با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

کشته خویش - روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر - غزل 257 - 283

283- کشته خویش
روی بنمای و مرا گو که زجان دل برگیر     پیش شمع آتش پروانه به جان گو در گیر
در لب تشنه ما بنی ومدار آب دریغ         به سر کشته خویش آی و زخاکش بر گیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش   در غمت سیم شمار اشک و رخم را زر گیر
چنگبنواز و ساز ار نبود عود چه بالک           آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و زسر و باده صافی درکش       سیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش   بخت گوپشت مکن روی زمین لشکر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش     برلب جوی طرب جوی و به ف ساغر گیر
رفته گیر ا زبرم و زآتش و آب دلو چشم     گونه ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را       که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر


توضیحات :
سیم و زر ( ثروت و پول ) ار (اگر چه حرف ربط مرکب ) عود ( عطر ) سماع ( پایکوبی درویشان درحالت شادی معنوی ) صوف ( خرقه درویش ) برکش ( از سر بیرون بیاور ) باده صافی ( شراب ناب ) درباز ( خرج کن ) دمی ( لحظهای ) طرب جوی ( به شادی بپرداز معنی بیت 1( رویت را نشان بده و آن وقت بهمن بگو از جان چشم بپوشم بگذار در برابر شمع روی تو ای معشوق آتش درخرمن پروانه وجود عاشق بیفتد ) معنی بیت 2( نگاهی به لب تشنه مابکن و آب را از ما مضایقه مکن و بر سرکشته خویش ببا و از خاک پست این شهید عشق رابلند کن و دست گیر ) معنی بیت 3( درویش را به خاطر اینکه ثروت و مالی ندارد ترک مکن زیرا اگر چه فقیر است اما اشک اورا که در اندوه تو می ریزد نقره و چهره ای شار طلا تصور کن )

نتیجه تفال :
1-   خواجه در بیتهای 4-5-7-9-10 فرماید ( چنگ را به صدا در آور و ترانه ای آغاز کن اگر عود خوبشبو برای عطر افشانی در محلس بزم نباشد پاکی نیست پس عشق سوزان و آتش و دل من را عود و تن مرا عود سوز بنگارید )( به رقص و پایکوبی صوفیانه بپرداز و لباس پشمینه را از سر بیرون بیاور و دست افشانی و پایکوبی کن و اگر مرد این کار نیستی خرقه زهد ریایی مارا از نو بپوش و به کناری بنشین ) ( به دوست بگو اگر یار ما شود چنانچه هر دو جهان دشمن شوند باکی نمی باشد به اقبال خوب بگو روی مگردان و اگر سراسر زمین را سپاه دشمن گیرد پروایی نمی باشد )( ای دوست اگر چنین تصور کنی که ازکنار من بوری آنگاه از سوز دل و آب دیده رخ مرا زرد رنگ و لب مرا خشک و دامن مرا آغشته اشک خواهی دید آرایه لف و نشر )( ای حافظ مجلس را مزین ک نوبه واعظ بگو بزم مرا نگاه کن و پس منبر را ترک کن ) جنابعالی خود تفسیر کنید
2-   مدتی است که درخود فرو رفته اید و افکارتان پریشان است و ا زچیزی رنج می برید و نمی خواهید آنرا باز گو کنید علتش این است که وسواس و تردید توام با غرور نمی گذارد اقدام کنید به جنابعالی مژده می دهم که شاهین خوشبختی بر بام منزل شما نشسته واین نیت حتماً بون تردید عملی می گردد زیرا خیرو نیکی درآنست
3-   به یکی از مشاهد متبرکه بروید و نذر خود راادا کنید و دعا نمایید و سپاسگزار نعمت های خداوند باشید
4-   حضرت علی (ع) فرماید : عمر هرقدر دراز باشد باز کوتاه است و آنچه که کم آن زیاد است دشمن و آنچه که زیادش هم کم است ایمان و جوانمردی است و معامله کنید چون بیگانگان معاشرت نمایید چون برادران
5-   در زندگی جنابعالی و خانواده نشیب و فرازهای زیاد وجود داشته است و شما از غمی مرموزی رنج می برید اما خدار اشکر کنید که اوضاع اقتصادی خوبی دارید اگر او شیطان است ولی قابل رام شدن می باشد پس مکل چندانی برایتان وجود ندارد واندوه شما بی مورد است

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۲۵۷)

روی بنما:روی خود را نشان بده.

دل از جان برگیر:از جان خود دل بردار، از جان خود بگذر.

آتش پروانه : سوز عشق نهانی که دردل پروانه است

.به جان گو در گیر:بگو به جان در گیرد.

در لب تشنه ما بین:به لب تشنه ما بنگر.

ترک درویش مگیر:ترک درویش مکن،درویش را ترک مکن.

بساز:ترانه یی بساز ، سازگارباش، به همین قانع باش.

مجمر: آتشدان.

سماع: رقص صوفیان ، رقص و وجد و سرور و پایکوبی و دست افشانی صوفیان منفرداً یا جمعاً با آدابو تشریفات خاص.

زسر خرقه برانداز: خرقه را از سر به در آورده به کنار بیانداز

با گوشه رو:به گوشی برو ، به کناری برو، از میدان رقص و سماع بیرون رفته و به گوشه یی پناه ببر.

صوف: خرقه پشمینه ، خرقه پشمینه یی که خشن وناصاف باشد.

باده صافی:شراب زلال.

سیم: نقره ، پول مسکوک نقره.

سیم در باز:پول خرج کن ، وجه ببخش.

به زر: به کمک طلا.

سیم بری: سیمین تنی .

بخت گو پشت مکن: به بخت بگو به ما پشت نکند ، به بخت بگوی از ما روی نگرداند.

طرب جوی : نشاط کن.

رفته گیر :رفته تصور کن ، رفته بینگار.

رفته گیر از برم و: تصور کن از کنار من رفته یی.

معانی ابیات غزل(۲۵۷)

(۱) روی خود را نشان بده و به من بگوتا دست از جان خود بشویم بگذار آتش درون دل پروانه ات در حضور شمع رویت به جانش در گیرد.

(۲) نگاهی به لب تشنه ما کن و آب ( بوسه) از آن دریغ مدار . بر سر کسی که د راه عشق تو کشته شده است قدم نهاده سر او را از خاک جدا کن .

(۳) اگر ( این ) در ویش سیم و زر ندارد روی از او مگردان. اشکی که در غمت از دیده می بارم به جای نقره و رنگ زرد چهره ام را به جای طلا فرض کن .

(۴) ۱- چنگ بنواز و ترانه یی ساز کن و اگر چوب عود نیست که با سوزاندن آن هوا معطر گردد ناله و اعتراض مکن. عشق مرا به جای آتش و دلم را به جای عود و تن مرا به جای آتشدان عود سوز به حساب بیاور. ۲- چنگ بنواز و اگر چوب عود نیست سازگار و قانع باش عشق مرا…

(۵) مشتاقانه در رقص جمع صوفیان شرکت کن و به هنگام رقصیدن خرقه از سر به در آور و به کناری بینداز. در غیر این صورت از جمع کناره گرفته و خرقه مارا برداشته به سر خود بکش .

( ۶) خرقه پشمین خشن و ناصاف را از سر به در آور و باده زلال و صاف بنوش . پول خرج کن و با صرف طلا معشوق سیمین بدنی را در آغوش بگیر.

(۷) از دوست بخواه که یار موافق بماند گو اینکه هر دو جهان دشمن باشند و از بخت بخواه که به ما پشت نکند گو اینکه سراسر زمین را لشکر دشمن تصرف کند .

(۸) ای دوست فکر رفتن را از سر بیرون کن و زمانی با ما باش . در کنار جوی و سبزه پیاله شراب را در دست گیر و به شادمانی بپردازد .

(۹) چنین فرض کن که از پیش من رفته یی ودر فراقت از آتش دل و اشک چشم ، رخسار ولبهایم زرد و خشک و کنارم از آب دیده تر شده است.

(۱۰) حافظ، مجلس عیش و شادی را روبراه کن و به واعظ بگو که بیا و مجلس نشاط آور مرا بنگر و از سر کرسی وعظ و جلسه ملال آور آن در گذر.

شرح ابیات غزل(۲۵۷)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان

بحر غزل : رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ

*

این غزل عاشقانه، حاصل ایام جوانی شاعرو باز گو کننده خواهشهای نفسانی این دوره زندگی است ومشاهده می شود که خالی از کنایه و اعتراض نسبت به واعظ و صوفی نیست . عقیده یی که حافظ تا آخر عمر برآن پای اسقامت فشرد. در این برهه از زمان ، کوشش شاعر تا حد زیادی در غزلسرایی مصروف به کار گرفتن صنایع شعری و بدیعی می شود . در مطلع غزل معشوق را به شمع و خود را به پروانه تشبیه کرده و یک مطلب را در دو مصراع به دو نحو بازگو می کند. در مصراع نخست به معشوق می گوید که چهره خود را به ما بنما آنگاه به ما بگو که دست از جان بکش و در مصراع دوم همین مطلب را به صورت تشبیه بازگو می فرماید و خطاب به معشوق خود می گوید: پیش شمع وجودت به پروانه عاشق خود بگو که آتشی را که در درونم دل خود داری به جان خود بینداز و بسوزوخاکستر شو و خاکستر خرمن سوختگان را هم به باد فنا بده .

همچنین در بیت سوم در مصراع اول از سیم وزر سخن به میان می آورد که کیسه عاشق همیشه از آن تهی است و در مصراع دوم برایسیمو زر تشبیه می سازد.

در بیت چهارم مترادف کلمه چنگ کلمه عود را می آورد که ایهام آن به چوب عود معطّر بر می گردد و در مصراع بعدی با مجمر و عود آتش شبیه می آفریند و همینطور در سایر ابیات بویژه در بیت نهم صفت لفو نشر مرتب می سازد.

صاحب نظران و ارباب ادب شعرا را به طرق مختلف تقسیم بندی کرده اند. که ساده ترین آن شاعر و ناظم است و این ناتون را عقیده برآن است در بین دسته شعرا یعنی آنانکه بالفطره شاعر آفریده شده اند ما به دو دسته بر می خوریم: یکدسته که گذشته از آنکه فطرتاً شاعرند فطرتاً عاشق هم هستند مانند وحشی بافقی که در اینجا مجال بازگویی انگیزه سرودن ترکیب بند و ترجیع بند و بسیاری از غزلهای او نیست و این ناتوان در روزنامه ندای یزد قبلاً مشروحاً منتشر کرده است و دسته دیگر که باآنکه فطرتاً شاعرند فطرتاً عاشق نیستند و این دسته اخیر پارا از دایره اشعار فراتر نهاده و در عرفان – طنز – هزل- اخلاق وادب و…. شاهکارهایی می آفرینند و اشعار عاشقانه آنها از آنجایی که از سوز دل برنخاسته کسی را آتش به جان نمی کند لیکن به سبب مهارت و استادی روانی شیوه کلام مورد پسند همگان قرار می گیردسعدی و حافظ از این دسته اخیراند.

کوتاه سخن آنکه غزلهای ایّام شباب حافظ را باهمین ملاکی که عرض شد می توان تشخیص داده و به زیر بنای عقیدتی شاعر، یعنی عامل مؤثری که تا پایان عمر در اشعارش منعکس می شود دست یافت .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر پیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکش سیم درباز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر
رفته گیر از برم وز آتش و آب دل و چشم گونه‌ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

روی بنمای و مرا گو که زجان دل برگیر     پیش شمع آتش پروانه به جان گو در گیر
در لب تشنه ما بنی ومدار آب دریغ         به سر کشته خویش آی و زخاکش بر گیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش   در غمت سیم شمار اشک و رخم را زر گیر
چنگبنواز و ساز ار نبود عود چه بالک           آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و زسر و باده صافی درکش       سیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش   بخت گوپشت مکن روی زمین لشکر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش     برلب جوی طرب جوی و به ف ساغر گیر
رفته گیر ا زبرم و زآتش و آب دلو چشم     گونه ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را       که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر: