با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

ظلمات است - سحرم هاتف ميخانه به دولتخواهی - غزل 488 - 545

545- ظلمات است
سحرم هاتف ميخانه به دولت خواهي     گفت با زآي كه ديرنه اين درگاهي
همچو جم جرعه ما كش كه زسر دو جهان       پر تو جام جهان بني دهدت آگاهي
بر در ميكده رندان قلندر باشند           كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهي
خشت زير سر و ب تارك هفت اختر پاي   دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهي
سر ما و در ميخانه كه طرف بامش           به فلك بر شد و ديوار بدين كوتاهي
قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن     ظلمات است بتر ساز خطر گمراهي
اگرت سطنت فقر ببخشند اي دل         كمترين ملك تو ا زماه بود تا ماهي
تو دم فقر نداني زدن از دست مده         مسند خواجگي و مجلس تورانشاهي
حافظ خام طمع شرمي از ين قصه بدار   عملت چيست كه فردوس برين مي خواهي

توضيحات :
معني بيت 1-2( سحرگاه ندا دهنده غيبي ميكده معرفت كه خير مرا مي خواست گفت به ميخانه برگرد كه تو چاكر قديمي آنجا هستي و مانند جمشيد يك جرعه شراب از ما بنوش كه ضمي رمشد تو را از راز دو جهان آگاه كند موقوف المعاني ) معني بيت 4( عارفان ميكده معرفت هر چند بجاي بالش خشت زيرسر مي گذراند اما پا ب رهفت آمسان مي گذارند اما پا ب رهفت آمسان مي گذراند مقام و مرتبه آنان رانگاه كن كه منصب شاهي را نيم پذيرند ) معني بيت 5( سرما هميشه ملازم ميكده مفرت با كه بام ميخانه عشق و معرفت به فلك رسده در حالي كه ديوارش بسيار كوتاه است ) معني بيت 6( در پيمودن جاده سولك و عرفان بايد از پيرو مرشد يعني خضر راه كمك بگيري زيرا در اين راه مشكلات زياد است پس از خطر گمراهي بترس )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 7-8-9- فرمايد ( اي دل اگر تو را به عالم فناي في الله برسانند به تمام دنيا حكومت مي كني )( تو اهل درويشي و عشق نيستي پس لاف تجرد مزن كرسي وزارت خود را تو كه خواجه جلال الدين توران شاه وزيز شاه شجاعي حفظ كن )( اي حافظ كه آرزوهاي باطل در سر مي پروري ا زاين سخن شرم كن كردار نيك تو چيست كه به پاداش آن خواهان بهشت شده اي ) خود تفسير كنيد اين نيت بر شما مبارك بادزيرا به زودي انجام م يگيرد و جاي نگراني نمي باشد
2-   همه شما را دوست دارند و از اخلاق پسنديده و محبت شما سخن مي گويند و ا زاينكه از ذوق سرشاري رخورداريد و درهر مجلس و محفلي برجسته و مورد توجه مي باشيد شكر خداي را به جاي آوردي و از صدقه دادن كوتاهي نكنيد
3-   يكي از اقوام نزديك كه بساير شخص محترمي است نياز مبرم به شما و خانواده اتان دارد هرچه زودتر به او مساعدت كنيد
4-   پدر يا همسر شمازا پيشامدي ناگوار رهايي پيدا كرده به شكرانه آن احسان كنيد
5-   مسافر شم حلاش خوبست به زودي به مسافرتي مي رويد و خيلي چيزها براي شما روشن خواهد شد نگران نباشد
6-   خانم و آقاي محترم با توجه به بيت هاي اين غزل روحيه جنابعالي چنين است دركارهاي هنري در هر زمينه اي موفق مي شويد از نيروي حس ششم بسيار قوي برخورداريد انديشه اي پاك و بي آلايش درايد و هميشه به فكر ديگران هستيد هر چند قدري شكاكيد شخصي تميز نظيف و معطر مي باشيد و لي گاهي شلخته و بي مبالات د راجتماع و د رجمع دوستا و فاميل از محبوبيتي خاص بهره مند هستيد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (488)

هاتف: فرشته اي كه ديده نشود و صداي او شنيده شود و در اصطلاح عرفا داعي حقيقت كه در دل سالك تجلي كند.

ميخانه: خانه اي كه شراب مي فروشند و در اصطلاح عرفا به خانه پير و مراد و مرشد اطلاق مي شود.

به دولتخواهي: به خاطر دولت و نيك بختي و خير انديشي.

بازآي: برگرد.

ديرينه: (صفت جانشين موصوف) قديم و كهن، يار و مشتري و آشنا.

جم: جمشيد.

جرعه ما كش: قدري از باده جام ما را بنوش.

پرتو: نوري كه از منبع نور بازتاب دارد، فروغ.

جام جهان بين: جام جمشيد كه مي گويند با نظاره درآن هفت كشور خود را به رأي العين مشاهده مي كرد.

بر در ميكده: كنار در ورودي ميكده.

رندان قلندر: درويشان وارسته از تعلقات ظاهري.

ستانند: بستانند، به رسم امانت تحويل گيرند.

دهند: باز دهند، ببخشند، امانت را به صاحب آن در موقع رفتن پس دهند.

افسر: تاج.

تارُك: قلّه، فرق سر، بالاترين نقطه جسم مرتفع.

منصب: مقام و مرتبت.

صاحب جاهي: صاحب منصبي.

طرف: گوشه.

بر شد: بالا رفت.

قطع: بريدن، بريدن راه، كنايه از طي كردن، پيمودن.

مرحله: مسافتي كه در قديم كاروانان در يك روز طي مي كرده و به نام يك منزل مشهور بوده است.

خضر: خضر نبي! كه پس از نوشيدن آب حيات عمر جاويد يافته و راهنماي مسافران سرگشته و گمشده در بيابانهاست.

ظلمات: تاريكي ها، كنايه از شهر ظلمات كه خضر در آن به آب حيات دست يافت.

فقر: درويشي و خرسندي و در اصطلاح عرفا، نيازمندي به حق و بي نيازي از خلق.

ماه تا ماهي: اوج آسمان تا عمق دريا.

دم زدن: 1- نفس زدن، 2- صحبت كردن، 3- لاف زدن.

تو دَمِ فقر نداني زدن: تو لاف درويشي و تجرد و انقطاع از دنيا را نمي تواني بزني.

مسند: كرسي، جايگاه صدارت، مقام و پايه.

مجلس تورانشاهي: جلسه رسمي وزارتي تورانشاه.

خام طمع: آنكه طمع هاي محال و غيرعملي در سر مي پروراند.

مزدش دو جهان مي خواهي: به پاداش آن هم دنيا و هم آخرت را آرزو مي كني.

معاني ابيات غزل (488)

(1) به هنگام سحر، فرشته ندا دهنده و پيغام آور ميخانه از راه خيرانديشي مرا ندا داد كه به ميخانه بازگرد زيرا تو از وابستگان قديمي اين درگاه مي باشي.

(2) مانند جمشيد از شراب ما قدري بنوش تا فروغ جام جهان بين (ساغر) تو را از اسرار دو دنيا آگاه سازد.

(3) 1- در كنار در ميخانه درويشان سالك و وارسته اي هستند كه از هركس اراده كنند تاج شاهي را گرفته و به هركس كه خواهند مي بخشند …

2- در كنار در ميخانه درويشان زيرك و وارسته اي هستند كه (به هنگام ورود) تاج از پادشاهان گرفته و (به هنگام خروج) باز پس مي دهند …

(4) آنها بر روي خشت و پاي بر فرق هفت سياره دارند. نيروي توانايي و درجه بلند پايگي آنها را نگاه كن.

(5) اين سَرِ ما و خاك درِ ميخانه كه گوشه بامش با همه كوتاهي ديوار آن سر به فلك بركشيده است.

(6) اين مرحله و منزل را بدون راهنمايي خضر طي مكن و از خطر گمراهي بترس چرا كه اين راه از درون ظلمات و تاريكي ها مي گذرد.

(7) اگر پادشاهي كشور درويشي و خرسندي را به تو ببخشايند، كوچكترين حوزه فرمانروايي تو از اوج ماه تا قعر درياها خواهد بود.

(8) تو قادر به اينكه از درويشي و خرسندي سخن گفته و لاف فقر بزني، نيستي. بي سبب مقام خواجگي و سروري خود را در مجلس وزارتي تورانشاهي از دست فرو مگذار.

(9) اي حافظ طمع كار كه خيال هاي محال در سر مي پروراني از آنچه شرح آن داده شد خجالت بكش. تو چه كار كرده اي كه در ازاء آن نعمت هاي دو جهان را آرزو مي كني.

شرح ابيات غزل(488)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم

٭

همام تبريزي:

مي كند بوي تو با باد صبا همراهي خلق را مي دهد از بوي بهشت آگاهي

٭

اين غزل عارفانه 9 بيتي كه درهفت بيت اول آن مراحل عرفان و قدر و مقام واقعي عارفان بازگو گرديده، در زمان حكومت شاه شجاع و صدارت تورانشاه وزير سروده شده و مفاد دو بيت آخر آن دلالت بر اين دارد كه خواجه تورانشاه يا علي الظاهر و با با ميل باطن، به درويشي تظاهر و يا تمايل نشان مي داده و از اين رو حافظ به او اندرز مي دهد كه اين كار، كار تو نيست و بهتر است كه بر همان امر و كرسي صدارت خود دلگرم و مشغول باشي و به كنايه به او تفهيم مي كند كه آخر تو از عالم درويشي و فقر چه نشان و علامت در خود سراغ داري كه هم رياست دنيا و هم رستگاري آخرت، هر دو را طمع مي كني؟

اينك براي آنكه هرچه بهتر به حُسن سليقه حافظ در اين غزل پي برده شود نگاهي گذرا بر ابيات اين غزل مي اندازيم. شاعر در چهار بيت اول غزل از قول هاتف يعني سروش غيبي، سخناني را بازگو مي كند.

هاتف يا سروش غيبي كه صداي او شنيده و خودش ديده نمي شود به مانند جبرييل با كسي صحبت مي‌كند كه از اولياء الله و قابل باشد و اينكه حافظ در اين غزل با شهامت هرچه تمام تر چنين ادعايي را دارد نبايد به حساب مضمون شعر و هنر شاعري گذاشت. ما شعراي فاضل و عارف زيادي داشته ايم و اين تنها حافظ است كه به حق مدعي ارتباط با عالم بالاست و بازگويي اين مطلب از ايمان واقعي و شهامت او سرچشمه مي گيرد و به همين دليل سخنانش در طيّ قرون و اعصار به دل نشسته و مورد قبول خاص و عام واقع گرديده است.

شاعر از قول فرشته غيبي چنين مي گويد: او به من گفت تو از ياران قديمي و سابقه دار و شناخته شده اين درگاه و ميخانه عشقي به سوي ما بيا و از ساغر عشق جرعه اي بنوش تا مانند جمشيد كه نخستين انساني است كه با اهورامزدا گفت و شنود داشت (ونديداد) تو هم از اسرار دو جهان آگاه شوي و بدانكه بر درِ اين ميخانه عشق عارفان خاكسار و درويشان قلندري نشسته اند كه در عين بي اعتنايي به ذخاير دنيوي، توانايي دادن و باز پس گرفتن تاج شاهي به شاهان را دارند. اين قوم در عين حال كه بالينشان خاك و خشت است پاي همت بر سر هفت سياره نهاده و واجد چنين مقام و منزلتي شده اند.

آنگاه شاعر در بيت پنجم خود را تسليم گفته فرشته غيبي كرده و مي فرمايد: خاك درگاه چنين ميخانه‌اي كه گوشه بام و ديوار كوتاهش سر به فلك مي سايد، از اين پس سجده گاه سر من خواهد بود.

روي سخن در ابيات 6، 7 و 8 در باطن امر به تورانشاه وزير بر مي‌گردد به اين معنا كه شاعر پس از آنكه شمّه مختصري از عشق و عرفان و مقام واقعي عارف را بازگو مي كند، خطاب به تورانشاه مي گويد، حال اگر تو مايلي كه در اين راه گام نهي، با مشورت و راهنمايي پير و مرشدي دل آگاه اقدام كن و اگر در اين راه به توفيق دست يافتي ان وقت خواهي ديد كه كمترين حوزه حكومت و اقتدار تو از ماه آسمان تا عمق درياهاست.

توضيحاً قدما معتقد بر اين بودند كه كره زمين بر روي شاخ گاو نري نهاده شده و آن گاو بر پشت ماهي سوار و آن ماهي در درياي بي كران عظيمي شناور است.

اجمالاً از آنجا كه چنين تشخيص مي دهد كه منظوز تورانشاه از تظاهر به صوفي گري بهره برداري سياسي است، در بيت هشتم صراحتاً به او مي گويد اين كار از عهده تو بر نمي‌آيد و چه بهتر كه به همان امر وزارت خود مشغول باشي. شاعر به منظور حفظ شئون مقام وزارت تورانشاه علي الظاهر خطاب به خود و در باطن او را مخاطب مي سازد و در مقطع كلام نيز از صنعت التفات بهره جسته و به او مي گويد اي تورانشاه خام طمع خجالت بكش. كدام كار تو به كار عارفان شباهت دارد كه طمع خواجگيِ هر دو جهان را در سر داري!
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

سحرم هاتف ميخانه به دولتخواهی گفت بازآی که ديرينه اين درگاهی
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان پرتو جام جهان بين دهدت آگاهی
بر در ميکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زير سر و بر تارک هفت اختر پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
سر ما و در ميخانه که طرف بامش به فلک بر شد و ديوار بدين کوتاهی
قطع اين مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل کمترين ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
حافظ خام طمع شرمی از اين قصه بدار عملت چيست که فردوس برين می‌خواهی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

سحرم هاتف ميخانه به دولت خواهي     گفت با زآي كه ديرنه اين درگاهي
همچو جم جرعه ما كش كه زسر دو جهان       پر تو جام جهان بني دهدت آگاهي
بر در ميكده رندان قلندر باشند           كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهي
خشت زير سر و ب تارك هفت اختر پاي   دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهي
سر ما و در ميخانه كه طرف بامش           به فلك بر شد و ديوار بدين كوتاهي
قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن     ظلمات است بتر ساز خطر گمراهي
اگرت سطنت فقر ببخشند اي دل         كمترين ملك تو ا زماه بود تا ماهي
تو دم فقر نداني زدن از دست مده         مسند خواجگي و مجلس تورانشاهي
حافظ خام طمع شرمي از ين قصه بدار   عملت چيست كه فردوس برين مي خواهي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۲ نظر:

  1. اصلن درک نمیکنم من به حافظ ایمان دارم ولی این تفاسیر وچند فال دیگم دقیقا برابر با نیت وحال و روزمه
    ♥♥♥
    لطفا یک ربات یا نرم افزار برای موبایل ارائه بدید

    پاسخحذف
  2. انگار از زندگیم خبرداره کامل برام تشریحش کرد

    پاسخحذف