با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

چه خواهد بودن - خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن - غزل 391 - 447

447- چه خواهد بودن
خوشتر از فكر مي و جام چه خواهد بودن     تا ببينم كه سانجام چه خواهد بودن
غم دل چند توان خورد كه ايام نماند       گونه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن
مرغ كمحوصله را گو غم خود خور كه بر او   رحم آنكس كه نهد دام چه خواهد بودن
باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش       اعتبار سخن عام چه خواهد بودن
دسترنج تو همان به كه شود صرف به كام     داني آخر كه به ناكام چه خواهد بودن
پير ميخانه همي خواند معمايي دوش   ا زخط جام كه فرجام چه خواهد بودن
بردم ا ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل     تا جزاي من بندنام چه خواهد بودن

توضيحات :
معني بيت 1( چه چيز م يتواند بهتر و شيرين تر ا زانديشه شراب و جام باشد هر چه فكر مي كنم مي بينم كه از اين مطلب شيرين تئ رفكري بهتر و جود ندارد ) معني بيت 2( تا كي مي توان غم و غصه خورد كه دوران صفا تمام شد بگواي يار كه نه دل باشد و نه ايام باكي نيست = استفهام انكاري ) حوصله ( چينه دان مرغ = مجازا ً شكيبايي ) معني بيت 3( به مرغ بدون چينه دان و تنگ حوصله بگو بفكرخودت باش كه از دام حادثه فرا كني و خود را در بند تعلاقات دنيايي گرفتار نسازي زيرا صباد روگار اگر دام بگسترد و متوجه نباشي بر تو رحم نم يكند ) معن يبيت 4( باده و شراب معرفت بخور و غم مخور و پند تقليد كنند را هم گوش مكن زيرا استقلال راي ندارد زيرا ب سخنان عاه اعتباري نمي باشد ( استفهام انكاري 9معني بيت 5( مزد جنابعالي حاصل تالش تو دركار و معرفت حق است پس بهتر آن است كه به آرزوي راخواه و مرا ددلت صرف شود زيرا بالاخره هرچه داري در اين دنيا م يگذاري و مي روي ) معني بيت 6( ديشب مرشد ا زخط جام ( جام 7 خط بغداد بصره ازرق اشك كاسه گر عشق فرودينه ) معمايي كشف كرد و سخني پوشيده را آشكار كرد و گفت سرانجام آدمي مرگ م يبادش و دنيا فاني است )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيت آخر فرمايد ( دل حافظ را با نواي دف و چنگ و خواندن سود و غزل از راه بردم و بدنام كردم و خود نمي دانم كه مجازات من گمراه و رسوا چه خواهد بود ) خود تفسير كنيد
2-   جنابعالي از ته دل عاشقيد داراي طبعي لطيف هستيد و مي خواهيد از طريق عرفان و معرفت حق به عشق حقيقي بسيد و مي گوييد اين زندگي و اين همه رنج و زحمت و غصه و وسواس داشتن و خوردن و تهيه كردن و به امور حيواني و شهواني دست زدن يعني چه تا كي و ا چه موقع مانند حيوانات بودن مرتبا خود را سرزنش م يكنيد اين مي رساند كه بذر عرفان د رقلب مشا پاشيده شده است پس با شعر حافظ خو بگيرد تا از اضطراب در امان باشيد
3-   به يكي از ماشهد متبركه بويد و نذر خود را اداكيند
4-   اين نيت نياز به حوصله و صبر و شكيبايي دا اما عملي مي گردد و اوضاع و حال شما چنان خوب مي شود كههمه را مات و مبهوت خواهيد كرد
5-   عزيزم تنها زمين قلمرو شيطان است كمي از آن فاصله بگيريد تا از جغرافياي شيطان رهاشده باشيد بايد از تعلات و وابستگي ها كه چون زنجير به پاهاي انديشه شماست جداشويد
6-   به زودي در خواب خواهيد دي كه در خياباني شلوغ حرت مي كنيد تعبيري اينكه : زيا اطراف و حوانب خودرا شلوغ كرده ايد كه اگر بدين نحو باشد شيرازه كار ا زدست شما خارج خواهد شد پس بسيار بجاست ا ز فردي آگاه برا برطرف كردن مشكلات كمك بكيرد تا شورو شادي به شما بر گردد



کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (391)

چه خواهد بودن: چه خواهد بود، چه مي شود.

ايّام نماند: روزهاي عمر باقي نماند، عمر سپري شد.

گو: تو بگو، چنين فرض كن.

كم حوصله: بي حوصله، بي طاقت و كم ظرفيت، ضعيف و نحيف، ناشكيبا.

مقلّد: پيروي كننده و تقليد كننده از ديگران (اسم فاعل تقليد).

مَنيوش: گوش مكن، مپذير.

اعتبار: ارزش.

سخنِ عام: حرفِ مردمِ عوام، حرفِ شخص عامي.

دسترنج: آنچه از كار و زحمتِ دست عايد مي شود.

به كام: به مراد دل و آرزو.

به ناكام: به ناخواه، بِرَغْمِ آرزوها.

پير ميخانه: مرشد و پير مغان.

معمّا: راز سربسته، سرّ پنهان، سخن پوشيده.

خطّ جام: جام يا پيمانه شراب،‌ در ميخانه ها داراي 7 خط افقي بوده كه ساقي بسته به ظرفيت شرابخوار تا خطّ معيني به او شراب مي داده و اسامي آنها از بالا به پايين چنين بوده است: 1- خط جور، 2- خط بغداد، 3- خط بصره، 4- خط ازرق، 5- خط اشك، 6- خط كاسه گر، 7- خط فرودينه. و اديب الملك فراهاني چنين به نظم درآورده است:

هفت خط داشت جام جمشيدي هر يكي در صفا چو آيينه

جور و بغداد و بصره و ازرق اشك و كاسه گر و فرودينه

بردم از ره: از ره بردم، از راه به در بردم.

معاني ابيات غزل (391)

(1) (در حالِ حاضر) چه كاري بهتر از دلمشغولي با جام و شراب خواهد بود؟ (بدان مشغوليم) تا ببينيم كه عاقبت چه پيش مي آيد.

(2) چقدر مي توان براي دل غمخواري كرد كه از عمر چيزي باقي نمانده است. به فرض كه دل و فرجه حيات برجا و باقي نباشد. آنوقت چه مي شود؟

(3) به مرغ ضعيف و ناشكيبا بگو كه به فكر خود باشد زيرا آن كس كه براي گرفتاري او دام مي گذارد بر او چه رحمي خواهد كرد؟

(4) شراب بنوش و غم مخور و به اندرز مقلد بي اراده گوش فرا مدار. حرف شخص عامي چه ارزشي مي تواند داشته باشد؟

(5) چه بهتر كه آنچه را به دست مي آوري در راه خواسته هاي دل به مصرف برساني. آيا مي داني كه پايان كار ناكامان حسرت به دل چه خواهد بود؟

(6) ديشب مرشد و پير ميخانه سرّ حكمت خطوط پيمانه شراب را شرح مي داد و مي گفت كه براي هر خط سرانجام ما چه خواهد بود.

(7) دل حافظ را با نواي دايره و چنگ و سرود از راه به در بردم تا ببينم كه مجازات شخص گمراهي چون من چه خواهد بود.

شرح ابيات غزل (391)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم

٭

يكي از ويژگي هاي طرز تفكر حافظ به هنگامي كه درهاي اميد بر روي او بسته و لشكر غم و اندوه از هر سو او را محاصره كرده باشد اين است كه زمينه مضامين شعري خود را بر روي (هرچه بادا باد) و (باده پيش آر كه اسباب جهان اين همه نيست) مي گذارد و از بي وفاييهاي دنيا سخن گفته و در غنيمت شمردن فرصت باقيمانده از عمر صحبت به ميان مي آورد.

اين شيوه كلام در واقع يك نوع دلداري دادن به خود است زيرا اين عارف بصير از آن دسته عارفان گوشه گير و دست از دنيا شسته نيست. او تا آنجا كه برايش ميسّر باشد در تغيير دادن اوضاع به نفع و بر روال عقيده خود دست از كوشش نمي كشد منظور اين است كه مفاد اين گونه غزلها در واقع نصيحتي است كه ناصح خود در خلال ايّام عمر بدان عمل نكرده اما بازگويي آن را براي التيام درد و رنج ناكامان مفيد مي داند تا در بحران هاي سخت مرهمي بر دل آنها باشد.

به نظر مي رسد اين غزل در سال هاي اول حكومت امير مبارزالدّين سروده شده باشد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن تا ببينم که سرانجام چه خواهد بودن
غم دل چند توان خورد که ايام نماند گو نه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن
مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن
باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش اعتبار سخن عام چه خواهد بودن
دست رنج تو همان به که شود صرف به کام دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن
پير ميخانه همی‌خواند معمايی دوش از خط جام که فرجام چه خواهد بودن
بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل تا جزای من بدنام چه خواهد بودن


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

خوشتر از فكر مي و جام چه خواهد بودن     تا ببينم كه سانجام چه خواهد بودن
غم دل چند توان خورد كه ايام نماند       گونه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن
مرغ كمحوصله را گو غم خود خور كه بر او   رحم آنكس كه نهد دام چه خواهد بودن
باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش       اعتبار سخن عام چه خواهد بودن
دسترنج تو همان به كه شود صرف به كام     داني آخر كه به ناكام چه خواهد بودن
پير ميخانه همي خواند معمايي دوش   ا زخط جام كه فرجام چه خواهد بودن
بردم ا ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل     تا جزاي من بندنام چه خواهد بودن


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر