با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

ره ميخانه بنما - سحرگه ره روی در سرزمينی - غزل 483 - 544

544- ره ميخانه بنما
سحرگه رهروي در سرزميني         مي گفت اين معما با قريني
كه اي صوفي شراب آنگه شود صاف   كه در شيشه برآرد اربعيني
گر انگشت سليماني نباشد   ه خاصيت دهدنقش نگينين
خدا زان خرقه بيزا راست صد بار     كه صد بت باشدش در آستيني
مروت گرچه نامي بي نشان است     نيازي عرضه كن بر نازنيني
ثوابت باشد اي داراي خرمن       اگر رحمي كني بر خوشه چيني
درونها تيره شدباشد كه از غيب       چراغي بركند خلوت نشيني
نه همت ار اميد سربلندي         ه درمان دلي نه درد ديني
اگر چه رسم خوبان تند خوئيست   چه باشد گر بسازد با غميني
ره ميخانه بنما تا بپرسم           ال حال خود از پيش بيني
نه حافظ را حضور درس و خلوت     نه دانشمند را غلم اليقيني

توضيحات :
 رهرو ( سالك ) معما ( سخن پيچيده ) برآرد ( بماند ) اربعيني ( چهل روز ) معني بيت 3( انگشت حرت سليمان بايد باشد كه نگين انگشتري كه اسم اعظم به آن نقش شده است اثر و فايده اي داشته باشد و مردم را به فرمان درآورد ) بت ( پندار باطل آثار شرك ) مروت ( جوانمردي ) نيازي عرضه كن ( حاجت خود را نزد عزيزي بازگو كن كه مردانگي نمايد ) ثواب ( مزد آخرت ) داراي خرمن ( كسي كه خرمن دارد ) خوشه چين ( درويش فقير گدا ) معني بيت 7( دلها تيره و سخت شده اميد آنكه مساتجاب الدعوه اي با همتش ا زپرده غيب به داد عشاق برسد ) معني بتي 8( نه اميدي هست تا كسي مت عالي داشته باشد و نه كسي را مي بينم كه غيرت ديني داشته باشد اشاره به اوضاع آشفته زمان شاعر ) معني بيت 9( اگر چه شيوه زيبا رويان بد اخلاقي است اما چه مي شد اگر معشقو با عاشق خود بسازد )

نتيجه تفال :
1-خواجه در بيتهاي 10-11 فرمايد ( راه ميكده معرفت را به من نشان بدهيد تا پايان كار خودر ا ز پير و مرشدي كه جام جم عشق در دست دارد سوال كنم )( حافظ حضور قلبي برا تدريس درخلوت و درس ندارد و دانشمند نيز هنوز به دانش محض دست نيافته و گرفتار شك علمي خود است ) خود تفسير كنيد
2- او به شما مشكوك است فكر ميكند كه شما قصد فريب او را داريد و رقيبي برايش ساخته ايد بنابر اين ا زاين موضوع سخت ناراحت مي باشد اگر چه ظاهر نمي سازد پس شما بايد او را به هر وسيله مطمئن سازيد
3- اين نيت داراي وانب گوناگون مي باشد تا عملي گردد و قبل از هر چيز بايد مقدمات آن فراهم گردد تا كاملاً بر وفق مراد انجام گيرد بنا براين بايد با تلاش و كوشش همراه با اراده به خداوند توكل كنيد
4-اين هفته كسي سخت از مشا رلخور شده و رنجيده است پس هر چه زودتر او را دلگرم سازي
5- نسبت به زندگي شما حسادت مي شود همسرتان شخصي دمدمي است ضروريست كه اورا به امور قانع سازيد زيرا وي شما را بسيار دوست دارد
6-خانم يا آقاي محترم : با توجه به بيت هاي اين غزل ويژگي شما چنين است خيلي خوش برخورديد و با افراد درجاي خود سازش مي كنيد و رفتارتان سياستمدارانه و مقيد به اصول منطقي است اجازه نمي دهيد كسي در برابر شما پا را از گليم خود دراز تر كند قابل اعتماد و مسئوليت پذيريد و دوست نداريد شما را به كاري مجبور سازند زير بار زور نيم رويد حتي اگر به ضررتان تمام شود در زندگي زناشويي بسيار موفقيد به شرط آنكه همسرتان مسئوليت پذير باشد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (483)

رَهرو: سالك.

معما: نكته سرپوشيده، سخن پيچيده و مرموز.

قرين: مُصاحب، هم نشين.

صوفي: آن كه از خود فاني و به حقّ باقي و اهل كمال و معاملت او با خدا صاف باشد.

صاف: زلال.

اربعين: چهل.

بُت: صنم، كنايه از نماد كفر و بي ايماني و پندارهاي باطل.

مروّت: انصاف، جوانمردي.

نياز: حاجت.

نيازي عرضه كن: اظهار حاجت كن.

ثواب: مزد و پاداش اُخرَوي.

داراي خرمن: صاحبِ خرمن.

نشاط: خوشي، سرور.

نشاطِ عيش: خوشيِ زندگي، شاد زيستن.

درمانِ دل: دارويي براي درمانِ دلِ آزرده.

دردِ دين: غيرت و حميّت براي حفظ شعائر دين.

همّت: اراده و آرزو، خواهش و عزم، شجاعت و دليري و در اصطلاح صوفيه عبارت است از توجه قلب با تمام قواي روحاني خود به جانب حق، براي حصول كمال در خود يا ديگري به نحوي كه به غير مقصود حقيقي، ملتفت نشود (دكتر جعفر سجادي، فرهنگ اصطلاحات عرفاني).

نقشِ عشق: اثر و نشانه عشق.

لوحِ جبين: صفحه پيشاني.

غيب: عالم غيب، كنايه از بركات نفس پرهيزكارِ ناشناسي.

چراغي بر كُنَد: چراغي بيفروزد (از مصدر كردن).

خلوت نشيني: گوشه نشيني، كنايه از عارف گوشه گيري كه به سير و سلوك معنوي مشغول است.

انگشت سليماني: كنايه از انگشت تدبير حضرت سليمان و حكومت وجود او.

نقش نگين: كنايه از نوشته اسم اعظم الهي كه بر روي نگين انگشتري حضرت سليمان حكّ شده باشد.

تند خويي: پرخاشگري.

غميني: انسان دل افسرده و مغمومي.

مَآل: سرانجام، پايان كار.

پيش بيني: آنكه پيش بيني مي كند، پيش گويي.

حضور: حضورِ ذهن، حضور قلب، جمعيّتِ خاطر.

علم اليقين: اعتماد و ايمان قلبي كه در آن شكّ راه نداشته باشد (دكتر يوسفي).

معاني ابيات غزل (483)

(1) سحر گاهي سالك راه معرفتي در محلي، با دوست همراه خود اين نكته را (به صورت كنايه) در ميان مي‌نهاد:

(2) كه اي صوفي ( اين را بدان) كه شراب موقعي زلال شده و مي رسد كه چهل روزي در ظرف بماند.

(3) خداوند از آن خرقه يي كه در جيبِ هر آستينش، صد بُت (كفر و بي ايماني) پنهان باشد صد بار بيزار است.

(4) هر چند از جوانمردي نامي بيش نمانده و از آن نشاني نيست، تو حاجت خود را با محبوب نازنينِ جوانمردي، در ميان بگذار.

(5) اي صاحب خرمن، اگر به خوشه چين نيازمندي رحم كني، پاداش آن به تو مي رسد.

(6) نه در كسي انگيزه شاد زيستي مي بينم و نه دارويي براي درمان دل هاي آزرده و نه غيرتي براي حفظ شعائر دين.

(7) نه اميد حصول كمال، در صاحب همت و نه اثر و نشانه عشق در چهره و پيشانيئي ديده مي شود.

(8) دل ها تيره شده است. اميدوارم كه از عالم غيب نفس پرهيزكاري چراغي بيفروزد تا دل ها روشن شود.

(9) اگر وجود و تدبير سليمان در ميان نباشد، نقش نگين انگشتري او چه ارزشي مي تواند داشته باشد.

(10) هرچند شيوه خوبرويان پرخاشگري و ناسازگاري است اما چه مي شد اگر آن خوبرو با افسرده دلي، سر سازش داشت.

(11) راه ميخانه را به من نشان ده تا از صاحب جامي كه پيشگويي مي كند، آينده و سرانجام كار خود را جويا شوم.

(12) نه براي حافظ حضور قلبي براي تدريس در خلوت سراي خود باقي مانده و نه براي عالم و محقّق، دانشي كه در آن شك و ترديد راهي نداشته باشد.

شرح ابيات غزل(483)

وزن غزل: مفاعلين مفاعلين فعولن

بحر غزل: هزج مسدّس محذوف

٭

كمال خجند:

مبارك منزلي خوش سرزميني كه آنجا سر برآرد نازنيني

٭

حافظ اين غزل را در سال هاي آخر عمر خود، در بحبوحه هرج و مرجِ شيراز سروده است.

غزل با يك نكته عرفاني شروع و شاعر در دو بيت اول غزل، از قول يك سالك طريقِ الي الله با همسفر خود، چنين مي گويد: اي صوفي بدان كه همان طور كه شيره انگور پس از ماندن چهل روز در خُم، تخمير و استحاله شده و النّهايه به صورت شراب زلال در مي آيد ، يك سالكّ عارف هم بايد چهل صباح متوالي به صورتّ اعتكاف به طاعت حق تعالي مشغول شود تا چهل حجاب كه در بدو خلقت آدم ابوالبشر بر دل او كشيده شده برطرف گردد.

اين عقيده از اين حديث ناشي مي شود كه: (خَمَرَتْ طينَهَ آدَمُ بِيَدَيْ اَرْبَعينَ صَباحاً) خداوند گِلِ انسان را به مدت چهل روز تخمير كرد تا مستعدّ رسيدن به عين اليقين گردد. بنابراين هر سالكي بايستي با چهل روز حجاب اين چهل حجاب را از پيش چشم خود به كنار زند، تا حقايق در چهره ضميرِ او منعكس گردد.

حافظ در بيت هشتم، هرچند در معناي ظاهرِ بيت اشاره به تيرگيِ درون دلِ خود و آرزوي ديدار پير گوشه نشيني مي كند تا چراغي فرا راه او و تيره دلان ديگر نگهدارد، ليكن ايهاماً بازگو كننده اين واقعيت است كه اوضاع و احوال حكومت و شهر شيراز به تيرگي گراييده شده و از خدا مي خواهد كه مرد سلحشوري از گوشه يي برخاسته و اوضاع را بهبودي بخشد. بايد گفت اين خواسته حافظ زودتر از آنچه او تصور مي كرد جنبه عمل به خود گرفته و شاه منصور قد علم و همه نگاه ها را متوجه خود ساخت. اجمالاً مضمون اين بيت را مي توان گفت كه حافظ از نظامي آنجا كه در خسرو و شيرين مي گويد:

حذر كن ز آنكه ناگه از كميني دعاي بد كند خلوت نشيني

در بيت نهم اين غزل، حافظ تلويحاً به اين نكته اشاره مي كند كه وقتي سليمان و انگشتِ او در ميان نباشد نقشِ نگينِ اسم اعظم نمي تواند منشأ اثر بوده باشد. به عبارت ديگر منظور از انگشت سليماني، انگشت درايت و دانش سليمان است كه لايق انگشتري اسم اعظم و مقام نبوت گرديد و همان طور كه در اخبار آمده است حضرت سليمان در زمان حضزت داود پيامبر و به هنگام مرگ او به همه سؤال هاي آن حضرت پاسخ نيكو داد و او به امر خداوند انگشتري دولت و نگين نبوت را در اختيار حضرت سليمان نهاد و در نتيجه سليمان به پيامبري امت مبعوث شد. خلاصه كلام آن كه هرگاه نيروي درك و تميز انسان به كار نيفتد امكان تجلي نور حقيقت ميسّر نيست.

در بيت دهم هم حافظ، مضمون خود را از نظامي اخذ كرده آنجا كه مي گويد:

اگرچه رسم خوبان تندخويي است نكويي نيزهم رسم نكويي است

و همچنين مصراع اول بيت خود را از او گرفته است.

مفاد بيت يازدهم اين غزل دلالت بر سردرگمي و نوميدي حافظ و عدم توانايي او در پيش بيني حوادث آينده را دارد و در بيت مقطع ميزان نوميدي خود را بدانجا مي رساند كه مي فرمايد در حال حاضر نه خود من مجال و دل و دماغ تفكر و انديشه و رسيدن به علم اليقين را دارم و نه ديگر دانشمندان.

بايد دانست در اصطلاح صوفيه علم اليقين استدلالي و عين اليقين استدراكي و حق اليقين مشاهده حقيقت است. به عبارت ديگر در اين سه مرحله مسير معرفت، نخست علم اليقين و آن مطالعت است و دوم عين‌اليقين و آن مكاشفت است و سوم حق اليقين و آن مشاهدت است و شادروان دكتر يوسفي توضيح مي دهند كه علم اليقين اعتماد و ايمان قلبي است كه در آن شك راه نداشته باشد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

سحرگه ره روی در سرزمينی همی‌گفت اين معما با قرينی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف که در شيشه برآرد اربعينی
خدا زان خرقه بيزار است صد بار که صد بت باشدش در آستينی
مروت گر چه نامی بی‌نشان است نيازی عرضه کن بر نازنينی
ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چينی
نمی‌بينم نشاط عيش در کس نه درمان دلی نه درد دينی
درون‌ها تيره شد باشد که از غيب چراغی برکند خلوت نشينی
گر انگشت سليمانی نباشد چه خاصيت دهد نقش نگينی
اگر چه رسم خوبان تندخوييست چه باشد گر بسازد با غمينی
ره ميخانه بنما تا بپرسم مال خويش را از پيش بينی
نه حافظ را حضور درس خلوت     نه دانشمند را علم اليقينی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

سحرگه رهروي در سرزميني         مي گفت اين معما با قريني
كه اي صوفي شراب آنگه شود صاف   كه در شيشه برآرد اربعيني
گر انگشت سليماني نباشد   ه خاصيت دهدنقش نگينين
خدا زان خرقه بيزا راست صد بار     كه صد بت باشدش در آستيني
مروت گرچه نامي بي نشان است     نيازي عرضه كن بر نازنيني
ثوابت باشد اي داراي خرمن       اگر رحمي كني بر خوشه چيني
درونها تيره شدباشد كه از غيب       چراغي بركند خلوت نشيني
نه همت ار اميد سربلندي         ه درمان دلي نه درد ديني
اگر چه رسم خوبان تند خوئيست   چه باشد گر بسازد با غميني
ره ميخانه بنما تا بپرسم           ال حال خود از پيش بيني
نه حافظ را حضور درس و خلوت     نه دانشمند را غلم اليقيني


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر