با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

برات خوشدلي - چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی - غزل 441 - 528

528- برات خوشدلي
چو بودي ار دل آن يار مهربان بودي       كه حال ما نه چنين بودي ار چنان بودي
گرم زمانه سرافراز داشتي و عزيز         سر ير عزتم آن خاك آستان بودي
به خواب نيز نمي بينمش چه وصال     چو اين نبود و نديديم ياري آن بودي
بگفتمي كه چه ارزد نسيم طره دوست   گم به هر سو مويي هزار جان بودي
برات خوشدلي ما چه كم شدي يارب     گرش نشان امان از بد زمان بودي
زپرده كاش برون آمدي چو قطره اشك   كه بر دوديده ماحكم او روان بودي
اگر نه دايره عشق راه بربستي       چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي

توضيحات :
معني بيت 1( اگر قلب آن زيباروي با ما سر مهر و محبت داشت حال ما به اين درجه سخت و زار نبود )‌معني بيت 2( اگر روزگار مرا عزيز و گرامي مي داشت تخت ارجمندي و غزت من زمين درگاه محبوب و خاك آستان جانان مي شد ) معني بيت 3( او را به خواب هم نمي بينم چه رسد به وصال ديدار وقتي كه اين ديدار ميسر نمي باشد پس به خيال او دلخوشم ) معني بيت 4( اگر در برابر يك تار گيسوي يار هزار جان داشتم ارزش موي پيشاني محبوب را معين مي كردم زيرا به هزار جان مي ارزد) معني بيت 50 ايخدا خوشي و صفاي خاطر ما چه چيزي را كم مي كرد و چه ضرري داشت كه آنرا از ما گرفتي ) معني بيت 6( كاش محبوب مانند قطه اشك از پرده نهان بيورن مي آمد تا فمرانش را برجان مي گذاشتم و تسليم محض او مي شدم) معني بيت 7( اگر عشق دايره وار راه را مسدود نمي كرد حافظ عاشق و بيدل مانند نقطه در ميان حلقه محبت گرفتار نبود و مركز دايره نمي شد )

نتيجه تفال :
1-   انجام اين نيت با دشواريهاي فراواني همراه مي باشد به صلاح جنابعالي است از آ» صرف نظر كنيد زيرا كسي از آينده خبر نداردچه بسا اتفاقاتي در آينده بوجود مي آيد كه انسان با خود مي گويد : كاش صبر مي كردم و اين موقعيت ار از دست نمي دادم
2-   اگر اهل تحمل رنج و سختي فراوان مي باشيد به دنبال اين نيت باشيد زيرا زير و بم فراوان دارد و بايد سختي ها و شدايد آنرا متحمل شويد و گرنه از آن چشم پوشيد بهتر است
3-   فردي بلند قد چهار شانه سفيد روي با موي بلند د ركمين شماست از او برحذز باشيد زيار قصد اغفال شما را داد و با زندگي شما بازي مي كند پس با كياست و تدبير عمل كنيد و اسرار زندگي را فاش نسازيد
4-   همسر يا پدرتان دچار گرفتاري شديد مي باشد كه نم يتواند با كسي در ميان گذارد با حوصله و صبر به كمك او بشتابيد كه بسيار مفيد است
5-   بيمارتان را جهت بهبودي گلاب يا بيد مشك يا آب انجير بدهيد فعلاً از مسافر خبري دريافت نيم كنيد و گمشده پيدا نمي شود خريد و فروش تفاوت چناني ندراند در معامه اي زبان خواهيد ديد ولي جبران مي شود
6-   با توجه به بيت هاي غزل روحيه جنابعالي چينني است از دلك و فهم عجيبي برخورداريد مستعد افسردگي مي باشيد پس سعي كنيد پيرامون مسايل استرس زا  پريشان كننده نرويد به دوستان خود وقادار و با ذشت بوده تجمل و ظواهر دراحفظ مي كنيد از دريا ومناظر جنگل لذت مي بري از اينكه دل كسي را به دست آوردي احساس غرور عجيبي به شما دست م يدهد ميل داريد به همسر خود نهايت محبت را مبذول داريد اما نسبت به او شكاكيد كه اين شك شما بي مورد است


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

چه بودي: چه مي شد، چطور مي شد.

ماه: (استعاره) يار.

بودي: مي بودي.

نه چنين بودي: چنين نبود، اينگونه نبود.

سرافراز: سربلند.

سرير: تخت، مسند، جايگاه نشيمن بزرگان.

سرير عزّت: (اضافه تشبيهي) عزت به سرير و تخت تشبيه شده.

اين نبود: (اشاره به نزديك) وصال نبود.

آن بودي: (اشاره به دور) خواب ديدن او ميسر مي بود.

بگفتمي: مي گفتم، شرح مي دادم، ثابت مي كردم.

نسيم طره: بوي خوش زلف.

گَرَم به هر سرِ مويي … : اگر مرا به هر شماره مويي …، اگر به شماره هر سر مويي مرا… .

برات: حواله.

نشان امان: نشان ايمني و مصونيت.

بدِ زمان: آسيب روزگار، بدِ حادثه.

پرده: حجاب، پرده خفا.

حكم: فرمان، اوامر و دستور.

روان بودي: جاري مي بود، اجرا مي شد.

اگر نه دايره عشق راه بربستي: اگر دايره عشق راه را نمي بست، اگر دايره عشق راه خروج از دايره را نمي بست.

در ميان بودي: در مركز دايره بودي.

معاني ابيات غزل (441)

(1) اگر دل آن يار با ما مهربان بود چه مي شد؟ كه اگر با ما مهربان مي بود ما به اين حال نبوديم.

(2) اگر روزگار مرا سربلند و عزيز مي داشت، مسند و تخت سرفرازي من، خاك آن درگاه مي بود.

(3) در خواب هم او را نمي بينم چه رسد به بيداري. چون وصال او ميسر نبوده و نديديم اي كاش ديدار او در خواب ميسر مي بود.

(4) اگر به شماره هر سر مويي هزار جان داشتم، مي گفتم (ثابت مي كردم) كه ارزش بوي خوش زلف محبوب تا چه اندازه است.

(5) خداوندا، اگر برات شادي و حواله آسوده دلي ما در برابر حوادث بد روزگار تضمين شده بود چه چيز از اين دستگاه كم مي شد؟

(6) كاشكي آن محبوب، مانند دانه هاي اشك از پرده خفا بيرون مي‌آمد زيرا فرمان دستور او بر دو چشم ما فرض و جاري بود.

(7) اگر دايره عشق راه را (بر روي ما) نبسته بود، حافظ بي دل و سرگشته به مانند نقطه مركزي دايره، در ميان آن گرفتار نبود.

شرح ابيات غزل (441)

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم

٭

در ميان غزلهاي هم وزن و هم رديف و قافيه حافظ، در يكي دو مورد به دو غزل كاملاً مشابه بر مي‌خوريم كه گذشته از آنكه مضامين ابيات آن دو غزل هم در نسخ مختلف در هم تداخل پيدا كرده اند . اما در اينجا، آنچه بيشتر، عقل سليم به آن حكم مي‌كند اين است كه حافظ پس از آن و با ساختن ابيات و مضامين ديگري آن را تغيير داده باشد، ليكن بعدها هر دو نسخه در دسترس دوستداران شعر او و در نتيجه گردآورندگان اشعارش قرار گرفته و به دو صورت مختلف ثبت شده است.

اين غزل در زمان شاه شجاع و با همه گله گذاريها سروده شده و مضمون بيت ششم دلالت بر اين دارد كه غزل به هنگام حكومت شاه محمود يعني در آن هنگام كه شاه شجاع براي گردآوري سپاه متواري بود سروده شده باشد. مصراع دوم بيت مقطع اين غزل به صورت: (چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي) نيز آمده كه در اين صورت معناي آن چنين مي شود:

اگر دايره عشق راه ما را نبسته بود حافظ سرگردان مانند نقطه ثابت مركز دايره، در ميان دايره، ثابت قرار مي‌گرفت و به صورت نقطه مركزي و مؤثر در مي‌آمد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی که حال ما نه چنين بودی ار چنان بودی
بگفتمی که چه ارزد نسيم طره دوست گرم به هر سر مويی هزار جان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی يا رب گرش نشان امان از بد زمان بودی
گرم زمانه سرافراز داشتی و عزيز سرير عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطره اشک که بر دو ديده ما حکم او روان بودی
اگر نه دايره عشق راه بربستی چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

چو بودي ار دل آن يار مهربان بودي       كه حال ما نه چنين بودي ار چنان بودي
گرم زمانه سرافراز داشتي و عزيز         سر ير عزتم آن خاك آستان بودي
به خواب نيز نمي بينمش چه وصال     چو اين نبود و نديديم ياري آن بودي
بگفتمي كه چه ارزد نسيم طره دوست   گم به هر سو مويي هزار جان بودي
برات خوشدلي ما چه كم شدي يارب     گرش نشان امان از بد زمان بودي
زپرده كاش برون آمدي چو قطره اشك   كه بر دوديده ماحكم او روان بودي
اگر نه دايره عشق راه بربستي       چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر