با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

شراب كجاست - به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی - غزل 430 - 520

520- شراب كجاست
به صوت بلبل و عمري اگر ننوشي مي   علاج كي كنمت آخر الدواد الكي
ذخيره اي بنه از رنگ و بي فصل بهار       كه مي رسند زپي رهزنان بهمن و دي
چو گل نقاب بر افكند و مرغ زد هوهو منه زدست پياله چه مي كني هي هي
خزينه داري ميراث خوارگا كفر است   كه قول مطرب و ساقي به فتوي دف و ني
چو هست آب حايتت به دست تشنه ممير   لاتمت و من الماء كل شي ء حي
زمانه هيچ نبخشد كه باز نستاند     مجوز سفله مروت كه شيئه لاشي
نوشته اند بر ايوان جنه الماوي     كه ه ره عشوه دنيا خريد واي به وي
سخا نماند سخن طي كنم شراب كجاست   بده به شادي روح و روان حاتم طي
بخيل بوي خدا نشنود بيا حفاظ   پياله گي رو كرك ورز و الصمان علي

توضيحات :
معني بيت 1( اگ با نغمه بلبل و عمري شراب نخوري تو را از بيماري غم روزگار هرگز درمان نتوانم كرد كه گفته اند آخرين دارو ومرهم داغ كردن مي باشد ) معني بيت 2( از رنگ و بوي بهار ذخيره اي برا ي خود مهيا كن كه دستبرد زنندگان زمستان مي رسند و به تاراج باغ  مي پردازند ) معني بيت 30 وقتي گل باز شد و بلبل فرياد و فعان سرداد پياله را ترك مكن مواظب باش ) آنگاه كه بلبل نغمه خواني م يكند ساغر از كف منه و زنهار زنهار جز باده گساري به كاري مشغول مشو ) معني بيت 4( به اعتقاد نوازندگان و ساقي و به فرمان مفتي دف و ني پاسباني مال و ثروت براي وارثان نشانه كفر و ناسپاسي است ) معني بيت 5( وقتي باده اي كه اثر آب زندگاني دارد برايت ميسر است پس تشنه تمير زيرا همه چيز از آب زنده است ) معني بيت 6( روزگار هر چه بدهد پس مي گيرد بنابراين از فرومايه جوانمردي مخواه زيرا چيزي كه زمانه مي دهد بي ارزش است )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 7-8-9- به ترتيب فرمايد ( برسر درب بهشت اعلا نوشته اند كه هر كس فريب دنيا را بخورد واي ب او ) ( سخا و كرم تمام شد سخن راتمام كنم و دازكويي نكنم شراب كجاست اي ساقي پياله اي بده تا به شادي روح حاتم طايي بخشنده ي قدرح بنوشيم )( اي حافظ آدم بخيل از زحمت خدا غافل است گو ش كن آنچه مي گويم باده بنوش و بخشش كن كه گناهان ترا ضمانت مي كند ) خود تفسير كنيد
2-   شما از زندگي خود بنحو احسن بهره مند مي شوي زيرا به جاي خود خرج مي كني و در هر كاري حساب وكتاب داريد چنين شخصي كمتر زيانكار مي شود زيرا هر چيزي به جاي خويش نيكوست و چون بخشنده مي باشيدخداوند به شكرانه اين بخشندگي نعمت به شما خواهد داد زير دنيا بقايي ندارد و نام نيك بهتر ا زسراي زرنگا ر است اما مواظب باش زيار خانواده ات را زياد آرار مي دهي
3-   اين نيت حتماً عملي م يگردد و شتاب جايز نمي باشد چون بايد تمام امكانات و جوانب آن از روي فرصت و دور انديشي بوجود آيد
4-   كسي را ملاقات خواهيد كرد ا  و پيشنهادي به مشا خواهد نمود روي اين موضوع فكر كنيد سپس به او جواب دهيد پس عجله نكنيد و مشورت نماييد
5-   بيمارتان بهبود مي يابد از مسافرتان خبرهاي خوش دريافت م يكنيد خريد و فروش سود آور است شغل جديدي به شما پيشنهاد مي شود
6-   عزيزم اگر بتوانيد بر حساسيت بيش از اندازه خود فايق شويد و اراده خودرا تكامل بخشيد به موقعيت خوبي در زندگي دست مي يابيد و زماني كه مسووليتهايي را به خاط ديگران مي پذيريد در مسئوليت بزرگ خود بهترين موفقيت را كسب خواهيد نمود
7-   شمازا شركت در مجالس و محاف لذت مي بردي اما از تظاهر و رياي ديگران در عذاب مي باشيد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (430)

آخِرُ الدَواء: آخرين دارو، معالجه نهايي.

اَلْكَي: داغ كردن، سوزانيدن موضع زخم به وسيله داغ كردن ابزار آهني به نام مَكْواه به منظور برطرف كردن عفونت زخم مزمن.

ذخيره: اندوخته، پس انداز.

رهزنان بهمن و دي: (اضافه تشبيهي) ماه بهمن و دي به راهزنان تشبيه شده اند چرا كه گلهاي باغ را تاراج مي كنند.

گل نقاب برافكند: كنايه از باز شدن گل و پيدا شدن چهره آن.

هوهو: (اسم اصوات) كنايه از آواز مرغ.

هَي هَي: (اسم اصوات) به منظور تنبيه به كار مي رود، آگاه شو.

شكوه: جاه و جلال.

كِيْ: كي قباد.

جم: جمشيد، پادشاه بزرگ سلسله پيشدادي.

خزينه داري: مال اندوزي، نگهداري خزينه اموال و ذخيره ثروت.

ميراث خوارگان: وارثان.

فتوي: فتوا، نظريه شرعي و دستور مُفتي دين.

سفله: فرومايه، پست.

مروّت: جوانمردي.

شَيْئهُ: چيز او.

لاشيي: لاشيئي، چيزي نيست.

جنّتُ المَأْوي: يكي از هشت بهشت كه نزديك درخت سدرهُ المُنتهي واقع است.

عشوه خريدن: فريب جاذبه هاي عشوه گر خوردن.

سخا: كرم و بخشش.

طيّ كنم: درنوردم، و در اينجا به معناي كوتاه و مختصركردن است.

حاتم طيّ: حاتم بن عبدالله بن سعدبن الحشرج از سخاوتمندان دوره جاهليت عرب كه در سخاوت ضرب المثل است و در اينجا كنايه از شاه شجاع است.

بخيل: ممسك، خسيس.

بوي خدا نشنود: بوئي از معرفت و بخشش خدا به مشامش نمي رسد.

كَرَم ورزيدن: بخشش كردن.

الضَّمانُ عَلَيَّ: ضمانت آن بر عهده من.

معاني ابيات غزل (430)

(1) اگر با آواز بلبل و فاخته (در بهار) باده ننوشي ديگر چگونه تو را درمان توانم كرد (كه گفته اند) آخرين دوا داغ كردن است.

(2) از رنگ و بو و اعتدال فصل بهار براي خود اندوخته يي فراهم ساز كه ماههاي غارتگر بوستان، بهمن و دي به زودي فرا مي رسند.

(3) آنگاه كه گل، پرده از چهره برداشت و پرنده آواز هوهو سر داد، زنهار كه جام شراب از كف ننهي! اين چه كاري است حواست جمع باشد.

(4) جاه و جلال و فرمان پادشاهي چه موقع پا برجا باقي ماند؟ از تخت جمشيد و تاج كياني تنها نامي به جاي مانده است.

(5) بنا به گفته رامشگر و ساقي و فرمان مفتي دف و ني، مال اندوزي و نگهداري آن براي وارثان عملي كفرآميز است.

(6) روزگار هيچ چيز را نمي بخشد كه دوباره پس نگيرد. از فرومايه، جوانمردي توقع مدار كه چيزي كه مي‌دهد چيز قابلي نيست.

(7) وقتي آب زندگي (باده) در دسترس توست خود را از تشنگي هلاك مكن. نمير و (بدانكه) هر چيزي از آب زنده است.

(8) بر پيشاني ايوان جنت المأوي (يكي از هشت بهشت) نوشته اند كه واي بر حال كسي كه فريب عشوه گريهاي دنيا را بخورد!

(9) كرم و بخششي باقي نمانده است. سخن كوتاه و مختصر كنم، شراب كجاست؟ بده تا به شادي روح و روان حاتم طائي (شاه شجاع فقيد) بنوشيم.

(10) بوئي از معرفت و بخشش خدا به مشام خسيس نمي رسد. حافظ، بيا و شراب بنوش و بخشش كن و ضمانت آن بر عهده من.

شرح ابيات غزل (430)

وزن غزل: مفاعلن فاعلاتن مفاعلن فع لن

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم

٭

ظهير فاريابي:

داغ حسرت نهاده ام بر دل گفته اند آخرالدواء الكي

٭

انوري:

گر كنم خيره ار نه خود سوزم گفته اند آخرالدواء الكي

٭

كمال الدين اسماعيل:

چو ديد مهر تو زين پس معالجت نكند چنين زدند مثل آخرالدواء الكي

٭

اين غزل به فاصله كمي پس از سرودن غزل 413 و در زماني كه شاه زين العابدين از شيراز متواري و شاه يحيي به كمك امير تيمور بر شيراز مسلط مي‌شود سروده شده است.

شاعر بسياري از مضامين ابيات غزل 413 را در اين غزل نيز بازگو مي‌كند. گوئي هنوز از سرودن غزل اولي فراغت نيافته كه ورق بر مي‌گردد و شاه يحياي بخيل بر اوضاع مسلط مي‌شود:

(در غزل 413) بگذر ز كبر و ناز كه ديدست روزگار چين قباي قيصر و طرف كلاه كي

(در غزل 414) شكوه سلطنت و حُسنْ كي ثباتي داد ز تخت جم سخني مانده است و افسر كي

٭

(در غزل 413) در ده به ياد حاتم طي جام يك مني تا نامه سياه بخيلان كنيم طيّ

(در غزل 414) سخا نماند، سخن طي كنم شراب كجاست بده به شادي روح و روان حاتم طي

٭

(در غزل 413) هشيار شو كه مرغ چمن مست گشت هان بيدار شو كه خواب عدم در پي است، هي

(در غزل 414) چو گل نقاب برافكند و مرغ زد هوهو منه ز دست پياله چه مي‌كني؟ هي هي!

٭

شاعر در مطلع غزل، ضرب المثل مشهور عرب (آخِرُ الدَّواء الْكِي) را كه زبانزد خاص و عام بوده و ظهير فارياني و انوري و كمال الدين اسماعيل نيز در اشعار خود به كار برده اند، بازگو مي‌كند و در بيت چهارم كنايتاً به شاه يحيي مي‌گويد كه اكنون كه به شيراز و خزانه سلطنتي مسلط شده‌يي دست از بخيلي بردار. وگرنه مَثَل تو به آن خزانه دار اموالي مي‌ماند كه عمري مالها را حفاظت و حراست مي‌كند و آخرالامر به دست ورّاثت مي سپارد. و بالصّراحه در بيت هفتم به او گوشزد مي كند كه چون آب در دست داري، از تشنگي خود را هلاك مكن. و در واقع سخن از اين صريح تر نمي توان گفت. او عيناً مفاد آيه 31 سوره انبيا را براي اين حاكم ممسك بازگو مي كند:

… و جَعَلْنا مِنَ الماءِ كُلُّ شَيْءٍ حَيَّ .

و بالاخره در مقطع غزل ظاهراً خطاب به خود و باطناً به شاه يحيايِ بخيل چنين داد سخن مي دهد:

بخيل بوئي از معرفت به مشامش نرسيده است. حافظ شراب بنوش و بخشش كن و من ضامن كه بُرد با تو باشد و اين اشارتي به مفاد آيه 37 سوره نساء است:

اَلَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُروُنَ الناسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما اَتيهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيْنا

به طور خلاصه مي توان گفت اين غزل در زمان تسلط شاه يحيي بر شيراز پس از فرار شاه زين‌العابدين در تنقيد شاه يحيي و بخل و لئامت وي سروده شده است. و حرف آخر اينكه حافظ مضمون بيت ششم غزل خود را از نظامي گرفته آنجا كه در خسرو شيرين خود مي گويد:

چه بخشد مرد را اين سفله ايام كه يك يك باز نستاند سرانجام
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می علاج کی کنمت آخرالدواY الکی
ذخيره‌ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار که می‌رسند ز پی رهزنان بهمن و دی
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو منه ز دست پياله چه می‌کنی هی هی
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی
خزينه داری ميراث خوارگان کفر است به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی
زمانه هيچ نبخشد که بازنستاند مجو ز سفله مروت که شيه لا شی
نوشته‌اند بر ايوان جنه الماوی که هر که عشوه دنيی خريد وای به وی
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست بده به شادی روح و روان حاتم طی
بخيل بوی خدا نشنود بيا حافظ پياله گير و کرم ورز و الضمان علی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

به صوت بلبل و عمري اگر ننوشي مي   علاج كي كنمت آخر الدواد الكي
ذخيره اي بنه از رنگ و بي فصل بهار       كه مي رسند زپي رهزنان بهمن و دي
چو گل نقاب بر افكند و مرغ زد هوهو منه زدست پياله چه مي كني هي هي
خزينه داري ميراث خوارگا كفر است   كه قول مطرب و ساقي به فتوي دف و ني
چو هست آب حايتت به دست تشنه ممير   لاتمت و من الماء كل شي ء حي
زمانه هيچ نبخشد كه باز نستاند     مجوز سفله مروت كه شيئه لاشي
نوشته اند بر ايوان جنه الماوي     كه ه ره عشوه دنيا خريد واي به وي
سخا نماند سخن طي كنم شراب كجاست   بده به شادي روح و روان حاتم طي
بخيل بوي خدا نشنود بيا حفاظ   پياله گي رو كرك ورز و الصمان علي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر