش دارم
ور چنين چهره گشايدخط زنگاري دوست   من رخ زردبه خونابه منقش دارم
ناوك غمزه بيار و رسن زلف كه من         جنگها بادل مجروح بلاكش دارم
حافظا چون غم و شادي جهان در گذز است     بهتر آن است كه من خاطر خود خوش دارم


توضيحات :
نهانخانه عشرت ( سرايخوشدلي) صنم ( بت معشوق زيبا ) نعل در آتش دارم ( كنايه از پريشاني در قدرم برا يانكه عاشقي به عشق خودبسد حروف و اسم هايي را روي نعل مي نوشتند و در آـش مي گذاشتند تا محبت به دل معشوق برسد دراينجا قلاب رلف به نعل و چرهره محبوب به آتش تشبيه شده است ) زين دست ( اينگونه ) مشوش ( پريشان ) مي بينمش (شراب صاف و ناب ) چهره گشايي ( خوشگل ) حور پري وش ( سيه چشم فرشته ) ناوك غمزه ( تير كرشمه ) در گذز ( ناپايدار ) معني بيت 1( در سراي خوشدلي و عيش بتي زيبادرام كه سرگيسو و چهره او مرا بيقرار كرده و گويي براي عشق او نعل در آتش نهاده ام ) معني بيت 2( من عاشق از علائق جداشده امكه آشكارا شراب مي خورم و اين مقام و مرتبه بزرگ از عشق آن سيه چشم فرشته خوي نصيبم شدهاست ) معني بيت 3( اگر بخواهي به كاشانه وارستگان قدم بگذاري شعر شيرين و لذت بخش و باده صاف تقديم مي كنم )

نتيجه تفال :
1-   اندوه وناراحتي جنابعالي برخاسته از ترديد و وسواس است زيار اينقدر درباره او غم و غصه خوردن ودر فكر بودنمعني ندرابلكه بايد با سرعت عمل دقت تلاش و بهره گيري اساستادان با تجربه در اين راه مصممانه گام برداشت تا شاهد موفقيت را در آغوش بگيريد
2- بي تابي و بي قراري باي اين نيت بي فايده مي باشد بايد به فكر تهيهمقدمات كامل آن باشيداگر چه خود را با خاطره او دلخوش مي كني اما ادامه اين وضع موجب رنجش و تنفر مي گرددو خيال بافي تاحقيقت راهي طولاني دارد
3- به يكي از مشاهدمتبركه برويد و نذر خود را اداكنيد و صدقه بدهيد تا گشايش حاصلشود به زودي از او خبري دريافت مي كنيد يكي از عزيزان بيماراست برا ي او شربت گلاب و بيد مشك بسيار نافع مي باشد
4-سفر را توصيه مي كنم اما خريد و فروش زودمي باشد ملاقاتي مهم به همراه تغيير شغل براي يكي از عزيزان پيش مي آيد مسافرت ي مفيد در پيش داريد و پولي به دست مي آورد در 12 شب آينده خوابي خواهيدديد كه به صورت پرنده اي چون عشقاب يا پروانه در هوا پرواز مي كنيد نشانه اين است كه افكار شما بسياروالاست و به زودي صاحب قدرت خواهيدشدو زندگي پررونقي پيدا مي كنيد
5- رنگ قهوه اي يا نارنجي رابرايتان پيشنهادمي كنم كه علاوه بر جذابيت به شما نيرو و نشاط براي فعاليت مي دهد و ازتحركات عصبي جلوگيري مي كند
6-از طريق امواج رايانه و اينترنت مكاتباتي در جريان است يا قرار مي گيردو علاقه اي حاصل مي شود ولي سود آور نمي باشد بهتر است تنها تفريح باشد و زياد جدي نگيريد


لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (326)

نهانخانه : خانه محصور و دور از چشم اغیار، حرمسرا، پستوی خانه .

نهانخانه عشرت : (اضافه تشبیهی) خلوتخانه عیاشی و خوشگذرانی .

صنم : بُت، کنایه از محبوبی دلربا .

به آواز بلند : به صورت آشکار، در کمال بی پروایی .

منصب : مقام، مرتبه، عنوان .

کاشانه : خانه، کنایه از خانه محقّر و ساده افراد بی بضاعت .

بی غَش : بی آلایش، خالص و صاف و روشن .

زین دست : از این دست، از اینگونه، بدین سان .

مشوّش : آشفته، پریشان، درهم و برهم .

چهره گشاید : رخ بنماید، جلوه گری کند .

منقّش : نقاشی شده .

ناوک : تیر کوچک .

رَسَن : ریسمان .

بلاکش : دردمند و رنجیده .

خاطر خوش داشتن : به شادی گراییدن و غم از دل زدودن .

معانی ابیات غزل (326)

1) در خلوت سرا و عشرتکده خود محبوبی دارم که حلقه زُلفش، به مانند نعل اسبی که در آتش نهند برروی گونه آتشگون او قرار گرفته (و پیوسته مرا شیفته و بی قرار خود ساخته است) .

2) من رندی عاشق پیشه و شرابخواری سرآوازه و مشهورم و این همه مقام و مرتبه خود را مدیون آن زیباروی پریوش می باشم .

3) و اگر تو به خانه محقّر این رند بیایی با شراب ناب خالص و نُقل شعر شیرین از تو پذیرایی می کنم .

4) و هرگاه مرا اینگونه نابسامان و بی سرانجام سازی، به هنگام سَحَر، با آهِ خود زلف های تو را پریشان و نابسامان می کنم .

5) واگر خط سبز عارض تو دوست عزیز، اینگونه جلوه گری کند، من چهره زرد خود را با اشک خونین منقش خواهم کرد .

6) (بیا و) با خود تیر عشوه و ریسمان زلف خود را بیاور که من برای دربند کردن دل رنجیده و سرکش خود با آن کشمکش های زیادی دارم .

7) حافظ چون دنیا با همه غمها و شادی هایش می گذرد، همان به که به شادی گراییده و غم از دل بزدایم .

شرح ابیات غزل (326)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل : رمل مثمن مخبون اصلم

*

عبید زاکانی : (با ردیف دیگر)

دوش لعلت نفسـی خاطر ما خـــوش می کرد دیده می دید جمـال تـو و دل غَــش می کرد

*

این غزل را حافظ به استقبال غزل عبید زاکانی و با عنایت به مضامین غزل آن شاعر در همان وزن و قافیه و با ردیفی دیگر ساخته است .

عبید زاکانی مدتی در شیراز به سر می برده و شاه ابواسحاق و شاه شجاع را مدح می گفته است. او در زمان خودش به قصیده سرایی و طنز و هزل مشهور بوده، لیکن در غزل نیز داست داشته و حافظ اشعار این شاعر را به دقت مطالعه و از مضامین آن بهره می برده است .

عبید می گوید :

سنـبل زلــف تـو هر لحظه پریشـــان می شــد خاطـــر خسته عشــاق مشـــوش می کرد

و حافظ می فرماید :

گـــر تــو زین دست مرا بــی سر وسامان داری مــن به آه سحــرت زلــف مشـــوش دارم

و بر ارباب سخن مخفی نیست که مضمون عبید سلیس و ساده و دل نشین است و برای قافیه مشوش راه دیگری برای حافظ نمی ماند به جز اینکه به عوض مشوش کردن خاطر، زلف معشوق را مشوش نماید و کلمه بی سر و سامان را که معنای مترادف مشوش را دارد پایه مضمون خود قرار داده و در نتیجه با آه و ناله سحری زلف معشوق را در هم بریزد .

عبید در مقطع غزل خود می گوید :

پیش نقـــش رخ تــو دیــده خـونریز عبیــــد صـفحه چـــهره بـه خــونابه منقش می کرد

و حافظ می فرماید :

ور چنین چهــــره نمــاید رخ زنــگاری دوست مـــن رخ زرد به خــــونابـه منقّـــش دارم

که هر دو مضمون مترادف المعنی و همسنگ همند .

عبید می گوید :

زو هــر آن حلــقه که بر گوشه مَـــه می افتاد دل مسکــین مـرا نعـــل در آتــش می کرد

و حافظ می فرماید : کز سر زلف و رُخش نعل در آتش دارم و توضیحاً باید یاد آور شوم که حافظ این غزل را با ستایش و قدر دانی و سازگاری همسرخود شروع نموده و به دنباله آن توضیح می دهد که از بس همسرم مهربان و سازگار است من اینطور رند و عاشق و میخواره شده ام و به دنبال آن دوست خود را به خانه خود دعوت می کند و هنر حافظ در این است که مضمون بیت بالای عبید را در مطلع غزل و در یک مصراع جا انداخته که با داشتن ضمیر سوم شخص از این بهتر ممکن نیست .

خوش سلیقگی حافظ در استعمال قافیه (بلاکش) به جای (کشاکش) و خوش یا به عبارت دیگر (خَش) به جای (شَش) نیز مشهود است و برای روشن شدن بیشتر یادآور می شود که در زبان فارسی کلمه (شَش) و (پِنج) و (خَش) صورت صحیح کلمات (شِش) و (پنج) و (خوش) می باشد اما در زبان محاوره به صورت اخیر جا افتاده و حافظ مراعات این نکته ها را نموده است .

در پایان آقای دکتر همایونفرّخ چنانکه در کتاب گنج مراد صفحه 539 ذکر شده معتقد براین بوده اند که این غزل برای عبد الصمدنیریزی سروده شده لیکن ترکیب غزل چنین استنباطی به دست نمیدهد و همانطور که گفته شد حافظ با عنایت به غزل و مضامین عبید زاکانی دوستی را به خانه دعوت میکند و در مقدمه از حسن سلوک همسر و سوءاستفاده هایی که حافظ از نجابت او می کند سخن به میان آورده و دعوت آن دوست را برای شراب خواری و شعرخوانی توجیه کرده و مضامین خطّ زنگاری دوست و ناوک غمزه و رسن زلف هم نمی تواند مضامین مناسبی برای شخصی چون عبدالصمد نیریزی باشد بلکه به ظنّ قوی طرف خطاب شاعر کسی است که جوان و اهل ذوق و شعر و شراب است .

در پایان، حافظ، مضمون بیت مقطع غزل خود را از نظامی گرفته که در مخزن الاسرار می فرماید:

شـــاد بــر آنـم کـه در این دِیـــر تـنگ شــــادی و غــم هـر دو نـدارد درنــگ
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشيم سخن اهل دل است اين و به جان بنيوشيم
نيست در کس کرم و وقت طرب می‌گذرد چاره آن است که سجاده به می بفروشيم
خوش هواييست فرح بخش خدايا بفرست نازنينی که به رويش می گلگون نوشيم
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است چون از اين غصه نناليم و چرا نخروشيم
گل به جوش آمد و از می نزديمش آبی لاجرم ز آتش حرمان و هوس می‌جوشيم
می‌کشيم از قدح لاله شرابی موهوم چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشيم
حافظ اين حال عجب با که توان گفت که ما بلبلانيم که در موسم گل خاموشيم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

در نهانخانه عشرت صننمي خوش دارم   كز سرزلف و رخش نعل درآتش درام
عاشق و رندم و ميخواره به آواز بلند     وين همه منهصب از آ» حور پريوش دارم
گرتو زيندسترما بي سروسامانداري         من به آه سحرت زلف مشوش دارم
ور چنين چهره گشايدخط زنگاري دوست   من رخ زردبه خونابه منقش دارم
ناوك غمزه بيار و رسن زلف كه من         جنگها بادل مجروح بلاكش دارم
حافظا چون غم و شادي جهان در گذز است     بهتر آن است كه من خاطر خود خوش دارم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر: