با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

هندوي زلف بتي - من که از آتش دل چون خم می در جوشم - غزل 340 - 432

432 - هندوي زلف بتي
من كه ازآتش دل چون خم مي درجوشم   مهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم
قصد جانست طمع در لب جانان كردن     تو مرا بين ه درين ار به جان مي كوشم
من كي آزاد شوم از غمدل چون هر دم   هندوي زلف بتي حلقه كند د رگوشم
حاش الله كه نيم معتقد طاعت خويش       ان يقدر هست كه گه گه قدحي مي نوشم
هست اميدم كه علي رغم عدو روز جزا   فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت       من چر ملك جهان را به جوي نفروشم
خرقه پوشي من از غايت دين داري نيست     پرده اي بر سر صد عيب نهان مي پوشم
من كه خواهم كه ننوشم بجز از راوق خم     چه كنم گر سخن پير مغان ننيوشم
گر از ين دست زند مطرب مجلس ره عشق       شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم


توضيحات :
مهر برلب ( خاموش ) آتش دل ( سوز عشق ) قصد جان ( قصد هلاكت ) طمع ( آرزو ) در اين كار ( در كشتن خود) به جان ( از دل و جان ) هندوي زلف بتي ( گيسوي سياه دلرباي يار زيبا ) حفه كند در گوشم ( مرا اسير حلقه به گوش كرده است ) حاش لله ( شبه جمله = دور باد ) نيم ( نيستم ) علي رغم ( برخلاف ميل ) عدو ( دشمن ) روز جزا ( روز قيامت ) فيض ( بخشش ) ننهد بار كنه ( بار گناهم را بر دارد و ببخشد ) وضه رضوان ( باغ بهشت ) پدر ( حضرت آدم آرايه تلميح ) خرقه ( لباس زاهدانه ) غايت ( نهايت ) راوق (كاسه شراب صاف ) ننيوشم ( نشنوم =نپذيرم‌) از اين دست ( اين گونه ) مطرب ( نوازنده ) سماع ( دست افشاني صوفيانه )

نتيجه تفال :
1-   لسان الغيب در بيتهاي 1-2- فرمايد( من از سوز پنهاني عشق مانند خم شراب در جوش و خروش هستم اما مهر خاموشي بر لب درام ودر دل خون مي خوردماما دم بر نمي آورم ) ( ارزوي لب محبوب داشتن در حقيقت هلاكت است تو به من توجه كن كه چگونه من در هلاكت خود اصرار دارم ولب محبوب رامي خواهم ) خود تفسير كني
2-   در زندگي زيا به خود سخت مي گيردي واز كوچكترين موضوع و كاري ناراحت مي شويد درحالي كه دنيا ارزش آن را نداردكه اين اندازه غم و رنج به خود راه دهيد قدريتوجهكنيد كه از پارسال تا امسال چقدر ازنزديكان شما به رحمت خدا رفته اند
3-   اين نيت با صبر و استقامت قابل اجراست اما زمان مي خواهد وتعجيل آن را خراب خواهد كرد بگوييد د راينترنت و از طريق امواج به دنبال چاره پيدا كردن آ» نباشيد صبر كنيدبه زودي حاصل مي شود به شرط آنكه به قول معروق از هول حليم در ديگ نيفتيد
4-   كسي به شما نارو زده است به وزدي به سزاي عمل خود مي رسد شما بر خدا توكل كنيد و د ر كارهاي خير كوشا باشيد
5-   توجه كافي به پدر و ماد و همسر داشته باشي كه آنها سخت شما را دوست دارند اما حسودان موجب ناراحتي مي شوند پس راز دل خود را با هر كسي درميان مگذاريد
6-   فرزندم وقتي از حقيقت درويم ناچيزش مي انگاريم چو ن از ستارگان درويم كوچك به نظر مي رسند اگر به آنها نزديك شويم ازخورشيد هم بزرگتر و درخشان تر بنظر مي آيند حقيقت هم چنين حالتي دارد بنا براين شايسته نيست از آ» فرار كنيد
7-   رنگ زرد يا ليمويي برازند ه جنابعالي است زيار وسعت ديد و ذهن رادر همه امور بويژه تحصيل و علم و آگاهي زياد مي كند به اطرافيان بويژه آنكه شما را دوست دارد مهربانتر باشيد


لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (340)

در جوشم : در حالت غلیان و جوشیدن هستم .

مَهر بر لب زده : لب را مُهر و موم کرده ام، کنایه از بستن لب و سکوت .

قصد جان است : قصد جان کردن است، خودکشی و آهنگ از بین بردن جان است .

به جان می کوشم : از دل و جان کوشش می کنم، با تمام نیرو سعی می کنم .

هندوی زلف بُتی : زلف سیاه زیبارویی .

حلقه کند در گوشم : حلقه غلامی و بندگی در گوش من کند .

حاشَ لله : معاذ الله، پناه بر خدا، خدا دور بدارد، امکان ندارد .

نیم معتقد طاعت خویش : به عبادت و طاعت خود عقیده ندارم .

اینقدر هست : قدر مسلّم این است، همین قدر بگویم .

علی رغم : بر خلاف میل .

فیض عفو : برکت بخشش، برکت و بهره گذشت .

روضه : باغ، گلزار .

جنت : بهشت .

غایت : نهایت، کثرت، کمال .

راوُق : ظرفی که در آن شراب صاف شده جمع شده باشد .

راوُق خُم : شراب صاف شده خُم .

نیوشیدن : گوش کردن .

ننیوشم : گوش نکنم، اطاعت نکنم .

از این دست : به این نحو، اینگونه .

رَهِ عشق : آهنگ عاشقانه .

وقت سماع : به هنگام دست افشانی، همراه با شنیدن شعر .

ببرد از هوشم : از هوشم ببرد، هوش از سرم بِرُباید .



معانی ابیات غزل (340)

1)      هرچند از سوز وگداز درونی دل غمزده به مانند خُمره شراب در حال هیجان و غلیانم، (با اینهمه) مُهرِ خاموشی بر لب زده و خون دل می خورم و حرفی بر زبان نمی آورم .

2)      امید بوسه از لب محبوب (شیرین) داشتن به منزله خودکشی است. بنگر که چگونه (فرهادوار) در کشتن خود از دل و جان کوشش می کنم .

3)      من کی از بند غم دل رهایی می یابم که هر لحظه زلف سیاه زیبارویی مرا اسیر و بنده وار حلقه به گوش خود می سازد .

4)      الف: معاذالله که به طاعت و بندگی خود اعتقاد داشته باشم، همین قدر بگویم که گاهگاهی پیاله یی از شراب می نوشم .

ب: معاذالله که به طاعت و بندگی کامل خود اعتقاد داشته باشم چرا که فقط گاهگاهی (نه بطور دائم) پیاله یی از شراب می نوشم .

5)      امیدوارم که روز رستاخیز و پاداش، با همه ناپسندیِ دشمن، برکت بخشش الهی بار هیچ گناهی را بر دوشم باقی نگذارد .

6)      پدرم (آدم) باغ بهشت را به دو دانه گندم بفروخت. من (فرزند آدم) چرا این باغ دنیا را به جوی نفروشم .

7)      خرقه پوشیدن من به سبب تظاهر به دینداری نیست. بر روی صدها عیب درونی خود پرده پوشی می کنم .

8)      الف ـ من که مایلم همیشه از شراب صاف شده خُم بنوشم اگر سخنان پیرمغان را به گوش دل ننشانم چه می توانم کرد ؟

ب ـ من که همیشه مایلم از شراب صاف شده خم بنوشم اگر سخنان پیر مغان را (که همان اثر شراب مروّق را دارد) به گوش نسپارم چه می توانم کرد .

9)      اگر مطرب مجلس به همین نحو (که مشغول زدن است) آهنگ عاشقانه بنوازد، به هنگام سماع و دست افشانی، شعر حافظ، هوش از سر من خواهد ربود .





شرح ابیات غزل (340)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل : رمل مثمّن مخبون اصلم

*

اوحـــــــدی  :  دست عشقـت قــدحی داد و ببرد از هـوشم

خُــمِ مــی گو سرِ خود گیر که من در جوشم

                           انــدرین شـــهر دلم بسته گندمـگونی ست

ورنـه صــد شــهر چنین را به جـوی بِفروشم

*

خواجو کرمانی  :  می درم جــامه و از مــدعیّـان می پوشـم

می خــورم جامی و زهــری به گـمان می نـوشم

*

           به ظنّ قوی حافظ تحت تأثیر غزل اوحدی به سرودن این غزل پرداخته و مطلع غزل خود را بسیار زیباتر از او ساخته است .

1-     حافظ در بیت نخست می گوید هرچند در دلم آتشی از غم برپاست که مرا به هیجان و غلیان درآورده است معذلک همانطور که سَرِ خمِّ مـی را که در حال استحاله و جوش است با خشت و گل پوشانیده و بسته اند من هم مُهرِ سکوت بر لب زده و درحالی که خون دل می خورم دَم برنمی آورم و به این طریق شاعر خود را به خُمّ مــی تشبیه می کند . ایهام این بیت می تواند بازگو کننده پاره یی اعمال و رفتار ناشایست شاه شجاع باشد که این غزل در زمان او سروده شده است .

2-    شاعر در بیت دوم به صورت غیر مستقیم به داستان شیرین و فرهاد گوشه چشمی دارد و میگوید با اینکه آرزوی بوسه محبوب به منزله خودکشی است من در این راه از دل و جان کوشش نموده و دست برنمی دارم. به همین سبب در بعض نسخ به جای کلمه جانان کلمۀ شیرین آمده است .

3-    از آنجایی که سابقاً در گوش غلامان و بندگان حلقه یی برسم و عنوان فَردِ مطیع می کرده اند، شاعر حلقه زلف سیاه محبوب خود را در نظر گرفته و می گوید این حلقه زلف، مرا حلقه به گوش به خود کرده است .

4-    شاعر در بیت چهارم ایهامی لطیف دارد . مفاد ظاهر کلام اینکه : می گوید من به خدا پناه میبرم و به طاعت و بندگی خود اعتقاد و دلگرمی ندارم چرا که گهگاهی مرتکب گناه نوشیدن شراب می شوم لیکن در باطن منظور شاعر این است که من به خدا پناه می برم و به بندگی و طاعت خود از آن سبب اعتقاد ندارم که به جای شُرب دائم، فقط گاهگاهی شراب می نوشم. در واقع شاعر نوشیدن شراب را یک نوع عبادت می داند که در انجام آن کاهلی کرده بنابراین آنطور که باید و شاید طاعت و عبادت الهی را به جا نیاورده است!!

5-    شاعر پس از ذکر مطلب لطیف بالا بلافاصله خود را به عفو الهی مستظهر دانسته و اظهار امیدواری می کند که انشاء الله روز حساب همه گناهان او (خوردن گاهگاه شراب یا نخوردن مداوم شراب) را می بخشاید .

6-    حافظ مضمون شعر اوحدی را به نحو جامع تری بازگو کرده و تلمیحی دارد به آیه 21 و 23 سورۀ اعراف :

(21) فد لیمها لغرور  .........(23) قالَ  اَهبطُوا  بَعضُکُم  لِبَعض

 (21) پس به دروغ آن ها را راهنمایی کرد پس چشیدند از آن درخت ...

(23) گفت فرو شوید از بهشت ...

که یادآور گندم خورن حضرت آدم ابوالبشر علی رغم ممنوعیّت آن و بیرون راندن آن ها از بهشت می باشد .

شاعر می خواهد بگوید آن که آدم و پدر من بود باغ بهشت را به خاطر خوردن دو دانه گندم از دست داد پس من که فرزند همان آدمم چرا همه نعمت های این باغ دنیا را به جوی نفروشم و به آن پشت پا نزنم .

7-    حافظ در این بیت نفرت همیشگی خود را از خرقه و خرقه پوشان ابراز داشته و خطاب به خود می گوید که این خرقه پوشیدن من یک نوع تظاهری است به مردم فریبی و ظاهر سازی تا عیوب پنهانی خود را در زیر آن از چشم مردم مخفی نگاهدارم .

8-    شاعر در این بیت اشاره به راوُقِ خُم دارد. در فرهنگ دهخدا، راوُق را معرّب کلمه راوُکِ گرفته شده از پارسی می داند که به معنای پالونه شراب یعنی پارچه یی که با آن شراب را صاف    می کنند می باشد و اضافه می کند که پس از آنکه شراب را از خم در کیسه پارچه یی ریختند آن را بر روی ظرفی که پر از ذرّات ذغال چوب بید است نگه می دارند. شراب پالونه شده از کیسه بر روی ذرّات ذغال ریخته و ذرّآت ذغال رنگ قرمز تند و کدورت های ریز آن را به خود جلب می کند و از زیر آن در ظرف نهایی شراب زلال بی رنگ یا کم رنگ و فاقد موّاد سمّی که باعث دردسر می شود جمع آوری می شود. باید دانست در داروسازی یکی از عوامل صاف کردن و زدودن مواد رنگی از مایعات همین ذغال چوب است و ذغال حیوانی یعنی ذغال حاصله از سوختن و گداختن استخوان هم پالاینده دیگری است و معلوم می شود که تصفیه با ذغال نباتی پیش از آن که در اروپا در رشته داروسازی معمول گردد در ایران در رشته شراب سازی معمول و متداول بوده و بهترین نوع ذغال نباتی برای تصفیه شراب آن است که از چوب بید تهیه شده باشد. باید دانست در عربی این کلمه به صورت راووق به معنای ظرفی که کارش صاف کردن چیزی است (سماق پالون ـ صافی ـ ترش پالون) به کار می برند .

9-    در این بیت حافظ به گیرایی و اشتهار اشعار خویش که آن را به هنگام سماع توسط مطرب ها خوانده  می شده اشاره یی دارد .


غزل به قلم علامه قزوینی :

من که از آتش دل چون خم می در جوشم          مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن          تو مرا بين که در اين کار به جان می‌کوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم          هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نيم معتقد طاعت خويش          اين قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست اميدم که عليرغم عدو روز جزا          فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت          من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غايت دين داری نيست          پرده‌ای بر سر صد عيب نهان می‌پوشم
من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم          چه کنم گر سخن پير مغان ننيوشم
گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق          شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

من كه ازآتش دل چون خم مي درجوشم   مهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم
قصد جانست طمع در لب جانان كردن     تو مرا بين ه درين ار به جان مي كوشم
من كي آزاد شوم از غمدل چون هر دم   هندوي زلف بتي حلقه كند د رگوشم
حاش الله كه نيم معتقد طاعت خويش       ان يقدر هست كه گه گه قدحي مي نوشم
هست اميدم كه علي رغم عدو روز جزا   فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت       من چر ملك جهان را به جوي نفروشم
خرقه پوشي من از غايت دين داري نيست     پرده اي بر سر صد عيب نهان مي پوشم
من كه خواهم كه ننوشم بجز از راوق خم     چه كنم گر سخن پير مغان ننيوشم
گر از ين دست زند مطرب مجلس ره عشق       شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر