با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبه

لایق صحبت - خـستگان را چـو طلـب باشد وقوت نبود - غزل 199 - 164

164- لایق صحبت
خشتگان را چو طلب باشد و قوت نبود   گرتو بیداد کنی شرط مروت نبود
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی     آنچه در مذهب اصحاب طریقت نبود
خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق       تیره آن دل که درو شمع محبت نبود
دلت از مرغ همایون طلب و سایه او   زانکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
گرمن از میکده همت طلبم عیب مکن     شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست     نبود خیر درآنخانه عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز که درمجلس خاص       هرکه را نیست ادب لایق صحبت نبود


توضیحات :
بیداد 0 ستم ) مروت 0 مردانگی ) جفا ( ستم ) اصحاب طریقت ( خداوندگاران روش درویشی و جوانمردی ) خیره ( تیره و تار ) مرغ همایون ( پرنده خوشبختی ) زغن ( نوعی کلاغی ) زاغ ( کلاغ معمولی ) شهپر دولت ( همای سعادت و کامیابی ) همت ( کمک – مدد ) معنی بیت 1( عشاق خسته ای که طالب وصال تو باشند اما آن قدرت را که لازمه وصال است ندارند چنانچه تو ظلم و بیداد کنی شرط مروت نم یباشد ) معنی بیت 3( چشمی که عشق آب آن راخشک نکرد خیره گرددو تیره باد و دلیکه چراغ مهر درآن نیفروزد تاریک باد ) معنی بیت 4( اگر دولت و صال می خواهی از محبوب اصیل و مردم آزاده طلب کن زیرا درزاغ و زغن و انسانهای پست شهر دولت و سعادت وجود ندارد

نتیجه تفال :
1-   ویژگیهای جنابعالی بدین شرح است مجلس آرا اهل نصیحت مقبول همه کم حرف فداکار هوشیار صلح جو آرام متین غمگین واقعاً زیبا تمیز شیک پوش زود گریان جذاب و دلربا خیرخواه سطحی مزاج ظریف دوست پرور و گاهی کم حوصله لطفاً اگر دقیق گفتم مرا دعا کنید و این کتاب را به همه دوستان و آشنایان معرفی کنید
2-   همه شما را دوست دارند و از مصاحبت جنابعالی لذت می برند اما فکر م یکنند که شما غرور می ورزید درحالی که سرشت شما چنین است
3- لطفا ادامه شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (199)

 خستگان:رنج كشيده ها ، ستمديده گان.

طلب:درخواست ، تقاضا 

قوت:نيرو.

 همت:اراده وآرزو و دليري و در اصطلاح صوفيه : توجه قلب با تمام قواي روحاني خود به جانب حق براي حصول كمال در خود با ديگري.

مروت:جوانمردي.

اصحاب طريقت:رفيقان راه و در اصطلاح صوفيه :سالکان الی الله

همّت: توّجه قلب با تمام قواي روحاني خود به جانب حق براي حصول كمال در خوديا ديگري .

خيره:  تيره وتاريك ، شگفت زده ، فرومانده در حيرت.

همت: اراده و ارزو ودليري  و در اصطلاح صوفيه : ت.جه قلب با تمام قواي روحاني  خود به جانب حق  براي حصول كمال در خود يا ديگري .

آبش نبرد: آبش را از بين نبرد ، آبش را خشك نكند.

مرغ همايون: هما، مرغ مبارك، مرغ مشهوري كه استخوان خورد و سايه اش بر سر هر كس افتد به سلطنت رسد.

شيخ: انسان كامل، پير مجرب وعارف.

 طهارت:پاكيزگي ، و در اصطلاح صوفيه : تزكيه نفس بُوَد از اخلاق ضميمه.

عصمت: دور نگاهداشتن نفس از آلودگي گناه، عفت وپاكدامني.

 ورزيدن:پياپي كاري را انجام دادن، حاصل كردن در اثر كوشش ، آموختن و اندوختن.

معاني ابيات غزل(199)

(1)اگر به پاي افتادگاني كه درخواست  ديدار داشته و نيروي  پيمودن راه وصل را ندارند بيداد و ستم روا داري ، شرط جوانمردي  نيست.

(2) ما از تو جور و ستمي مشاهده نكرده ايم  و نيز  تو نمي پسندي كه آنچه را كه راه ورسم   رفيقان راه نيست  با ما روا داري .

(3) ان ديده يي كه از گريه عشق غرق در آب فنا نشود  و دلي كه شمع محبت در آن نور نيفشانده تيره و تار باد.

 (4) بخت و اقبال را از سايه مرغ هما بطلب كه زاغ و زغن شاهبال دولت ندارد.

(5) اگر از پير مغان و اهل ميكده طلب فيض و ياري مي كنم بر من خرده مگير كه پير ما فرمود در اهل صومعه ، عنايت و همت يافت نمي شود.

(6) چون پاكي و پاكدلي در تو نباشد كعبه و بتخانه يكسان است. در خانه يي كه پاكدامني و پرهيزگاري  نباشد  خير وبركت هم نخواهد بود .

(7) حافظ، در راه كسب دانش و ادب  كوشا باش كه بي ادبان را در مجالس خاصِان و بزرگان جايي و راهي  نيست .

شرح ابيات غزل(199)

  وزن غزل: فاعلاتن  فعلاتن فعلاتن فعلن   

 بحر غزل: رمل مثمن مخبون محذوف

*

 در مبحث ( چرا حافظ به يزد تبعيد شد ) (64-98)  اين كتاب تا آنجا كه  اقتضا مي كرد غزلهايي را كه حافظ  در دوره تبعيد خود در يزد  سرودهشهد بود شرح داده  شد و در آنجا گفتيم كه پسر شيخ تقي الدين  دادا صوفي  مشهور به حافظ  فرمود  كه:

وصال دولت ديدار تر سمت ندهند           كه خفته  يي تو در آغوش بخت خواب زده  

و تلويحاً همانطور كه حافظ بازگو مي كند به او مي گويد  به او گوشزد نمود كه شاه يحيي تورا به حضور نمي پذيرد زيرا تو تبعيدي شاه شجاع هستي  و او احتياط مي كند اما حافظ  نپذيرفت وغزلهايي  چند سروده ارسال داشت اما از اين حاكم  بخيل و حيله گر فيضي نديد . يكي از غزلهايي كه درآن مقطع زمان جهت تقرب به شاه يحيي سروده شده اين غزل است كه ايهامات  آن بازگو  كننده اصرار و الحاح حافظ از اين حاكم گدا صفت  از يكطرف و شناسايي صحيحي است كه در باطن  از او داشته از طرف ديگر است و بايد دانست كه در آن تبعيد گاه حافظ بزرگ منش ، راه چاره ديگري جز توسل به داماد و برادرزاده شاه شجاع نداشته  است.

  شاعر در بيت اول خطاب به شاه يحيي مي گويد اگر خسته دل آزرده حالي از تو طالب مساعدت  باشد  وامكان رسيدن به حضور تو را نداشته باشد اين شرط مروت نيست كه تو در حق او ظلم كرده و او را  به حضور   خود راه ندهي. ودر بيت دوم  توضيحاً يادآور مي شود كه من تا به امروز  از تو هيچ گله يي ندارم   بنابراين رو مدار كه اينگونه نسبت و به من بي اعتنا باشي كه اين رويه و راه و رسم  مردان صاحب مقام و هدف دار نيست. و در بيت سوم  كلامش حالت نفرين به خود مي گيرد و از فرط درماندگي مي گويد  چشمي كه از درد درماندگان نگريد  و دلي كه در آن  بارقه رحم و دستگيري  نباشد كور وتاريك باد آنگاه در بيت چهارم شاعر خطاب  به خود از فرط نوميدي مي گويد   كه از مرغ  هما دولت و بخت و اقبال طلب كن  نه از كلاغ سياه   و در بيت پنجم   به ياد  سفارش   شيخ دادا افتاده  مي گويد  شيخ ما   به من گفت   كه از در خانه  تو اميد فيضي نمي رود   و من باور   نكردم   . آنگاه در اين  نفرين نامه   در بيت ششم مي گويد وقتي بزرگواري   و پاكدلي جايي نداشته باشد  دارالحكومه و گدا  خانه فرقي با هم ندارد و بالاخره همانطور  كه شيوه   هميشگي   حافظ است پس از تندروي در غزل در بيت   آخر   متوسل به نوعي پوزش مي شود   تا راهي براي  پاسخگويي احتمال  آينده  داشته باشد و در بيت مقطع خود را سفارش  مي كند  كه از جاده ادب و نزاكت دور مي شود  كه اشخاص بي ادب را در گاه بزرگان راهي نيست

غزل به قلم علامه قزوینی :

خـستگان را  چـو طلـب باشد وقوت نبود               گـر تو بيداد كني شرط مروت نبود
مـا جـفا از تـو نديديم و تو خود نپسندي                       آنچه در مذهب اصحاب طريقت نبود
خـيره آن ديده كه آبش نبرد  گريه عشق                        تيره آن دل كه درد شمع محبت نبود
دولـت از مـرغ هـمايون طلب و سايه او                    زآنكه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
گـرمـن از ميـكده همت طلبم عيبم مكن                شيخ ما گفت كه در صومعه همت نبود
چون طهارت نبود  كعبه و بتخانه يكي ست                    نبود خير در آن خانه كه عصمت نبود
حافظا علم وادب و زر  كه در مجلس خاص                      هر كه را نيست ادب لايق صحبت نبود

غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

خشتگان را چو طلب باشد و قوت نبود   گرتو بیداد کنی شرط مروت نبود
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی     آنچه در مذهب اصحاب طریقت نبود
خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق       تیره آن دل که درو شمع محبت نبود
دلت از مرغ همایون طلب و سایه او    زانکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
گرمن از میکده همت طلبم عیب مکن     شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست      نبود خیر درآنخانه عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز که درمجلس خاص       هرکه را نیست ادب لایق صحبت نبود

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۳ نظر:

  1. خیلی خوب بود .هم ترجمه تحت الفظی و هم تعبیر فال و هم تاریخچه ی ادبی شعر که در چه خصوص سراییده شده است.
    با سپاس فراوان از همت شما

    پاسخحذف
  2. من چند سال هست که با این سایت فال میگیرم و همیشه درست گفته واقعا ممنونم

    پاسخحذف