با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

دام وصل - روزگاری شد که در ميخانه خدمت می‌کنم - غزل 352 - 397

397 - دام وصل
روزگاري شدكه درميخانه خدمت مي كنم       در لاس فقر كار اهل دولت مي كنم
تاكي اندر دام وصل آرم تذروي خوش خرام   در كمينيم و انتظار وقت فرصت مي كنم
واعظ ما بوي حق نشنيد بشنو كاين سخن     درحضورش نيز مي گويم نه غيبت مي نم
با صا افتان  خيزان م يرون تا كوي دوست   وز رفيقان ره استمداد همت مي كنم
خاك كويت زحمت ما برنتابد بيش ازي   لف ها كردي بتا تخفيف زحمت مي كنم
زلف دلبر دام راه و غمزه اش تير بلاست     ياددار اي دل كه چند نيت نصيحت مي كنم
ديده بدبين بپوشان اي كرم عيب پوش   زين دليرها كه من در كنج خلوت مي كنم
حاش لله كز حساب روز حشرم باك نيست   فال فردا مي زنم امروز عشرت مي كنم
ا زيمين عر ش امينمي كند روح الامين       چون دعايپادشاه ملك و ملت مي كنم
حافظم در محفي درديكشم در مجلسي     بنگر اين شوخي كه چون با خلق صنعت مي كنم


توضيحات :
لباس فقر ( جامه درويش ) شد (ر فت گذشت ) خدمت ( چاكري خدمتگزاري )‌اهل دولت ( نيك بخت دولتمند ) تذرو ( قرقاول ( تذروخوش خرام ( يار زيبا ) تاكي ( تاچه وقت ) دركمين ( در مينگاه نشسته ام ) انتظاروقت ( چشم به راه فرصت مياعدم ) غيبت ( بداگويي در قفاي كسي ) بوي حق نشيند ( پي به حق نبرده است ) افتان و خيزان ( قيد = آهستهو ملايم ) رفيقان ره ( دوستان راه معرفت و سلوك ) استمداد همت (خواستار توجه باطني ) برنتابد ( تحمل نكند بيش از اين طاقت نياورد) لطفها كردي ( مهربانيها نمودي) تخفيف زحمت ( تا زحمت كم كنم ) چند ينت نصيحت م يكنم ( تو را پند بسيار ميدهم ) كريم عيب پوش (‌بخشنده خطا پوش ) ديده بدبين ( بدبيني و كج خيالي ) دليري ( گستاخي ) معني بيت 10( ذر يك مجلس حافظ قرآن هستم و درمجلس ديگر شرا بخوار ببين گستاخي رما كه چگونه در نزد مردم رياكاري مي كنم )

نتيجه تفال :
1-   مدتها در انديشه و فكر كاري هستيد كه از آن رضايت كامل نداردي و نم يخواهيد به او نيز بگوييدبلكه در تزددي كاملهبسر مي بريد و از اينكه با دوستان نيز در ميان بگذاريد ناراحت هستيدزيرا هركس را شايسته مشورت نمي دانيد به شما مي گويم اين نيت فعلاً مقدماتش فراهم نشده واجراي آن بسيار زودمي باشد
2-   از تصميمي كه داريد شما را ب رحذر مي دارم زيرا راهي طولاني در پيش خواهيدداشت در حالي كه اگر آنرا به موقعيت بهتري وراگذار كندي اوضاع شما به مراتب بهتر و عالي تر خواهد شد بهر صورت اين تصميم در اين موقعيت صلاح نمي باشد
3-   به يكي از مشاهد متبركه برودي و نذر خودر اادا كنيد و برايش دعا نماييد كه ان شاء الله گشايش حاصل شود
4-   بيمار روز به روز بدتر مي شود لازم است از او مراقبت كنيد چون روحيه خودرا باخته است مسافرشما براي انجام كارهاي شهب زمان بيشتري نياز دارد قرض فعلاً ادا نمي شود زيرا انكام آن نمي باشدازدواج و طلاق راهي طولاني دراد مسافرت را توصيه مي كنم و خريد و فروش هر دو فرقي ندراد
5-   در آينده اي نزديك خوابي خواهيدديد كه برف بازي مي كنيد و دربرف هستيد نشانه آنست كه پاكي بي آلايشي در وجود شما موجمي زند و اضطراب و پريشاني بهزودي برطرف مي شود
6-   درآنيده موقعيت بهتري خواهيد داشت بنابراين بيش از حد و لخرجي نكنيد و تا مي توانيد پس انداز كنيد



لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (352)

روزگاری شد : مدت زمانی می گذرد .

لباس فقر : لباس درویشی، ظاهر درویشی .

میخانه : 1- جایگاه فروش و شرب شراب، 2- در اصطلاح عرفا جایگاه روندگان طریقت و سالکان راه حقیقت.

اهل دولت : مردمان دولتمند و نیک بخت .

تَذَرو : قرقاول و خروس صحرایی و به حالت استعاره معشوق خوش رفتار .

در کمینم : منتظر فرصت و وقت مناسبم .

واعظ : وعظ کننده ، پند و اندرز دهنده، کسی که موعظه می کند .

بوی حق نشنید : بوی راستی و عدالت به مشامش نرسیده .

با صبا : به همراه باد صبا .

استمداد : طلب مدد و یاری کردن .

استمداد همّت : طلب عزم و اراده و عنایت .

برتافتن : تاب آوردن و برنتابد به معنای تاب تحمّل نیاورد .

بُتا : محبوب من، نگارا .

بِتا … : بِهل تا … ، بگذار تا … ، رخصت و اجازه بده تا … .

تخفیف : سبک کردن .

تخفیف زحمت می کنم : زحمت کم می کنم .

غمزه : عشوه .

چندینت : چقدر تو را .

دیده بدبین بپوشان : دیده های بدبینت را ببند .

دلیری : جسارت، گستاخی .

کنج خلوت : گوشه تنهایی .

حافظم : حافظِ قرآنم، ترانه سرا و آواز خوانم .

دُردی کش : دُرد آشام، کسی که ته نشین شراب را که ارزان است به علت تهیدستی می نوشد .

شوخی : گستاخی .

صنعت کردن : ظاهر سازی کردن، ریا کاری کردن .

معانی ابیات غزل (352)

1) دیر زمانی است که در میخانه به خدمتگزاری مشغول و در لباس و ظاهر درویشی کاری را که وظیفه دولتمندان نیک بخت است انجام می دهم .

2) اکنون در کمینگاه منتظر فرصت مناسبم تا ببینم که کی معشوقه خوشرفتاری را به چنگ می آورم.

3) اندرزگوی ما بویی از حقیقت و راستی به مشامش نرسیده است. این سخن مرا قبول کن. من در حضور او هم این را خواهم گفت نه این که غیبت کنم .

4) به مانند نسیم صبا با ضعف و ناتوانی خود را تا کوی دوست می کشانم و از رفیقان همراه خود طلب همّـت و یاری می کنم .

5) سَرِ کوی تو، بیش از این تاب تحمّل زحمت حضور مرا ندارد. محبوبم لطف بسیار کردی، زحمت کم می کنم ( خداحافظی قهر مانند ) .

6) زلف محبوب تله و دام و عشوه مژگان هایش به مانند تیر بلاست. ای دل یادت باشد که چقدر به تو اندرز می دهم!

7) ای بزرگواری که از معایب درمی گذری، چشم ایراد بین خود را از گستاخی ها و ناسزاگویی هایی که من در گوشه تنهایی روا می دارم ببند .

8) من در مجلسی حافظ و قاری قرآن و در محفلی دیگر دُردنوشی بی پروایم . گستاخی های من را تماشا کن که چگونه خلق خدا را با ظاهر سازی فریب می دهم .

شرح ابیات غزل (352)

وزن غزل : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

بحر غزل : رمل مثمن محذوف

*

عطّار ( با قافیه دیگر ) :

این دل پر درد را چندان که درمان می کنم گوییا یک درد را بر خود دو چندان می کنم

در مبحث ( چرا حافظ به یزد تبعید شد ) و در صفحه 72-73 به طور مفصّل این غزل شرح شده است . این غزل را حافظ پس از آنکه سفر تبعیدگونه اش محرز و مسلّم می شود برای شاه شجاع سروده است و خوانندگان محترم می توانند ایهامات و کنایات ابیات این غزل را در آنجا مطالعه فرمایند .

شاعر در بیت چهارم به سبب اینکه از طرف شاه شجاع خرج سفری دریافت نکرده به حالت قهر می گوید من با باد صبا که به حالت بیماران همیشه افتان و خیزان در حرکت است تا یزد و نزد شاه یحیی می روم و از همراهان خود در این سفر می خواهم که جور مرا بکشند. توضیحاً شعرا نسیم صبا و باد سحری را به صورت بیماری که در حال نقاهت قدم می زند تشبیه نموده و اهسته وزیدن باد صبا را دلیل بر بیماری او می دانند حافظ نیز در این باره در چند مورد اشاره به این حالت دارد :

بـا ضـعف و نـاتـوانی همــچون نسیــم خــوش بـاش

بیــماری انـــدریـن ره بـــهــتر ز تـنـدرسـتی

*

چـون صـبــا بـا تـن بـــیـمار و دل بـــی طاقـت بـه هــــواداری آن ســـــــرو خـــرامان بـروم

در بیت پنجم اصطلاح ( برنتابد بیش از این ) را از خاقانی وام می گیرد .

خاقانی گوید :

مـا به جـان مهـمان زلـف او و او بـا مـا به جنـگ

کـاین شبـستان زحـمت مـا بـرنتـابد بیـش از ایـن

در این بیت کلمه (بُتا) با ضمّ اول صحیح است و با کسر “ب” که به معنای “بگذار تا” می باشد. در این جا معنای وافی به مقصود نمی دهد .

شاعر در بیت هفتم خطاب به شاه شجاع می گوید چشم عیب بین خود را بپوشان و آنچه را که من در کنج خلوت خود در این غزل با کمال جسارت بازگو کرده ام فراموش کن .

این یادآوری را حافظ از آن سبب می کند که پیش از این در مجلسی حافظ سخنانی گفته بوده که خاطر شاه از آن مکدّر شده و تا حدّ زیادی سبب فاصله افتادن بین آن ها همان صراحت لهجه حافظ بوده است. شاعر در غزل :

گـر ز دست زلف مشکـینت خـطایی رفت رفت

ور ز هنـدوی شـما بـر مـا جـفایی رفت رفت

به این برخورد اشاره می کند و می گوید :

گـر دلـی از غـمزه دلـدار باری بـرد بـرد ور مـیان جـان و جـانان ماجرایی رفت رفت

عشق بازی را تحمّل باید ای دل پــای دار گـر مـلالی بـود بـود و گر خطایی رفت رفت

و بالاخره معنای لغوی حافظم در بیت مقطع صرف نظر از تخلّص شاعر حافظ و قاری قرآن هستم می باشد نه آوازه خوان .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

روزگاری شد که در ميخانه خدمت می‌کنم در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام در کمينم و انتظار وقت فرصت می‌کنم
واعظ ما بوی حق نشنيد بشنو کاين سخن در حضورش نيز می‌گويم نه غيبت می‌کنم
با صبا افتان و خيزان می‌روم تا کوی دوست و از رفيقان ره استمداد همت می‌کنم
خاک کويت زحمت ما برنتابد بيش از اين لطف‌ها کردی بتا تخفيف زحمت می‌کنم
زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تير بلاست ياد دار ای دل که چندينت نصيحت می‌کنم
ديده بدبين بپوشان ای کريم عيب پوش زين دليری‌ها که من در کنج خلوت می‌کنم
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی بنگر اين شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

روزگاري شدكه درميخانه خدمت مي كنم       در لاس فقر كار اهل دولت مي كنم
تاكي اندر دام وصل آرم تذروي خوش خرام   در كمينيم و انتظار وقت فرصت مي كنم
واعظ ما بوي حق نشنيد بشنو كاين سخن     درحضورش نيز مي گويم نه غيبت مي نم
با صا افتان  خيزان م يرون تا كوي دوست   وز رفيقان ره استمداد همت مي كنم
خاك كويت زحمت ما برنتابد بيش ازي   لف ها كردي بتا تخفيف زحمت مي كنم
زلف دلبر دام راه و غمزه اش تير بلاست     ياددار اي دل كه چند نيت نصيحت مي كنم
ديده بدبين بپوشان اي كرم عيب پوش   زين دليرها كه من در كنج خلوت مي كنم
حاش لله كز حساب روز حشرم باك نيست   فال فردا مي زنم امروز عشرت مي كنم
ا زيمين عر ش امينمي كند روح الامين       چون دعايپادشاه ملك و ملت مي كنم
حافظم در محفي درديكشم در مجلسي     بنگر اين شوخي كه چون با خلق صنعت مي كنم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر