با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

پياله مي - ز دلبرم که رساند نوازش قلمی - غزل 471 - 536

536- پياله مي
زدلبرم كه رساند نوازش قلمي     كاست پيك صبا گر همي كند كرمي
قياس كردم و تدبي رعقل در ره عشق   چو شبنمي است كه بر بحر مي كشد رقمي
بيا كه خرقه من گرچه رهن ميكده هاست     زمال وقف نبيني به نام من درمي
چرا به يك ني قندش نمي خرند آنكس   كه كرد صد شكر افشاني از ني قلمي
دلم گرفت زسالوس و طبل زير گليم     به آنكه بر در ميخانه بركنم علمي
بيا كه وقت شناسان دو كون بفروشند   به يك پياله مي صاف و صحبت صنمي
دوام عيش و تنعم نه شيوه عشق است   اگر معاظ مايي بوش نيش غمي
طيب راه نشين درد عشق نشناسد       برو به دست كن اي مرده دل مسيح دمي
نمي كنم گله اي ليكن ابر رحمت دوست       به كشتزار جگر تشنگان نداد نمي
حديث چون و چرا دردسر دهد اي دل         پياله گير و بياسا زعمر خويش دمي
سزاي قدر تو شاها به دست حافظ نيست       جز از دعاي شبي و نياز صبحدمي

توضيحات :
نوازش قلمي ( نامه = با زبان قلم نواخته باشد ) كرم ( بخشش ) قياس كردم ( سنجيدم ) تدبير ( عقل ( چاره گري عقل ) شبنم ( قطره باران ) بحر ( دريا ) رقم ( نقش زند ) رهن ( گرو ) به نام من ( به اسم من ) ني قند ( نيشكر ) معني بيت 4( آن كس كه از قلمش سخنان شيرين نثار مي كرد علت چيست كه اكنون سخنان وي را به اندازه يك نيشكر بها نمي دهند ) سالوس ( رياكار ) طبل زير گليم ( كنايه از ار رياكارانه ) علم ( پرچم ) معني بيت 60 بيا و نگاه كن آ»انكه ارزش وقت را مي فهمند دو جهان ار به يك شراب روشن معرفت الهي و مصاحبتي آگاه عوض نمي كنند ) معني بيت 7( راه و روش عاشقي آن نيست كه عاشق در ناز و نعمت باشد اگر همنشين ما عاشقان هستي بايد رنج و زحمت را تحمل كني )معني بيت 8( پزشكاني كه در راه مي نشينند و مداواي بيمار مي كنند از بيماري عشق آگاهي ندارند اي افسرده دل برو پزشكي روحاني و عيسي دمي پيدا كن )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 9-10-11 فرمايد (من شكايتي ندارم اما اب رحمت محبوب به كشتزار جگر تشنگان نرسيد و به آنها توجهي نكرد)( گفتگوي مردم سبب دردسر مي باشد پس اي دل باده بنوش و لحظه اي از عمرت راحت باش ) ( شاها حافظ جز از نياز شبانه و دعاي صبحدم چيز ديگري ندراد كه لايق ارزش محبوب باشد ) تفسير اين سه بيت موجب مي گردد تا به نيت خود پي ببريد
2-   خيلي خالصانه به دنيال اين نيت بودهايد و بارها صداقت خود را ثابت كرده ايدو خواسته ايد از راه صلح و سازش عمل كنيد ولي او بر لجبازي اصرار دارد بايد بدانيد كه وي مغرور خود شده پس لازم است شما صب رو شكيبايي داشته باشيد
3-   اين نيت با صبر و شكيبايي انجام ميگيرد چون عوامل متعددي در اجراي آ» دخالت دارد كه بايد مقدمات آن فراهم گردد
4-   مسافر جنابعالي مدتي بالتكليف بوده ولي به زودي گره از كارش گشوده مي شود و خبرهاي خوش خواهد داد
5-   معامله اي سود آور در جريان است ولي حسودي نيز در كمين پس مواظب او باشيد سه فرزند در طالع درادي كه آخري ثروتمند و دومي دانشمند خواهدشد مسافرتي مهم در پيش است مبارك باشد
6-   روحيه شما با توجه به بيت هاي غزل چينين است در كارها بسيارسريع السير هستيد بطوريكه اگر بخواهيد كاري ار انجام دهيد كسي حريف شما نيم شود گاهي زياد احساس تنهايي مي نيد بطوري كه دچار افسردگي مي شويد و اين امر به سبب پرتحركي شماست با هر وضعيتي مي توانيد خود را وفق بدهيد و در امور غير منطقي از كوره در مي رويد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (471)

نوازش قلمي: نامه محبت آميزي، آنچه كه در اصطلاح امروز دست خط شريف گفته مي شود.

پيك صبا: (اضافه تشبيهي) صبا به پيك تشبيه شده.

قياس: سنجش.

تدبير: چاره جويي.

تدبير عقل: استدلال عقلي.

رقمي: خطي، اثري.

رهن: گرو.

درم: واحد پولي كه معرب آن درهم است و آن نقره مسكوكي است كه معادل يكدهم دينار و شصت پشيز بوده است.

حديث چون و چرا: جرّ و بحث و چون وچرا و گفتگو و مباحثه.

پياله گير: جام مي را گرفتخ بنوش.

بياسا: به آسودگي بگذران.

طبيب راه نشين: طبيب دوره گرد و سيار.

به دست كردن: پيدا كردن، تهيه كردن، به دست آوردن.

مرده دل: دل مرده، افسرده خاطر و ملول.

مسيح دمي: كسي مانند حضرت عيسي مسيح كه از نفسش، روح در تن مردگان دميده شود.

سالوس: فريبكاري، تملق و چرب زباني.

طبل زير گليم: كنايه از پوشيده كاري درباره امري كه همگان بر آن آگاهي يافته اند.

بركشم: بالا ببرم، بلند كنم.

عَلَم: بيرق، پرچم، دِرَفش.

دوكَون: دو جهان، كنايه از دنيا و عقبي.

صحبت صنمي: مصاحبت و هم نشيني با شاهدي زيبا روي.

دوام: استمرار و دائمي بودن.

عيش: شادي و خوشي.

تنعم: ناز و نعمت.

شيوه: روش، راه و رسم.

نيش: زهر و تلخي و گزندگي.

ابر رحمت: ابر مهر و لطف و محبت.

نَمي: رطوبتي، آب اندكي.

نيِ قند: ني شكر، ني نازكي كه شيرابه درون آن شيرين مزه بوده و سابقاً كودكان به جويدن آن مشغول و امروزه از آن شكر بدست مي آورند، نيِ قند.

نيِ قلمي: ني خامه يي، خامه و قلمي كه از ني براي نوشتن تهيه مي شد.

قَدْر: مقام، ارزش معنوي.

معاني ابيات غزل (471)

(1) چه كسي از محبوب من نامه محبت آميزي براي من مي آورد؟ اگر قاصد باد صبا مانند هميشه به ما لطف دارد كجاست؟

(2) سنجيدم و دريافتم كه در راه عشق، چاره جويي و استدلال عقل، همانقدر مؤثر است كه شبنمي بر دريا تأثير مي گذارد.

(3) بيا و بنگر كه هر چند خرقه من (در اثر تهيدستي) پيوسته در گرو ميكده‌ها ست. (خوشبختانه) از مال وقف درهمي به نام من در جائي منظور نشده است .

(4) مباحثه و مشاجره (بر سر مسئله جبر و اختيار) سبب دردسر و گرفتاري است. ساغر شراب برگير و لحظاتي از زندگاني را به آسودگي سپري كن.

(5) دوره گردي كه مدعي طبابت است از درد عشق چيزي نمي داند. اي دلمردهِ افسرده خاطر، به دنبال طبيبي باش كه نفس روح بخش عيسي را داشته باشد.

(6) دلم از رياكاري و تملق گويي و پوشيده كاري هاي بي ثمر گرفته است چه بهتر كه يكراست به در ميخانه رفته، در آنجا بيرق اقامت برافرازم.

(7) بيا (و ببين) كه عارفان فارغ از گذشته و آينده و طرفداران حال، هر دو جهان را با يك پياله شراب زلال و معاشرت با زيبا روئي مبادله مي كنند.

(8) پيوسته در ناز و نعمت به سر بردن با راه و رسم عشق، همخواني ندارد. اگر رفيق مائي تلخي و گزندگي غم را پذيرا باش.

(9) گله نمي كنم اما ابر مهر و محبت دوست بر كشتزار تشنه مردم جگر سوخته نمي نباريد.

(10) چرا كسي را كه با يك بند نِيِ قلم خويش صد گونه شكر فشاني كرده است با يك نِي قند و نيشكر راضي نگه نمي دارند.

(11) شاها، به غير از دعاي شبانه و راز و نياز صبحانه براي قدرشناسي از تو، كار ديگري از دست حافظ بر نمي‌آيد.

شرح ابيات غزل (471)

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون محذوف

٭

سعدي:

مرا تو يار عزيزي و جان محترمي به هر چه حكم كني بر وجود من حَكَمي

٭

روي سخن در اين غزل با شاه شجاع است. شاعر زبده مضامين عقيدتي خويش را در اين غزل گله آميز به نظم مي كشد در بيت نخست در انتظار رسيدن پيك و خبري از شاه شجاع، حالت بي صبري خود را بازگو مي كند و در بيت دوم رجحان عشق بر عقل تأييد و در بيت سوم بر اين موضوع تأكيد دارد كه از هيچ منبع و مرجعي از سهم اوقاف جيره و مواجبي دريافت نمي دارد.

شاعر در بيت چهارم زير عنوان حديث چون و چرا، اشاره يي به بحث و جدلهاي طولاني ميان اشاعره و معتزله درباره جبر و اختيار مي كند و با آنكه خود با نظريه اشعريان موافق و روي دلش به جبريّون متمايل است در عين حال در اينجا حدّ وسط را گرفته و مسئله را حل ناشده مي انگارد.

ساير تكيه گاه هاي عقيدتي حافظ يكي بيزاري از ريا و سالوس و ديگري تحمل رنج و غم در راه عشق است كه مكرّر درباره آن داد سخن داده و در اين غزل نيز به ترتيب در ابيات ششم و هشتم آن را بازگو مي كند.

شاعر در غياب شاه شجاع به سبب دست تنگي و مضيقه مالي، اشاره به اين نكته دارد كه ابر رحمت دوست بر كشتزار خشكِ او نباريده و كسي در ازاء شكر افشانيهاي او مساعدتي روا نمي دارد و در پايان در غياب شاه خود را دعا گوي او به حساب مي آورد.

در پايان، حافظ مضمون بيت پنجم خود درباره طبيب راه نشين را از سنائي گرفته كه مي فرمايد:

دردمندي، به گرد عيسي گرد داروي ره نشين چه خواهي كرد

و اين اشارتي است به شيّادهايي كه در سر چهار راه و ميادين نشسته و داروهاي مختلف مي فروختند و امروزه در شهرهاي پاكستان اين رسم هنوز وجود دارد. همچنين مضمون بيت دهم حافظ احتمالاً از اين ابيات نظامي در هفت پيكر نشئت گرفته است:

من كه نقاش نيشكر قلمم رطب افشان نخل اين حرمم

نيِ كلكم ز كشتزار هنر به عطارد رسانده سنبل تر
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

ز دلبرم که رساند نوازش قلمی کجاست پيک صبا گر همی‌کند کرمی
قياس کردم و تدبير عقل در ره عشق چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی
بيا که خرقه من گر چه رهن ميکده‌هاست ز مال وقف نبينی به نام من درمی
حديث چون و چرا درد سر دهد ای دل پياله گير و بياسا ز عمر خويش دمی
طبيب راه نشين درد عشق نشناسد برو به دست کن ای مرده دل مسيح دمی
دلم گرفت ز سالوس و طبل زير گليم به آن که بر در ميخانه برکشم علمی
بيا که وقت شناسان دو کون بفروشند به يک پياله می صاف و صحبت صنمی
دوام عيش و تنعم نه شيوه عشق است اگر معاشر مايی بنوش نيش غمی
نمی‌کنم گله‌ای ليک ابر رحمت دوست به کشته زار جگرتشنگان نداد نمی
چرا به يک نی قندش نمی‌خرند آن کس که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نيست جز از دعای شبی و نياز صبحدمی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

زدلبرم كه رساند نوازش قلمي     كاست پيك صبا گر همي كند كرمي
قياس كردم و تدبي رعقل در ره عشق   چو شبنمي است كه بر بحر مي كشد رقمي
بيا كه خرقه من گرچه رهن ميكده هاست     زمال وقف نبيني به نام من درمي
چرا به يك ني قندش نمي خرند آنكس   كه كرد صد شكر افشاني از ني قلمي
دلم گرفت زسالوس و طبل زير گليم     به آنكه بر در ميخانه بركنم علمي
بيا كه وقت شناسان دو كون بفروشند   به يك پياله مي صاف و صحبت صنمي
دوام عيش و تنعم نه شيوه عشق است   اگر معاظ مايي بوش نيش غمي
طيب راه نشين درد عشق نشناسد       برو به دست كن اي مرده دل مسيح دمي
نمي كنم گله اي ليكن ابر رحمت دوست       به كشتزار جگر تشنگان نداد نمي
حديث چون و چرا دردسر دهد اي دل         پياله گير و بياسا زعمر خويش دمي
سزاي قدر تو شاها به دست حافظ نيست       جز از دعاي شبي و نياز صبحدمي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر