با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۲۰, پنجشنبه

طایر دولت - طایر دولت اگر باز گذاری بکند - غزل 189 - 225

225- طایر دولت
طایر دولت اگر باز گذاری بکند       یار باز آید و با وصل قرار بکند
دیده را دستگه درو گهر گرچه نماند   بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من     هاتف غیب ندا داد که آری بکند
کس نیازد بر او دم زدن از قصه ما   مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
داده ام باز نظر را تذوری پرواز     با زخواند نگرش نقش و شکاری بکند
کو کریمی که زبرم طربش غمزده ای     جرعه ای درکشد و دفع خماری بکند
شهر خالیست زعشاق بود کز طرفی       مردی از خویش برون آید و کاری بکند
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب   بازی چرخ ازین یک دو سه کاری بکند
حافظا گر نروی از در او هم روزی     گذری برسرت از گوشه کناری بکند


توضیحات :
طایر دولت ( پرنده اقبال همای سعادت ) گذار ( گذر عبور ) قراری بکند ( پیمانی ببندد ) دیده ( چشم ) دستگه ( مخفف دستگاه قدرت استطاعت ) در و گهر ( جواهر سنگ قیمتی ) تدربیر ( چاره سرشک خونین ) هاتف ( آواز دهنده غیبی ) ندا ( آواز ) نیازد ( نمی تواند ) گوش گذار ( رساندن پیام ) تذرو ( قرقاول ) باز نظر ( شاهین دیده ودیدگاه ) بزم ( شادی ) مرد ( پهلوان مردانه ) یا ( ربط مزدوج ) بود ( باشد که ادات تمنا )‌معنی بی 1( پرنده اقبال اگر دوباره از اینجا عبور کند و باز گذری برما بکند محبوبم بر می گردد و پیمان وصال می بندد ) معنی بیت 2( اگر چه از شدت گریه و زاری آب چشم من تمام شد و چشم استطاعت نثار کردن جواهر را ندارد ولی خون دل می خورد و سرشک خونین نثار یار می کند .

نتیجه تفال :
1-   خواجه در بیتهای 3-4-5- فرماید 0 دیشب باخود گفتم کاش لب لعلش به آرزوی دلم برسد و تدبیری در آن باشد آواز دهنده غیب صدا در داد که آری چنین خواهد شد ) ( کسی نمی تواند درنز د محبوب از ما سخنی بگوید مگر باد بهاری که پیام مار ا بساند 90 شاهین چشم را به یک قرقاول پرواز دادم باشد که آن قرقاول پرواز شاهین را تعلیم دهد که شکاری بکند ) جنابعالی توجه فرمایید
2-   متاسفانه زمان را از دست دادی ولی باقی مانده آن را دریاب که طالع جنابعالی در برج سعد می باشد و بسیار نیکوست و این نیت قابل اجراست اما هنوز کاملاً مقدمات آن فراهم نشده ولی ابداً جای نگرانی نمی باشد و همان طوری ه میل دارید انجام خواهد گرفت ولی مواظب باش شاهین اقبال را که بربام جنابعالی نشسته به پرواز در نیاوری پس به یکی از مشاهد متبرکه بروید و نذر خود را ادا کنید و دکتر عطاری کرمانی را هم دعا کنید که نیت شما حتماً انجام م یگیرد
3- لطفا ادامه شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۱۸۹)
طایر: پرنده.

طایر دولت: (اضافه تشبیهی ) دولت و اقبال به طایر ( پرنده ) تشبیه شده .

باز:دوباره ، دیگر.

باز آید:دوباره برگردد، بار دیگر برگردد.

باوصل قراری بکند: برای وصل قراری می گذارد.

دستگه :دستگاه، قدرت و استطاعت ، دسترسی ووسعت عمل ، کارگاه .

درّ و گهر : مروارید و گوهر و در اینجا کنایه از اشک چشم است.

بخورد خونی: خون دلی می خورد .

تدبیر نثاری بکند:به فکر نثار کردنی می افتد. یعنی با خون دل خوردن و ریختن اشک خونین ، یاقوت نثار مقدم یار می کند.

هاتف:فرشته غیبی ، ندایی که به گوش برسد وندا دهندهِ آن دیده نشود.

کس نیارد:کسی نتواند، کسی جرأت ندارد. ( از مصدر یارستن به معنای توانستن) .

گوش گذاری بکند:به گوش برساند، آهسته و موجز و مختصر دَرِ گوش او نجوا کند. ( یاء گذاری یاء نکره است) .

بازِ نظر: شاهین نگاه ، بازِ شکاری نگاه( اضافه تشبیهی ).

تذروی :قرقاولی ، مرغ خوش پرو بال و خوش نقش و نگاری ، خروس صحرایی گریز پا ، کنایه از معشوق.

نقش:سوت سوتَک بادی و آلتی که با دمیدن در آن تقلید صدای پرنده مورد نظری را کرده و آن پرنده را به سوی خود جلب می کرده اند .

نقش : نقش سرنوشت .

باز خواند:دوباره او را بخواند ، اورا به سوی خویش بکشاند ، جلب کند.

از خویش برون آید:جوهر ذاتی خود را نشان دادن ، قدرت باطنی ومخفی را به منصّه ظهور رسانیدن .

یکی زین همه ، باری بکند:باری یکی از این همه را انجام دهد.

جرعه یی در کشد:جرعه یی سر کشد، جرعه یی بنوشد.

گر نروی از در او : اگر از درگاه او دور نشوی .

هم روزی… :اوهم روزی …

معانی ابیات غزل (۱۸۹)

(۱) اگر پرنده بخت و اقبال ، بار دیگر به سوی ما گذری داشته باشد محبوب ( هم ) برمی گردد و قرا ر وصالی می نهد .

(۲) هر چند برای دستگاه گو هر سازی چشم ، سرمایه یی باقی نماند، خون دلی خواهد خورد و به فکر هدیه کردن (یاقوتی) خواهد افتاد .

(۳) دیشب با خود اندیشه کردم که آیا لب سرخ فامش چاره درد مرا می کند؟ فرشته ناپیدایی ندا در داد که البته خواهد کرد.

(۴) هیچ کس جرأت ندارد که در پیش او از سرگذشت ما سخنی بر زبان آورد مگر اینکه با دصبا ، به صورت نجوا در گوش او چیزی بگوید.

(۵) شاهین نگاه را به سوی مرغ خوش خط وخال گریز پایی پرواز داده ام ، تا شاید نقش شاهین سرنوشت، ( آهنگ تقلید صدا ) او را از راه بر گدانید ه و شاهین نگاهم او را شکار کند.

(۶) شهر از مردان عاشق خالی شده است آیا می شود که مردی مردانگی خود را بنمایاند و کاری از پیش ببرد.

(۷) یاوفاداری یا بشارت وصال یا خبر مرگ مدعی و رقیب. بالاخره گردش روزگار یکی از این دو دسته کار رانجام خواهد داد.

(۸) جوانمردی کجاست که یک غمزه افسرده دلی ، از مجلس عیش و عشرت او پیاله یی نوشیده و خماری خود را برطرف سازد.

(۹) حافظ ، اگر از درگاه و آستانه اودور نشوی ، او هم روزی از گوشه کنار تو عبور خواهد کرد.

شرح ابیات غزل(۱۸۹)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل: رمل مثمن مخبون محذوف

*

تعداد غزلهایی که حافظ در دوره شاه شجاع به ویژه در زمان دوری او از شیراز سروده قابل توجه و اکثراً دارای ویژگیهای ایهامی مشابهی است که چند مطلب از آنها مستفاد می شود: یکی اینکه شاعر ضمن تعریف ، آرزوی بازگشت او را دارد. دیگر اینکه در پاره یی موارد به سبب سوء تفاهماتی که منشاء آن چندان روشن نیست اظهار نگرانی کرده تلویحاً در غیاب او و در غزل عذر خواهی می کند و مادر پیش گفتیم که شاعردر غیاب شاه شجاع مکاتبه داشته و به همراه نامه ، غزلهایی را برای او می فرستاده که در آن نشانه ها وایهامات و آگاهیهایی را به شاه منتقل می کرده است. وبالاخره ویژگی دیگری که در این غزل ها به چشم می خورد حالت بیم وامیدی است که پیوسته اورا نسبت به رفتار آینده شاه شجاع با خود مردّد می سازد.

این غزل یکی از آنهاست و شاعر در مطلع غزل می گوید تاگر بار دیگر بخت یاری کند ، شاه شجاع به شیراز و حکومت باز می گردد. شاعر دراین بیت اشاره به طایر دولت دارد یعنی دولت را به طایر تشبیه کرده و این اشارتی است به صورتی از ستارگان فلکی که در شمال منطقه البروج به صورت عقاب وجود دارد و قدما معتقد بودندکه این نقش سعد است و طلع هر کس در این برج قرار گیرد دولت به او روی خواهد آورد .

بیت دوم حافظ می گوید هر چند دستگاه مروارید و گوهر سازی چشم من از بس گوهر اشک فشانده از کار باز مانده معذلک خون جگر می خوردتا بتواند تدبیری اندیشیده و یاقوتی نثار مقدم محبوب نماید و این تعریفی است از خدمتگزاری خود و قدر ومقام شاه شجاع.

ایهامی در بیت چهارم این غزل به چشم می خورد اشاره به سوء تفاهمی است که شاه شجاع را از حافظ دلسرد نموده است و شاید مربوط به دعوتی باشد که شاه شجاع در اصفهان از حافظ به عمل آوردو حافظ در غزلی از رفتن به اصفهان معذرت خواسته و از اجابت تقاضای شاه شجاع سر باز زد. شاعر می گوید به قدری شاه شجاع از دست من عصبانی است که هیچ کس جرأت آن را ندارد که نزداو از من وساطت کند مگر اینکه نسیم گذاری صبا ، قصه ما را به صورت درگوشی و نجوا به گوش اوبخواند. ایهام بیت ششم دلالت براین دارد که حافظ می گوید موقعیت شهر شیراز اقتضای حمله اوو باز پس گیری را دارد وبهتر است شاه شجاع قدم جلو بگذارد و در بیت هفتم می گوید یا وفای به عهد نامه فیما بین دو برادر یا خبر حمله و ورود شاه شجاع یا مرگ شاه محمود بالاخره یکی از این سه اتفاق خواهد افتاد و در مقطع غزل به خود امید واری می دهد که اگر دوستی ثابت قدم و پایدار باشد. عاقبت شاه شجاع با او کنار خواهد آمد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

طایر دولت اگر باز گذاری بکند     یار بازآید و با وصل قراری بکند
دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من هاتف غیب ندا داد که آری بکند
کس نیارد بر او دم زند از قصه ما مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
داده‌ام باز نظر را به تذروی پرواز بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند
کو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ای جرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکند
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
حافظا گر نروی از در او هم روزی گذری بر سرت از گوشه کناری بکند


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

طایر دولت اگر باز گذاری بکند       یار باز آید و با وصل قرار بکند
دیده را دستگه درو گهر گرچه نماند   بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من     هاتف غیب ندا داد که آری بکند
کس نیازد بر او دم زدن از قصه ما   مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
داده ام باز نظر را تذوری پرواز     با زخواند نگرش نقش و شکاری بکند
کو کریمی که زبرم طربش غمزده ای     جرعه ای درکشد و دفع خماری بکند
شهر خالیست زعشاق بود کز طرفی       مردی از خویش برون آید و کاری بکند
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب   بازی چرخ ازین یک دو سه کاری بکند
حافظا گر نروی از در او هم روزی     گذری برسرت از گوشه کناری بکند


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر: