با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

بنده عشقم - فــاش مـی گویم و از گفتهِ خـود دلشادم - غزل 317 - 410

410 - بنده عشقم
فاش ميگويم و از گفته خود دلشادم   بنده عشقم و ارهر دو جهان آزادم
طايرگلشن قدسم چه دهم شرح فراق     كه درين دامگه حادثه چونافتادم
من ملكب ودم وفردوس برين جايم بود   آدم آورددرين دير خراب آبادم
سايه طوبي و دلجويي حورو لب حوض     به هواي سر كوي تو برفت از يادم
نيست بر لوح دلم جزالف قامت دوست   چكنم حرف دگر ياد نداد استادم
كوكب بخت مرا هيچ منجم نشناخت       يار ب از مادر گيتي به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش درميخانه عشق   هر دم آيد غمي از نوبه مباركبادم
مي خورد خوندلم مردمك چشم و سزاست   كه چرا دل بهجگر گوشه مردم دادم
پاك كن چهره حافظ به سر زلف ز اشك   ورنه اين سيل دمادم ببرد بنيادم


توضيحات :
فاش ( آشكارا ) گفته ( گفتن = صفت جانشين اسم نقش متمم) دلشاد ( خرسند ) بنده ( چاكر ) آزادم ( رها گشته ام ) فراق ( هجران ) شرح( ماجرا ) طاير گلشن قدس ( پرنده گلزار پاك بهشت ) دامگه ادثه ( دنيا ) چون ( چطور چگونه ملك ( فرشته ) فردوس برين ( بهشت بالا) خراب آباد ( دانيا = آبادي عين خرابي و ويراني ) دم ( حضرت آدم ابوالبشر = اشاره به آيات 120 تا 123سوره مباركه طه ) طوبي ( درختي در بهشت ) حوض ( حوض كوثر ) دلجويي حور ( مهرباني محبوبه بهشتي ( هوا ( وشق ) تو ( مرجع آن خداوند متعل است ) لوحدل ( صفحه خاطر ) چكنم ( چه توان كرد ) طالع ( طلوع كننده ) زادم ( متولد شدم ) كوكب بخت ( اختر طاله8 ) منجم ( ستاره شناس ) نشناخت ( رصد نكر = از آ» آگاهي نتوانست پيدا كند ) يارب ( پروردگارا ) مادر گيتي ( روزگار كهن ) مباركباد ( شاد باش ) حفه به گوش ( بنده چاكر ) سزا ( شايسته )

نتيجه تفال :‌
1-   خواجه در بيتهاي 7-8-9- به ترتيب فرمايد ( از وقتي كه غلام در ميخانه شده ام و اسير عشق گرديدم از آ» زمان هر ساعت غمي جديد به سراغم مي آيد و شاد باش به من مي گويد )( مردمك چشم من خون دلم را مي خورد ودلم شايسته اين كاراست زيرا هردرد و باليي بر دلم بيايد حقش است براي آنكه به او دلبسته ام كرد ) ( با نوك زلفت چهره حافظ را از اشك چشم پاك كن و گرنه اين سي اشك بنيادم ار خراب م يكند ) خود تفسير كنيد
2-   فرزندم شما عمر درازي خواهيدداشت و از مشكلات رهايي پيدا خواهيد كرد لزذا بر شماست كه باارفراد شايسته نشست و برخاست نماييد و در هرحال خداند رافراموش نكنيد و توكل ب او دشاته باشيد زيرا در آينده از زندگي بسيار خوبي برخودرار خواهيد بود
3-   فكر شما را مي پسندم ولي با حوصله و شكيبايي عمل كنيدزيرا كبوتر اقبال بر بام خانه شما نشسته مواظب باشيد آن را پرواز ندهيد و درعين حال زياد هم خود را خوار و خفيف نسازيدزيرا شما فردي اصيلو شايسته هستيد
4-   همسري مهربان و فرزنداني خوب ودر طالع داريد ولي سعي كنيد لجبازو يكدنده نباشيد عزيزم رقيبان دركمين هستند پس دقت سرعت تعمل و راهنمايي از افراد با تجربه را از ياد نبريد تا موفق شويد
5-   فرزندم با ازدواج پيوند مبارك دو انسان بهم گره  مي خورد كه درعرش خدا موسيقي آنار فرشتگان مي نوازند چه خوبست زندگي را شيرين كنيم تا با حوريان برقصيم
6-   به زودي ملاقات مهمي خواهدي داشت و هديه اي زيبا راز كسي كه تصورش را نمي كرديد دريافت ميكنيد مسافرتي مهم رد پيش درايد كه مبارك است

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (304)

فاش : آشکارا .

طایر : پرنده .

قدس : بهشت .

گلشن قدس : باغ بهشت .

طایر گلشن قدس : مرغ باغ بهشت، کنایه از حضرت آدم .

حادثه : پدیده جدید، آنچه به تازگی به وقوع پیوسته .

دامگه حادثه : بند و تله یی که در سر راه گسترده باشد، کنایه از عالم دنیا .

مَلَک : فرشته .

فردوس برین : بهشت بالا .

دیر خراب آباد : کنایه از دنیا .

طوبی : درخت طوبی در بهشت و به حکم ضرورت شعری طوبی بدون الف مقصوره و با یاء ساکن قرائت میشود .

حور : زنان بهشتی سیاه چشم .

لوح : صفحه فلزی سفید که اطفال بر روی آن مشق نویسند .

کوکب : ستاره .

منجم : ستاره شناس ، رَصَد کننده نجوم .

طالع : بخت و اقبال و در اصطلاح نجوم درجه یی از منطقة البروج که در لحظه تولد هرکس در افق شرقی ظاهر باشد و قدما در سرنوشت اشخاص مؤثر می دانستند .

تا شدم ... : از وقتی که شدم ... .

حلقه به گوش : فرمانبردار .

جگر گوشه : فرزند دلبند .



معانی ابیات غزل (304)

1)      آشکارا می گویم و به گفته خود می بالم، من غلام و بنده عشقم و این بندگی مرا از دنیا و آخرت فارغ و آزاد کرده است ...
2)      من پرنده باغ بهشتم، نمی دانم چگونه شرح دور افتادن خود را از آنجا و افتادن در این دامی که دست حادثه در راهم گسترده بود بیان کنم ...
3)      من فرشته بودم و جایم در بهشت اعلی بود. آدم مرا به این دنیای خراب آباد آورد ...
4)      (و) سایه درخت طوبی و دلبری حوریّه های بهشتی و لب حوض کوثر را همگی به خاطر عشق و وصال تو از یاد بردم .
5)      (و در حال حاضر) جز تصویر اَلِفِ قامت یار (معشوق ازلی) بر لوح ضمیرم نقش دیگری نیست . چه می شود کرد، استاد ازل جز این، حرف دیگری به من یاد  نداد .
6)      هیچ منجمی ستاره اقبال مرا نشناخت. خدایا من با چه سرنوشتی از مادر روزگار زائیده شدم ؟
7)      از آن زمان که غلام حلقه به گوش دَرِ میخانه عشق شدم هر لحظه غمی تازه به مبارکباد من می آید .
8)      بدان سبب مردمکهای دیده، خون دل مرا می خورند و سزاوار این رنجند که چرا دل به جگرگوشه مردم بستم .
9)      با سرِ زلف، اشک را از چهره حافظ پاک کن وگرنه این سیل پی در پی اساس هستی مرا با خود خواهد برد .



شرح ابیات غزل (304)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل : رمل مثمن مخبون اصلم

*

اوحـــــدی : ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم 

 خــاک پای تو چو گشتم چه دهـــی بر بادم

*

کمال خجند  :  باز در عشق یکی دل به غلامی دادم    

خــواجــه را گــو که بیایـد به مبــارکبادم

*

سعــــدی :  من از آن روز که در بند توام آزادم 

   پــادشــاهم که به دست تـو اســـیر افــتادم

*

           در شرح غزل 303 که به همین وزن و قافیه است، گفته شد که حافظ آن غزل را به استقبال سعدی و به صورت یک غزل ساده عاشقانه و با مضامین دلپذیر عشقی سروده و هنر خود را به معرض نمایش گذاشته است، کاری که کمتر حافظ به آن پرداخته و سعی او همیشه براین بوده است که غزل هایش دارای ابعاد ظاهری عشقی و باطنی عرفانی و با محتوای ایهامات و تعابیر سیاسی موضوع روز باشد تا در طول تاریخ از زمان سرودن تا پایان عمر زبان فارسی، در نزد هر خواننده با هر سلیقه یی تازه و بدیع جلوه نماید .

           چنین گمان می رود که حافظ پس از هنرنمایی در غزل پیشین که علی الظّاهر از معانی عرفانی در آن اثری به چشم نمی خورد، بلافاصله به سرودن اینغزل پرداخته تا در آن فشرده نظریّات عارفانه خود را بازگو کرده باشد .

           همانطور که در معانی ابیات این غزل مشاهده می شود شاعر در این غزل 9 بیتی، هفت بیت اول آن را با معانی متصل به هم سروده به  نحوی که می توان مفاهیم این 7 بیت را موجزترین شرح حال حافظ عارف دانست و خوانندگان محترم با مطالعه یکبار دیگر معانی این 7 بیت می توانند پس از 700 سال عیناً به اصول عقاید عرفانی این شاعر عارف و بزرگ ادبیات فارسی دست یابند. شاعر برای آنکه به غزل خود صورت عشقی داده باشد آن را با ابیات 8 و 9 به پایان می برد .

          در پایان شاعر تشبیه دامگه حادثه را از نظامی در مخزن الاسرار گرفته و استقبال کرده است که میگوید :

بـــا قــــفس قـــالب از ایـــن دامگــــاه                           مـــــــرغ دلش رفت بــــه آرامگـــــاه

           یا درباره کوکب بخت، نظامی در خسرو شیرین می فرماید :

بـــه روز مــــن ســـتاره بــر مـــیایاد                               بـه بـخت مــن کس از مـــادر مــزایــاد


غزل به قلم علامه قزوینی :

فــاش مـی گویم و از گفتهِ خـود دلشادم     بنـده عشقـم و از هــر دو جــهان آزادم
طایر گلشن قدسـم چـه دهـم شرح فراق     که درین دامگه حــادثه چــون  افــتادم
من مَلک بودم و فـردوس برین جایـم  بود     آدم آورد دریــن دیــــر خــراب  آبادم
سایه طـوبی و دلـجویی حـور ولـب حوض    به هـوای سـر کـوی تــو بـرفت از  یـادم
نیسـت بـر لـوح دلم جز الف قامت دوست    چه کنم حــرف دیگـر یـاد نـداد اسـتادم
کوکـب بخـت مرا هیــچ منـجم نشناخت    یــارب از مــادر گیتی به چـه طالـع زادم
تا شدم حلقه به گـوشِ درِ میــخانه عشق     هر دم آیــد غمـی از نــو بـه مبارک بادم
میخورد خون دلم مردمک چشم و سزاست     کــه چــرا دل به جـگرگـوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به ســر زلف ز اشک        ورنه این ســـیل دمـــادم ببـرد بنیادم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

فاش ميگويم و از گفته خود دلشادم   بنده عشقم و ارهر دو جهان آزادم
طايرگلشن قدسم چه دهم شرح فراق     كه درين دامگه حادثه چونافتادم
من ملكب ودم وفردوس برين جايم بود   آدم آورددرين دير خراب آبادم
سايه طوبي و دلجويي حورو لب حوض     به هواي سر كوي تو برفت از يادم
نيست بر لوح دلم جزالف قامت دوست   چكنم حرف دگر ياد نداد استادم
كوكب بخت مرا هيچ منجم نشناخت       يار ب از مادر گيتي به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش درميخانه عشق   هر دم آيد غمي از نوبه مباركبادم
مي خورد خوندلم مردمك چشم و سزاست   كه چرا دل بهجگر گوشه مردم دادم
پاك كن چهره حافظ به سر زلف ز اشك   ورنه اين سيل دمادم ببرد بنيادم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر:

  1. عالیههه
    ممنون...
    راسی آیا راهی هست این فال رو تو بلاگمون بذاریم؟

    پاسخحذف