با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

سرم خوش است - سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم - غزل 379 - 401

401 - سرم خوش است
 سرم خوش است و به بانگ بلند مي گويم     كه من نسيم حيات از پياله م يجويم
عبوس زهد به وجه خمار ننشيند       مريد خرقه دردي كشان خوشخويم
گر م نه پير مغان در به روي بگشياد       كدام در بزنم چاره از كجا جويم
مكن درين چمنم سرزنش به خودرويي     چنانكه پرورشم مي دهند مي رويم
تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين       خدا گواه كه هر ا كه هست با اويم
غبار راه طلب كيمياي بهروزيست           غلام دولت آن خاك عنبرين بويم
زشوق نرگس مست بلند بالايي           چو لاله با قدحافتاده بر لب جويم
شدم فسانه به سرگشتگي چو گيسوي دوست    كشيد در خم چوگان خويش چون گويم
بيار مي كه به عنواي حاف‌از دل پاك   غبار زرق به فيض قدح فرو شويم

توضيحات :
سرم خوش است ( مستم ) نسيم حيات ( بوي زندگي) پياله ( ساغر) مي جويم ( طلبم يكنم) وجه خمار( چهره مستي ) عبوس ( عصبانيت ترشرويي ) عبوس زهد ( ترشرويي زاهد نمايان ) ننشيند ( نمايان نمي شود = جاي نمي گيرد ) مريد ( هوادار ) دردي كشان ( ميخواران كهنه كار ) گرم نه بگشايد ( اگردربه روي من بازنكند ) چاره ( تدبير ) كدام در بزنم ( به كجا بروم ) چاره از كجا جويم ( تدبيري ديگر جز اين نمي دانم ) سرزنش مكن( خرده مگير ) خودرويي ( گلخودرو تربيت نيافته ) چمن ( استعراه ازدنيا ) معني بيت 5( توبه خانقاه درويش و خرابات توجه مكن و آنهار در نر مگير خداگواه است كه هر جاباشم دلمبا خداست و ازياد او غافل نيستم ) غبا راه طلب ( گرد راه سير و سلوك ) كيميا( اكسير و)بهروزي (نيك بختي ) شوق نرگس ( آرزوي چشم يار) مست ( خمار) برلب جويم ( دركنار جوي نشسته ام) فسانه ( افسانه ) سرگشتگي ( حرياني ) زرق ( نيرنگ ) فرو شويم ( پاك كنم )

نتيجه تفال :
1-   فرزندم از سرزنشها و نيش زبانها ناراحت مشو بلكه اولاً توكل برخداوند داشته باش ثانياً پشتكار دقت و سرعت همراه با تعليم از استاداني ماهر و كر آزموده و يا تحريه را از ياد نبريد زيرا موفقيت با مشات و درگرو اراده جنابعالي است
2-   ا زانيكه صريح لهجه و راستگو مي باشيدناراحت نباشيدولي مواظب باشيد با نيش و زخم زبان موحبآزاراطرافيان خود نشويد از اينكه ريا و تزوير نداريد و مانن كف دستصاف و صادق مي باشيد به شما تبريك مي گويم ولي در زندگيامروزي قدري سياستو كياستلاز است چون مردم همسان ويك عقديه نمي باشند
3-   اين نيت با صبرو شكيبايي انجام مي گيرد زيرا تمام امكانات و لوازم آن فراهم نشده ناگزير بايد قدري شكيباو باحوصله باشيد خواجه نيز در بيتهاي 1و2 و آخربه ترتيب فرمايد ( سرمستم و به صداي رسا مي گويم كه من لحظه خوش بوستان زندگيرا از لب ساغر مي طلب مي كنم )( چهره مستانه با ترش رويي زاهدانه يكي نيست و باهم كنار نم يآينداز اين جهت من هوادار دلق ميگساران كهنه كارگشاده رويم )( مي بده كه به فتواي حافظ با باده صاف مي توان نيرنگ و ريارا از دل پاك خود بزداييم )
4-   انسان شكارگناهان خويش است پس صياد خود را فربه نكنيم فرزندم مسافرتي مهم در پيش داريد پدر يا همسر شما در معامله اي زيان ديده از طرف بنده به او مژده بدهيد كه دقيقاً 15 روز ديگر سود فراواني به دست مي آورد به يكي از مشاهد متبركه برويد و نذر خود را ادا كنيد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۳۷۹)
سرخوش : با نشاط، شادی حاصل از مستی .
نسیم : بوی خوش، دمِ خوش .
عبوس : ترش رویی، اَخمو، تکبّر .
وَجه : روی، چهره ، صورت .
خُمار : شخص خمار، مــی زده .
عبوس زهد به وَجِه خمار ننشیند : حالت تروشرویی ناشی از زهد ( که در چهره زاهد نمودار است ) در چهره یک نفر می زده پدیدار نمی شود .
فِرقه : دسته، گروه .
فسانه : افسانه، شهره .
سرگشتگی : سرگردانی، آشفتگی، حیرانی .
در این چمن : کنایه از این دنیا .
خود رویی : رشد و نموّ خودسرانه گیاه و انسان بدون تعلیم باغبان و معلّم و مربّی .
غبار : گَرد، گردِ راه ، گَردِ مخـصوصی که در صنعـت کیـمیـا گری آن را عامل اصلـی تبدیل مـسّ به طلا می دانسته اند !
غبار راه طلب : گرد راهی که سالک در مرحله جست و جوی معشوق یکتا می پیماید، گَردِ طریق سلوک و طلب معرفت .
کیمیا : اکسیر .
کیمیای بهروزی : اکسیر بهروزی، آنچه مایه و سبب سعادت و خوشبختی است .
نرگسِ مست : کنایه از چشم مست معشوق .
فتوی : فتوا، رأی شرعی، دستور فقهی .
زرق : ریا، دورنگی، نیرنگ .
فیض : سر ریزِ آب از رودخانه به زمین های اطراف، آب روان شده و زیاد از چشمه و رود به اطراف .

معانی ابیات غزل (۳۷۹)
۱) سر مستم و با صدای بلند می گویم که من دَمِ خوش زندگی را از لب پیمانه شراب جسته و بدست می آورم .
۲) حالت تروشرویی ناشی از زهد (که در چهره زاهد نمودار است)، در چهرهِ می زده پدیدار نمی شود، (از این رو) من مرید و هوادار گروه میخواران مستمند و دُردنوشان گشاده رویم .
۳) از آن که گیسوان محبوب، مرا مانند گوی، در خَمِ چوگان خود گرفت به سرگردانی مشهور شدم .
۴) اگر پیر میکده در برویم باز نکند دَرِ چه کس دیگری را بزنم و برای چاره جوییِ کار خود به کجا بروم؟
۵) چنین مپندار و سرزنشم مکن که چون گُلی خودرو و خودسر در این چمن (دنیا) روئیده ایم . (زیرا) همانطور که مربّیان مرا می پرورند رشد می کنم .
۶) تو درباره من به خانقاه صوفیان و خرابات مغان کار نداشته باش . خدا شاهد است که هرجا او هست من هم همانجا با او هستم .
۷) گَـردِ راه سلــوک و طلب معرفت اکسیر بهروزی و خوشبختی است و من بنده درگاه آن خاک آستانه ام که بوی عنبر می دهد .
۸) از شوق دیدار چشم مست نگار بلندبالایی مانند لاله با جام باده در دست در کنار جویی افتاده ام .
۹) باده بیاور که بنا به رأی شرعی حافظ ! با آب روان باده، گَردِ ریا را از دل پاک خود بزدایم .

شرح ابیات غزل (۳۷۹)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون اصلم
*
سعدی : مـن آن بدیـع صفـت را بـه تَـرک چـون گـویم
که دل ببُـرد بـه چــوگـان زلـف چـون گـویم
*
با خواندن این غزل برای این ناتوان چنین استنباطی دست می دهد که حافظ این سروده را به هنگامی که سرش خوش بوده با چنین صراحت لهجه و بیان شیرینی سروده است و مقدّر چنین بوده که درباره بیت دوم این غزل، حافظ پژوهان محترم بیش از ده شرح و تفسیر بنویسند . از میان اظهار نظرهای اساتید محترم به نظری برمی خوریم که چنین اظهار عقیده شده است :
(… در هر حال هیچــکدام از این ها (یعنی اظــهار نظرهای متعدّد حافظ شناسان) قانع کننده نمی باشد . علت این تشتّت آراء را بدون تعصب باید در بی معنی بودن شعر دانست . باز حافظ نتوانسته است از عهده ی بیان مطلب به خوبی برآید .) !
شادروان دکتر خانلری با مراجعه به نسخ می نویسند : در همه نسخه ها ننشیند آمده و در همه نسخه ها به جز (ج) فرقه آمده و تنها در نسخه (ج) خرقه ثبت شده است .
اما هم ایشان و بعضی دیگر از اساتید محترم از آنجا که درباره کلمه (عبوس) و (وجه) که هر دو کلمه عربی است تسلیم معنای این کلمات در زبان محاوره فارسی شده ، از معنای اصلی و ساده این بیت به دور افتاده اند .
توضیح آنکه به حکم ثبت نسخه ها ( ننشیند) و (فرقه) صورت صحیح این دو کلمه است و از آنجا که حافظ مسلّط به زبان عربی و نحوه مکالمه آن بوده است به طور مسلّم کلمه عبوس را با ضمّ اول به کار برده است و چون در زبان فارسی این کلمه را با فتح اول به کار می بریم اکثراً در معنای این کلمه دچار سرگشتگی شده اند. عبوس به ضمّ اول به حالت ترش رویی مفرط یعنی در کمال ترشرویی گفته می شود و کلمه ( وجه ) در این بیت به معنای لغوی آن یعنی : روی و چهره و صورت به کار گرفته شده است و کلمه (خُمار) به معنای مــی زده و شراب خورده است و با کلمه مخمور تفاوت معنا دارد .
در این صورت شاعر می خواهد بگوید از آنجایی که حالت تروشرویی و تکبّر و اَخم مفرطی که در چهره زاهد به واسطه غرور زهد او مشهود است هیچ وقت در صورت یک نفر مـی زده و شراب خورده دیده نمی شود بنابراین من بنده و ارادتمند گروه دُردکشان و باده نوشان مستمند خوش رو و خوش خو هستم . و مشاهده می شود که برخلاف نظریّه آن حافظ شناس حافظ به خوبی از عهده بیان مطلب برآمده است .

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید خرقه دردی کشان خوش خویم
شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست کشید در خم چوگان خویش چون گویم
گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید کدام در بزنم چاره از کجا جویم
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی چنان که پرورشم می‌دهند می‌رویم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین خدا گواه که هر جا که هست با اویم
غبار راه طلب کیمیای بهروزیست غلام دولت آن خاک عنبرین بویم
ز شوق نرگس مست بلندبالایی چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم
بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک غبار زرق به فیض قدح فروشویم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

 سرم خوش است و به بانگ بلند مي گويم     كه من نسيم حيات از پياله م يجويم
عبوس زهد به وجه خمار ننشيند       مريد خرقه دردي كشان خوشخويم
گر م نه پير مغان در به روي بگشياد       كدام در بزنم چاره از كجا جويم
مكن درين چمنم سرزنش به خودرويي     چنانكه پرورشم مي دهند مي رويم
تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين       خدا گواه كه هر ا كه هست با اويم
غبار راه طلب كيمياي بهروزيست           غلام دولت آن خاك عنبرين بويم
زشوق نرگس مست بلند بالايي           چو لاله با قدحافتاده بر لب جويم
شدم فسانه به سرگشتگي چو گيسوي دوست    كشيد در خم چوگان خويش چون گويم
بيار مي كه به عنواي حاف‌از دل پاك   غبار زرق به فيض قدح فرو شويم

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر:

  1. ممنون از سایت خوبتون و تفسیرهای دقیق و اطلاعات ادبی که در اختیار بازدید کنندگان سایت قرار میدید. چرا سایت شما فیلتر ؟

    پاسخحذف