با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

روی بنمای - روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر - غزل 250 - 284

284- روی بنمای
 روی بنمای وو جود خودم از یاد ببر   خرمن سوختگان ار همه گو باد ببر
ماچو دادیم دل و دیده به طوفان بلا       گوبیا سیل غم و خانه زبنیاد ببر
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات   ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر
سینه گو شعله آتشکده پارس بکش       دیده گو آب رخ دجله تغداد ببر
سعی نابرده درین راه به جایی نرسی   مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است       دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده       وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
دوش می گفت به مژگاه درازت بکشم     یارب از خاطرش اندیشه بیداد ببر
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار   برو از درگهش این ناله و فریاد ببر


توضیحات :
روی بنمای ( رویت را نشانم بده ) وجود از یاد ببر ( هستی و موجودیت را از خاطر محو کردن خود را فراموش کردن ) سوختگان ( عاشقان ) طوفان بلا( تند باد رنج و محنت ) هیهات ( کلمه صوت دور و بعید است ) عنبر خام ( عط خالص ) آتشکده فارس ( آتشگاه مهم شیراز ) لحد ( قبر گور ) نازکی خاطر یار ( نازک مزاجی زود رنجی ) معنی بیت 1( رویت را به من نشان بده و هستی و موجودیت مرا از خاطرم محو کن و بگذار باد نیستی خرمن عاشقان دل سوخته را با خود ببرد و نابود سازد ) معنی بیت 2( چون ما دل ودیده را به طوفان بلا دادیم حال بگو ای سیل غم بیا و خانه وجود ما را از اساس و پایه خراب کن و ببر ) معنی بیت 3( میسر شدن این آرزو که عنبر خالص گیسوی او را کسی بو کند سخت بعید می نماید ای دل بی تجره آزمنداین قصه را فراموش کن )

نتیجه تفال :
1-   به دست آوردن این نیت نیاز به زحمت و رنج دارد و تقدیر برایت چنین خواسته است و چاره ای هم نمی باشد پس نگران نباشید اگر چه آرزوهای دور و دراز یدارید باید تلاش همراه با دقت و سرعت عمل داشته باشید تابر رقیبان پیروز شوید
2-   چرا هر کاری ار به امروز و فردامو کول م یکنید درحالی که زمان برا یاجرای این نیت حرف اول را می زند به دیگران کمک کن و از افراد افیونی و بی بند وبار دوری کنید زیرا خداوند بارها و بارها به شما کمک کرده استو توفیق الهی یار شما بوده و درحیطه ابتلا و املای الهی قرار گرفتید پس اگر می خواهید به مرادتان برسید به یکی از مشاهد متبرکه بروید و نذر خود را ادا کنید که گشایش بسیار است
3-   خواجه بزرگ در بیتهای 4-6-8- به تر تیب فرمای ( به سینه بگو که با آه سوزنده خود زبانه آتشکده فارس را خاموش کند و به چشم بگو که آنقدر گریه کند تا سیل اشکش آبروی دروخانه دجله بغداد را بریزد ) ( بخت و اقبال پیر میکده معرفت پاینده باد که نبودن دیگر چیزها دشوار نمی باشد بگذار دیگران بروند و نام مار فراموش کنند )( روز مردنم یک لحظه نوید و مژده ملاقات بده و آنگاهمن با وعده وصال تو هول و ترس مرگ را فراموش م یکنم پس آنگاه آسوده دل به قبرم داخل کن و ببر ) خود حدیث مفصل بخوان از این سه معنی به زودی خبر یا هدیه یا ملاقات بسیار مهم و سودمندی در پیش است و به زندگی شما رونق می بخشد مبارک است
4-   اگر می خواهید عاقبت این کار نیکو باشد سوره آل عمراناز آیه 12-10 آیه در ده شب مرتبا باحضور قلب و معنی بخوانید نگران مسافر نباشید اوضاعش سامان یافته گمشده می آید در معامله سود فراوانی خواهد بود به شرط آنکه حواستان را جمع کنید از ملاقات و نصایح یکی از بزرگان فواید بسیار خواهید برد

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل ( ۲۵۰)
وجود :هستی و خودی و در اصطلاح صوفیه وجود ، از میان رفتن اوصاف خرد است بواسطه پنهان شدن اوصاف بشریت زیرا که چون سلطان حق و حقیقت ظهور کند بشریت باقی نماند ( فرهنگ لغات عرفانی دکتر سجادی ) .
سوختگان : عاشقان سوخته دل ، ودر اصطلاح صوفیه : آنکه به مقام کمال عبودبیت رسیده و متحقق به حق گشته است ( فرهنگ لغات عرفانی دکتر سجادی ).
خرمن سو ختگان : خرمن وجود سوختگان .
بلا : مصیبتو گرفتاری ودر اصطلاح صوفیه مراد از بلا ، امتحان دوستان است به انواع بلاها و بلا لباس اولیاء و غذای انبیا ء است ( فرهنگ لغات عرفانی دکتر سجادی ).
عنبر خام: عنبر خالص.
هیهات: بعیداست میسر نمی شود.
خام طمع: کسی که آرزوهای نابجا در سر می پرور اند، صاحب توقعات بی مورد.
آتشکده فارس : یکی از سه آتشکده طراز اول زرتشتیان که در شهر استخر فارس بر پا و به عدم خاموشی نامبردار بوده است. (دکتر معین) .
دولت پیر مغان : کنایه از دستگاه و خانقاه شیخ محمد تقی الدین دادا است که در زمان حافظ در یزد دایر و مشهور بوده و هنوز هم محل خانقاه و فبر شیخ دادا در محله شیخ داد یزد پابر جاست.
نفسی: لحظه یی
لحد : خاک گور ، نهانگاهگور.
نازکی خاطر یار : زود رنجی و قهر و غضبی که در پی دارد.
معانی ابیات غزل (۲۵۰)
(۱) (ای سلطان حق و حقیقت ) نقاب ا ز چهره بر گیر و هستی و وجود خود م را از یاد من ببرو بگذار که همه خرمن عاشقان سوخته دل را باد ببرد
(۲) وقتی مادل ودیده خود را به دست طوفان محنت مشیّت سپردیم بگذار سیل غم بیاید و خانه مارا ا بیخ وبن بر کند
(۳) ای دل بی تجربه آزمند!این موضوع را که زلف همانند عنبر خالص اورا چه کسی می بوید و بعید است که این آرزو برای کسی میسر شود ، فراموش کن .
(۴) (و ) به سینه بگو که شعله آتشکده فارس را ( شرمنده کرد) فرو نشاند و به دیده بگو که آبروی دجله بغداد را ببرد .
(۵) خدا کند که دستگاه پیر مغان (خانقاه شیخ دادا در یزد) پابرجا باشد که به جز آن چیزی اهمیت ندارد . دیگران را بر این گیر که بروند ونام ونشان مرا ا یاد خود ببرند .
(۶) بی کوشش و همت ، در رسیدن به این مقصود (دولت پیر مغان ) به جایی و مقامی نمی رسی . اگر پاداش کار خود را را خواهانی ، از این استاد فرمانبرداری کن .
(۷) (ای پیر مغان ) به من نویده را بده که روز مردنم یک لحظه تورا خواهم دید، پس از آن آسوده وبی خیال مرا به گور بفرست .
(۸) شب گذشته ( آن دو ست نامهربان ) می گفت که با تیرهای بلند مژگانم تورا خواهم کشت . خدواند ا فکر ظلم و ستم را از ذهن او ( در حق من ) دور ساز.
(۹) حافظ! از زود رنجی آن دوست و پیامدهای آن بیمناک باش . از پیش او دور شو و این ناله وفریادها را با خود به جای دیگر ببر.
شرح ابیات غزل (۲۵۰)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل : رمل مثمن مخبون محذوف
*
در فصل اول کتاب و در مبحث چرا حافظ به یزد تبعید شد) در صفحه ۷۵ و ۷۶ به تفصیل درباره این غزل که در آخرین فرجه های قبل از رفتن از شیراز به سوی یزد سروده شده صحبت شد و نظر خوانندگان محترم را بار دیگر بدان معطوف می دارد آنچه لزوماً توضیح آن، سبب روشنتر شدن حالات و کیفیات روحی شاعر در آن زمان می شود این است که از مفاد بیت هشتم این غزل چنین بر می آید که در آخرین تماسهای بین شاه شجاع و حافظ (که با واسطه یا بی واسطه انجام شده و این بر مامعلوم نیست) حافظ مورد قهر و غضب شاه شجاع واقع شده ومؤکداً اطاعت از دستو رفتن به تبعید از او خواسته و پیامدهای نافرمانی از آن به او گوشزد شده است و از آنجا که برای این شاعر آزاده دیگر راهی به جز اطاعت از دستور باقی نمانده ، به ناچار این غزل را می سراید. اما روی سخن او در اول این غزل بر خلاف سایر غزلهایی که در این بابت سروده با شاه شجاع نیست و بیت اول ودوم کاملاً جنبه عرفانی داشته و حافظ با محبوب ازلی خود صحبت می کند و این بدان معناست که من از محبوب دنیایی خود روی برگردانیده و به سوی تو بازگشته و همه چشم امیدم از این به بعد به سوی توست .
پس از آن به حالت قهر و عصبانیت خطاب به خود ، در بیت سوم می فرماید که دیگر این همه در فکر این مباش که بعد از تو چه کسی در دستگاه شاه شجاع به او نزدیک و مقرب درگاه او می شود؟ و این افکار بچه گانه را از سر بدرکن و به سینه ودیده ات بگو که با آه و اشک خود آتش آتشکده فارس را شرمنده و آبهای دجله را بی آبرو کنند و در بیت پنجم ، چشم امید خود را با خانقاه شیخ دادا می دوزد که دستگاهی پر رفت و آمد و محل تجمع عرفای سایر بلاد بوده و روی سخن شاعر در ابیات ۵و۶ ۷ با مسئول این خانقاه است . آنگاه در بیت هشتم ضمیر کلام به شاه شجاع برگشته ودعا می کند که از شر غصب او در امان بوده باشد و در مقطع کلام ، اهمیت این تهدید را به خود یاد آورشده و تصمیم خود را به خروج از شیراز و رفتن به سوی یزد بازگو می کند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر
سینه گو شعله آتشکده فارس بکش دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
دوش می‌گفت به مژگان درازت بکشم یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار برو از درگهش این ناله و فریاد ببر


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

 روی بنمای وو جود خودم از یاد ببر   خرمن سوختگان ار همه گو باد ببر
ماچو دادیم دل و دیده به طوفان بلا       گوبیا سیل غم و خانه زبنیاد ببر
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات   ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر
سینه گو شعله آتشکده پارس بکش       دیده گو آب رخ دجله تغداد ببر
سعی نابرده درین راه به جایی نرسی   مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است       دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده       وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
دوش می گفت به مژگاه درازت بکشم     یارب از خاطرش اندیشه بیداد ببر
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار   برو از درگهش این ناله و فریاد ببر


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۳ نظر: