با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

حديث آرزومند ي - سحر با باد می‌گفتم حديث آرزومندی - غزل 440 - 543

543- حديث آرزومند ي
سرح با باد مي گفتم حديث آرزومندي   خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندي
دعال يصبح و آة شب كليد گنج مقصود است بدين راه و روش مي رو كه در دلدار پيوندي
قلم را آن زبان نبود كه سر عشق گويد باز       وراي حد تقرير است شرح آرزومندي
الا اي يوسف مصري ك هكردت سلطنت مشغول   پدر را باز پرس آخر كجا شد مهر فرزندي
جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست     زعشق او چه مي جويي دراو همت چه مي بندي
همايي چون تو عالي قدر حرص استخوان تا كي    دريغ آن سايه همت كه بر نااهل افكندي
درين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است   خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
به خوبان دل مده حافظ ببين آن بيوفايي ها     كه با خوارزميان كردن تركان سمر قندي
به شعر حفظ شيراز مي رقصند و مي نازند   سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي

توضيحات :
حديث آرزومندي ( داستان عاشقي ) خطاب آمد ( مرا مخاطب ساخت ) واثق شو ( اعتماد كن ) آه شب ( آه شبانه ) گنج مقصود ( گنج مراد ) راه و روش ( طريقه ) پيوندي ( به وصال برسي ) وراي ( بالاتر – آن سوي ) حد ( اندازه ) تقرير ( نوشتن ) آرزومندي ( عشق ) الا( شبه جمله =هان ) آخر ( بالاخره ) مهر ( محبت ) معني بيت 5( عالم پير فريباگر رحم و ترحم در سرندارد از محبت و مهر ازاو سوال مكن و توجه خود را به جهان معطوف مدار ) معني بيت 6( حيف است همايي بلند مرتبه چون تو حريص فرومايگان باشي و به آنها اميد بندي افسوس به فرومايگاني كه شايستگي ندراند عنايت كردي ) معني بيت 7( در اين بازار جهان سوداصلي نصيب در ويش قانع مي باشد اي پروردگار مرا به نعمت فقر و قناعت ثروتمند كن ) معني بيت 8( اي حافظ به زيبا رويان دل مده و آن بي وفاييهايي را كه تركان سمرقند نسبت به خوارزميان روا داشتند به خاطر بياور) معني بيت 9( سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي چنان تحت تاثير شعر حفظ قرار مي گيرند كه بي اختيار به رقص مي آيند و ناز مي كنند )

نتيجه تفال :‌
1-   خيلي درباره اين نيت و رسيد ن به آن از ديگران سوال مي كني قدري انديشه و خلاقيت توام با توكل داشته باشيد تا موفق شويد مسلم بدانيد كه اين كار و نيت به موقع انجام خواهد گرفت
2-   اطرافيان را آزار ندهيد زيرا حركت شما دو رو ز قبل دور از ادب بود دل اطرافيان را به دست آوريد تا خداوند به شما كمك كند
3-   همين هفته به يكي از مشاهد مبركه برويد و نذر خود را ادا كو دعا كنيد كه گشايش بسيار حاصل خواهد شد
4-   آرزو و هدف جنابعالي بالاتر از خواسته هاي معمول است پس نياز هب تلاش و كوشش بيشتري دراد هرچه مي وانيد دل را به سوي خدا متوجه كنيد و با مساعدت از ائمه اطهار اقدام نماييد
5-   جاي هيچ گونه نگراني نيست بيمارتان شفا مي يابد حتي به مسافرتي  زيارت يو سياحتي خواهد رفت و مسافرتان خبرهاي خوشي از موفقيت خواهد داد د رامو ر علمي پيشرفت خواهيد كرد
6-   با توجه به بيت هاي غزل خصوصيات شما چنين است قدرت كافي برا كنترل خود داريد از روابط عمومي خوبي بهره مي گيرد با هوش و زيرك هستيد و رفتار ديگران نمي تواند شما را فريب بدهد از ايده خود به شدت فاع ميكنيد و پابر جا وثابت هستيد و از وقار توام با دلربايي برخودرايد كه كسي توان بيان احساسات خود را با شما ندراد پسر يادخترم آينده تان علاي است


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (440)

حديث آرزومندي: قصه خواسته ها و اميال و آرزوها.

خطاب: ندا.

واثق: مطمئن، مؤتمن، معتمد.

الطاف: لطف ها، احسانها، مرحمت ها.

دعاي صبح: دعاي سحرگاهان، ورد سحري.

آه شب: راز و نياز شبانه، نماز شب.

گنج مقصود: گنج مراد، مقصود و مراد به گنج تشبيه شده.

مي رو: (فعل امر) برو.

كه با دلدار پيوندي: تا به دلدار بپيوندي، تا به دلدار برسي.

گويد باز: بازگويد، بيان كند.

وراي: وراء، آن سوي، بالاتر از، فراتر از.

حد: اندازه، ميزان.

تقرير: بيان.

پدر را باز پرس: حال پدر را باز پرس، حال پدر را جويا شو.

رعنا: رعناء (مؤنث اَرْعَن)، زن احمق، زن دراز گول، كنايه از موجود خوش ظاهر بد باطن.

جِبِلّت: سرشت، فطرت، طبيعت.

هما: مرغ اقبال كه خوراكش استخوان و سايه اش بر سر هركس بيفتد به سلطنت و قدرت رسد.

حيف است: جاي دريغ و افسوس است.

دريغ: افسوس.

معاني ابيات غزل (440)

(1) سحرگاهي، شرح خواسته ها و آرزوهاي خود را با باد صبا در ميان مي‌گذاشتم. ندايي شنيدم كه گفت: به لطف خدا پشت گرم و اميدوار باش.

(2) كليدي كه درِ گنجينه مراد و مقصود را مي گشايد، دعاي سحري و راز و نياز شبانه است. اين راه و رسم را برگزين تا به مقصود برسي.

(3) قلم را آنچنان زبان توانايي نيست كه سرّ عشق را بازگو كند. شرح آرزومندي از حيطه قدرت بيان بيرون است.

(4) اي يوسف عزيز مصر كه فريفته سلطنت شده يي، از حال پدر پير خود پرسشي كن. آخر مهر فرزنديت كجا رفت؟

(5) در طبيعتِ دنيا، اين فرتوت خوش ظاهر بد باطن، رحم وجود ندارد چه توقعي از محبت او داري و براي چه همت خود را بدان معطوف مي داري؟

(6) حيف است كه هماي بلند مرتبه يي چون تو به خوردن استخوان حريص باشد. دريغ از آن سايه عنايتي كه بر سر استخوان ناقابل افكنده يي!

(7) اگر در اين دنيا نفعي و بهره يي باشد به درويش قانع و سازگار مي رسد. خدايا مرا به درويشي و بي نيازي توانگر و بهره ور ساز.

8-1) حافظ، دل به خوبان مسپار و اين بي وفايي ها راببين كه تركان سمرقندي با خوارزميان چه معامله‌يي كردند.

8-2) زيبارويان سياه چشم كشميري و سمرقندي با شعر حافظ شيرازي مي رقصند و ناز و فخر مي فروشند.

شرح ابيات غزل (440)

وزن غزل: مفاعيلن فاعيلن مفاعيلن مفاعيلن

بحر غزل: هزج مثمّن سالم

٭

شيوه غزلسرايي حافظ به هنگام غلبه نوميدي و گرفتاري و زماني كه درهاي چاره از هر سو به رويش بسته به نظر مي رسد، شرح و بسط بي وفايي دنيا و توجه به مبداء قدرت و تعريف راه و رسم گوشه گيري و درويشي و قناعت پيشگي است.

حافظ اين غزل را در سال 781 هجري، پس از آنكه تيمور، مردم خوارزم را قتل عام كرد، سروده است. پيش از اين، اين شاعر مردمي از اينكه شاهزادگان آل مظفر پيوسته به جان هم افتاده و آسايش و راحتي را از مردم سلب كرده بودند بويژه سالهاي آخر سلطنت شاه شجاع كه به سبب درد نقرص و بيماري جوع رشته كفايت از دست او رها شده بود، چنان از اوضاع نوميد شده بود كه در غزلي حال خود را بدينگونه بازگو مي كند: سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي.

و چنين مي پندارد كه مگر تيمور قدرتمند بتواند با فتح بلاد مسلمين امنيت و آسايش را برقرار سازد، لذا در پايان آن غزل چنين مي سرايد:

خيز تا خاطر بدان ترك سمرقندي دهيم كز نسيمش بوي جوي موليان آيد همي

اما همين كه خبر قتل عام مردم خوارزم به گوش او مي رسداز فرط نوميدي اين غزل را سروده و در مطلع آن مي‌گويد:

ديشب به هنگام سحر با باد صبا درد دل مي كردم و آرزوهاي باطني خود را كه به آنها دسترسي نيافته بودم با او در ميان مي‌گذاشتم كه ناگاه به من الهام شدكه از الطاف خداوندي نوميد مباش و به آن دل ببند.

اين شيوه كلام، مي رساند كه حافظ موحدي مؤمن و در هر حال مستظهر به الطاف الهي بوده است. زيرا از روي صدق و صفا در بيت دوم غزل خود توصيه مي كند كه كليد گنج مقصود در دعاي سحري و راز و نياز شبانه به درگاه الهي است و در ابيات بعدي از بي وفايي دنيا سخن به ميان آورده و از خدا مي خواهد كه او را به درويشي و خرسندي متنعّم گرداند.

آنچه ذكر آن در اين شرح ضرورت دارد، اين كه بيت مقطع غزل، نخست همان بوده كه تحت شماره 8-1 آمده و بعداً به دلايلي كه ممكن است بيم و احتياط از بازخواست تيمور بوده باشد توسط حافظ تغيير يافته است.

چه عبدالرزاق سمرقندي در مطلع السعدين و مجمع البحرين ضمن گزارش سال 781 مي نويسد: (طرفه العيني شهر خوارزم ميسر شد … و تخريب عمارات و انواع بيداد در آن خطه روي داد و … آوازه خرابي آن چنان در اطراف جهان انتشار يافت كه بلبل داستانسرا مولانا حافظ در گلشن شيراز زمزمه و آواز داد كه:

به تركان دل مده حافظ ببين آن بي وفاييها كه با خوارزميان كردند تركان سمرقندي)

در پايان، در اين غزل اشاره و ايهاماتي به شاه شجاع به چشم مي خورد كه در بيت چهارم و ششم مشهود است. مطلب ديگر اينكه مضمون بيت هفتم اين غزل را نظامي قبل از حافظ در هفت پيكر چنين آورده است:

سربلندي ده از خداوندي همتش را به تاج خرسندي
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

سحر با باد می‌گفتم حديث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کليد گنج مقصود است بدين راه و روش می‌رو که با دلدار پيوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گويد باز ورای حد تقرير است شرح آرزومندی
الا ای يوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی
همايی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی دريغ آن سايه همت که بر نااهل افکندی
در اين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است خدايا منعمم گردان به درويشی و خرسندی
به شعر حافظ شيراز می‌رقصند و می‌نازند سيه چشمان کشميری و ترکان سمرقندی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

سرح با باد مي گفتم حديث آرزومندي   خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندي
دعال يصبح و آة شب كليد گنج مقصود است بدين راه و روش مي رو كه در دلدار پيوندي
قلم را آن زبان نبود كه سر عشق گويد باز       وراي حد تقرير است شرح آرزومندي
الا اي يوسف مصري ك هكردت سلطنت مشغول   پدر را باز پرس آخر كجا شد مهر فرزندي
جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست     زعشق او چه مي جويي دراو همت چه مي بندي
همايي چون تو عالي قدر حرص استخوان تا كي    دريغ آن سايه همت كه بر نااهل افكندي
درين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است   خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
به خوبان دل مده حافظ ببين آن بيوفايي ها     كه با خوارزميان كردن تركان سمر قندي
به شعر حفظ شيراز مي رقصند و مي نازند   سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر