با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

دل تنگ - ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم - غزل 348 - 394

394- دل تنگ
ديده درياكنم وصبر به صحرا فكنم         واندرين كار دل خويش به دريافكنم
از دل تنگ گنهكار برآرم آهي         كاتش اندر گنه آدم و حوا فكنم
خورده ام تير فلك باده بده تا سرمست     عقده در بند كمر تركش جوا زفكنم
جرعه جام بين تخت روان افشانم           غلغل چنگ درين گنبدمينا فكنم
مياه خوشدلي آنجاست كه دلدار آنجاست     مي كنم جهد كه خود را مگر آنجا فكنم
بند برقع بگشا اي مه خورشيد كلاه         تا چو زلف ت سر سودازده در پا فكنم
حافظا تكيه بر ايام چو سهو است و خطا     من چرا عشرت امروز به فردا فكنم


توضيحات :
ديده( چشم ) دريا كنم ( گر به بسيار كنم ) به صحرا فكنم ( به دور مياندازم ) دراين كار ( كارعشق و مهرورزي ) به دريا فكنم ( دل به دريا مي زنم به سربه رسوايي مزنم ) دل گنهكار ( دل بي قرار و آرام ) كمر تركش ( كمان تبر ) جوزا ( برابر برج خرداد كه شبيه دو كمان مي باشد) تخت روان( فلك گردان ) گنبد مينا ( مراد آسمان ) غلغل ( فرياد و سرو صدابانگ و ناله ) عشرت ( خوشگذراني ) معني بيت 10( از بسياري گريه ديده ام را دريا ميكنم و آن شكيبايي كه تاكنون كرده ام به رسوايي مي كشانم ) معني بيت 2( ا زدل گنهكار بي صبر و بي قرارم آهي مي كشكه نه تنها گناه خود بلكه گناه نافرماني حضرت آد و حوا را از فرمان خدا در آتش آه خود بسوزانم وبخشش و عفو خداوند ار بوجود مي آورم ) معني بيت 3( ازكمان روزگار تير حادثه به من اصابتكردهاست اينكه مي به من بده تا از سرمستي دركمربند جوزا گرهي بيندازم و ارو را از شمشير زدن باز دارم )

نتيجه تفال :
1-   لسان الغيب در بيتهاي 4-5-7 به ترتيب فرمايد (اي ساقي باده بده تا جرعه اي ا زقدح را به روي خاكبريزم و اين آسمان را هم پر ازسر و صدا و فرياد و ناله چنگ نمايم ) ( سببخوشدلي و خرمي جايي است كه دلدار باشد پس با سعي خودشايدبتوانم خودرا به آ»جا برسانم )( اي حافظ چون اعتماد به ايام نمي باشد و اشتباه و خطا وجود دارد پس عشرت وشادي امروز را چرا به فردا موكول كنم
2-   از كرده خود اظهار پشيماني مي كنيد اماقادر نيستند به ديگران بگوييد اما بدانيدهمه خطا م يكنندپس كسي برنده است كه ازخطاو اشتباه خودبراي آنيده اش درس بگيرد وراه درست و منطقي ار انتخاب كند
3-   انسان باصفا و باصداقتي هستيد و دعين حال پاكدامي آفرين بر شما اين رويه را ادامهدهيدكه خداونديار وياور شماست ازآينده نترسيد مصمم و بااراده گام برداريد كه آينده در دستان تواناي شماست
4-   از سرزنش كردن ديگرانبهره اي نصب شما نمي شودبلكه بايد با سرعت عمل و دقت برديگران پيشي بگيريد
5-   مسافرت را توصيه مي كنم بيمار حالش بهتر مي شود از ناراحتي خارج مي شويد اندكي صبر و حوصله داشته باشيد
6-   درآينده خوابي خواهيد ديد كه كسي سگي زيبا براي شما هديه آورده است نشانه آناست كه بيد درون خودرا كاوش كنيد تا تعادل روحي و اخلاقي بهدست آورديبا قلب مهربان خود محبوب همگان خواهيد شد به يكي از مشاهدمتبركه برويد دعا بخوانيدونذر خودرا ادا كنيد به زودي درهاي محبت به روي خانواده مشا گشوده مي شود جاي نگراني وجود ندارد
7-   از طرثيق امواج پيامهاي زيادي را دريافت مي كنيد كه يكي از آنها موجب نشاط بيشتر و ازناراحتي شما مي كاهد

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی ابیات غزل
1) از گریه، دیده را به مانند دریا درمی آورم و صبر را به دور می افکنم و در کار افشاگریِ عشق، شجاعانه دل به دریا می زنم .

2) از دل غمگین و به گناه آلوده خود چنان آهی برمی کشم که در گناه آدم و حوّا آتش افکنده شده و فراموش شوند .

3) انگیزه شادی در جایی است که معشوق در آنجاست و من کوشش می کنم که شاید خود را به آنجا برسانم .

4) ای ماهی که از خورشید، کلاهی بر سر داری، بند روبنده خود را باز کن تا همان سان که سر زلفهای درازت به پشت پایت می رسد من هم سر پر شور و شیدای خود را پیش پای تو بیفکنم .

5) از سوی آسمان هدف تیر قرار گرفته ام . شراب بده تا سرمستانه در بند ریسمان کیسه تیردانی که ستاره جوزا به کمر بسته گره بزنم ( و دَرِ کیسه تیردان او را ببندم ) .

6) (آنگاه) جرعه یی از جام شراب خود را بر زمین که به مانند تخت روانی است ریخته و صدای همهمه مانند چنگ خود را به گوش این گنبد کبود آسمان برسانم .

7) حافظ، از آنجایی که اعتماد بر روزگار و عمر اشتباه است چرا من شادی و خوشگذرانی امروز را به فردا موکول کنم .

شرح ابیات غزل
این یکی از غزل های عاشقانه حافظ است که در عین انکه مضامین و تشابیه آن به گوش همگان سنگین و ثقیل می آید، شیوه بیان و موسیقی کلام آن به حدّی گوشنواز و دلنشین است که پیوسته مورد انتخاب آوازه خوانان و مطربان قرار گرفته و می گیرد. مفاهیم ابیات این غزل که دلالت بر عمق معلومات دینی ـ تاریخی ـ علم نجوم شاعر دارد به این شرح است :

1- از عشق آن محبوب دیگر کارم به جایی رسیده که گریه را سر می دهم و صبر و شکیبایی را به دور می افکنم و در افشای راز عشق خود شجاعانه قدم به میدان می نهم .

2- از دل غمگین و به تنگ آمده خودد که بار گناه عشق را بر دوش می کشد چنان آهی برمی آورم که از گرمی آن آتش در گناه اولیه آدم و حوا زده و آن ها را از یاد ابناء زمان می برم زیرا گناه عشق من بسی بزرگتر از آن هاست و این اشاره به گناهی است که آدم و حوا در بهشت مرتکب شده و در واقع این اولین گناه چنین به وقوع پیوست که آن ها گندم را که مادّه ممنوعه بود خوردند و در نتیجه در وجودشان هسته اولیه عشق پیدا شد و دیگر در بهشت جایی برای آن ها نبود و به ناچار به دستور خدا بهشت برین را ترک و به سوی زمین شتافتند . شاعر می خواهد بگوید که در دل من عشقی بس بزرگتر از عشق اولیه آدم و حواست و گناه عشق و عاشقی من از آن ها بزرگتر است .

3- شاعر می گوید که هر کجا معشوق باشد آنجا به عاشق خوش می گذرد .

4- سابق بر این در ایران باستان بزرگان کشوری و لشکری علامت خورشید تابان را بر تاج و کلاه خود نصب می کرده اند و هنوز هم بر تارک صندلی های چوبی که با منبّت کاری تهیه می شود علامت خورشید را در چوب کنده کاری می کند تا میهمان و شخصیت بزرگی که بر روی آن می نشیند بر بالای سرش خورشید به صورت کلاه و تاجی قرار گیرد. شاعر می گوید بند روبنده خود را باز کن تا من هم با دیدن زلف دراز تو که سر به پشت پای تو نهاده سرم را در پیش پای تو بیندازم .

5- شاعر در این بیت از یک صور فلکی سخن به میان می آورد. معنای کلمه جوزا عبارت است از گوسفندی که تمام پشم او سیاه بوده و فقط یک لکّه سفید رنگ در پشت او نمودار باشد و چون چنین گوسفندی در میان گلّه گوسفند به آسانی به چشم می خورد و به همین سبب نام او را بر روی یکی از صور فلکی نهاده اند. در منظومه شمسی ستارگانی چند به صورت دو برادر توأمان که به هم چسبیده یا پشت سر هم قرار گرفته اند گفته می شود و به تصوری دیگر به سیمای مردی گفته می شود که کمربندی بسته و تیردان یا شمشیری بر آن آویخته باشد. شاعر در این بیت می گوید من از سوی آسمان مورد هدف تیری واقع شده ام که جوزا به سوی من پرتاب کرده و شراب به من بده تا مست شوم در عالم مستی به آنجا رفته و بند کیسه تیردان جوزا را که به کمر بسته ببندم تا دیگر نتواند تیری رها کند و این همه مطلب را در یک بیت و چنین سلیس ادا کردن کار هر شاعری نیست و حتّی به ذهن هیچ شاعر خلّاقی گذر نمی کند و هیچ شاعر ماهری نمی تواند این همه مطلب را به روانی در یک بیت بگنجاند .

6- شاعر در این بیت و به دنبال مطلب بالا می گوید پس از این که به این کار دست یافتم آنگاه جرعه یی از شراب خود را بر خاک یعنی بر زمین بریزم و به شادی بپردازم و چنگ بنوازم و صدای چنگ خود را به گوش فلک دوّار برسانم .

7- بالاخره شاعر در ختم کلام خود عقیده باطنی خویش را بار دیگر بازگو کرده و می گوید فرجه عمر در گذر است و بر آن اعتمادی نیست به عشرت بکوشیم و کار امروز را به فردا نیفکنیم .

(شرح جلالی بر حافظ / دکتر عبدالحسین جلالیان)


غزل به قلم علامه قزوینی :

ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر اين کار دل خويش به دريا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
مايه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
بگشا بند قبا ای مه خورشيدکلاه تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
خورده‌ام تير فلک باده بده تا سرمست عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه جام بر اين تخت روان افشانم غلغل چنگ در اين گنبد مينا فکنم
حافظا تکيه بر ايام چو سهو است و خطا من چرا عشرت امروز به فردا فکنم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

ديده درياكنم وصبر به صحرا فكنم         واندرين كار دل خويش به دريافكنم
از دل تنگ گنهكار برآرم آهي         كاتش اندر گنه آدم و حوا فكنم
خورده ام تير فلك باده بده تا سرمست     عقده در بند كمر تركش جوا زفكنم
جرعه جام بين تخت روان افشانم           غلغل چنگ درين گنبدمينا فكنم
مياه خوشدلي آنجاست كه دلدار آنجاست     مي كنم جهد كه خود را مگر آنجا فكنم
بند برقع بگشا اي مه خورشيد كلاه         تا چو زلف ت سر سودازده در پا فكنم
حافظا تكيه بر ايام چو سهو است و خطا     من چرا عشرت امروز به فردا فكنم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر