با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

به جان او - به جان او که گرم دسترس به جان بودی - غزل 442 - 515

515 - به جان او
به جان كه گرم دسترس به جان بودي   كمينه پيشكش بندگانش آن بودي
اگر دلم نشدي پاي بند طره او   كي ام قرار درين تيره خاكدان بودي
به رخ چو مهر فلك بي نظير آفاق است       به دل دريغ كه يك ذره مهربان بودي
بفگتمي كه بها چيست خاك پايش را     اگرحيات گرانمايه جاودان بودي
درآمدي زدرم كاشكي چو لمعه نور           كه بر دو ديده ماحكم او روان بودي
به بندگي قدش سرو معترف گشتي   گرش چو سوسن آزاده زبان بودي
به خواب نيز نمي بينمش چه جاي وصال       چو اين نبود و نديديم بار ي آن بودي
زپرده ناله حافظ برون كي افتادي         اگرنه همدم مرغان صبح خوان بودي

توضيحات :
معني بيت 1( قسم به جان عزيز جانان كه اگر اختيار در دست من بود كمترين هديه ام به محبوب همان جانم بود كه تقديم مي كردم) معني بيت 20 اگر دلم عاشق و شيفته موي زيباي پيشاني جانان نبود در خانه دنيا ساعتي قرار نمي گرفتم ) معني بيت 3( چنين صورت زيبايي مانند خورشيد در دنياي مانند اس اي كاش د ردلش ذزه اي مهر و محبت بود = زيبارويان بي محبت اند ) معني بيت 4( گفتم خاك پاي محبوب چقدر ارزش دارد گفت حتي اگر زندگاني عزيز ابدي بود به اندازه گرد و غبار او ارزش نداشت ) معني بيت 5( كاش محبوب مانند در خشش و شعاع نو به نزد من مي آمد تا چشم ما فرمان و دستور او را مي برد زيرا فرمان او بر چشم ما جاي دارد ) معني بيت 6( اگر سرو مانند سوسن ده زبان داشت و مي توانست حرف بزند اعتراف مي كرد كه من بنده و غلام محبوب هستم )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 7-8- به ترتيب فرمايد ( او را درخواب همه نمي بينم چه رس به ديدار او پس اينك كه وصال ميسر نمي باشد كاش او را درخواب مي ديدم ) ( اگر حافظ با پرندگاني كه هر صبح نغمه سر مي دهند هم آواز شود ناله اش فاش نمي شود تا محبوب آگاه شود ) خود تفسير كنيد
2-   د رانديشه كار يا چيزي يا كسي هستيد كه فعلاً بسيار دور است بنابراين بهت راست كه صرف نظر كنيد وقت را بيهوده از دست ندهيد زيار دل در گرو آرزوهاي رنج آور نهاده ايد
3-   در آينده نزديك موقعيت بسيا ربهتري براي شما مهيا مي شود كه بر گذشته از دست رفته افسوس مي خوريد بنابر اين مسير زيان را از هرجا بگيريد سود است به شما توصيه مي كنم انجام اين نيت را از سر بدر كنيد چون امكان ندارد يا لااقل امسال امكان وقوع آن وجود ندارد
4-   چيزي گم كردهايد ديگر دنبالش نباشيد زيرا از دسترس خارج شده است و بيمار شما فعلاً بهمين حال خواهد بود
5-   مسافر به زودي خبري مي دهد و هديه اي دريافت مي كنيد و با رفتن به سفر روحيه جديدي كسب خواهيد كرد
6-   فرزنددم با توجه به روحيه شم توصيه مي كنم ا زرنگهاي زمينه بنفش ارواني و زنگاري استفاده كنيد تا در جمع دوستان و آشنايان با روحيه اي خوب و طبعي سرشار از محبت و مهر بسان ياقوت ارغواني بدرخشيد و مورد توجه و تحسين همگان قرار گيرد رنگ سياه و زرد برازنده روحيه شما نمي باشد و موجب دلسردي وافسردگي مي گردد
7-   از مسيري كه استفاده كردهايد چندان سودي حاصل نمي شود براي وصول وسرعت بخشيدن به اين نيت به يكي از مشاهد متبركه برويدو سوره مباركه انبياء را از آيه 10تا 17 را با معني بخوانيد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (442)

به جان او: سوگند به جان او.

دسترس: حيطه تصرف، اختيار.

كمينه: كمترين (صفت براي پيشكش).

پيش كش: هديه.

بندگانش: بندگان او.

نشدي: نمي شدي.

طرّه: پيش زلفي ريخته بر روي پيشاني.

تيره خاكدان: خاكدان تيره، كنايه از آسمان.

به رخ: از لحاظ صورت و چهره.

مهر فلك: خورشيد آسمان.

بي نظير آفاق است: در آفاق بي نظير است.

دريغ: افسوس و در اينجا اي كاش معني مي دهد.

بگفتمي: مي گفتم، ثابت مي كردم، نشان مي دادم.

لمعه: تابش، پرتو.

معترف گشتي: (اسم فاعل از اعتراف) اقرار مي كرد، اعتراف مي كرد.

ز پرده … برون كي افتادي: كي از پرده بيرون مي افتاد، هرگز از پرده بيرون نمي افتاد و اشكار نمي شد.

اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودي: اگر همدم مرغان سحر نبود.

معاني ابيات غزل (442)

(1) به جان او سوگند كه اگر اختيار جانم در دست من بود، كمترين پيش كشي كه براي بندگان او مي كردم، جانم بود.

(2) اگر دلم گرفتار سر زلف او نشده بود، كي در اين دنياي خاكي تيره آرام مي گرفت.

(3) به لحاظ چهره و صورت، مانند خورشيد آسمان در همه آفاق بي نظير است. كاش در دلش هم اندكي مهر و محبت مي بود.

(4) اگر عمر گرانبها پايدار و هميشگي بود، ثابت مي كردم كه خاك پاي او چه با ارزش و گرانبهاست.

(5) اي كاش مانند پرتو نور از در به درون حجره من راه مي يافت چرا كه فرمان او بر ديده هاي من جاري و نافذ مي باشد.

(6) اگر سرو بوستان هم مانند سوسن آزاده ده زبان داشت به بندگي خود در پيش قد و بالاي او اعتراف مي‌كرد.

(7) اگر حافظ (سحرخيز) با مرغان سحري همدم و هم آواز نبود كي راز و نياز دلش (به صورت شعر) آشكار و زبانزد همگان مي شد؟

شرح ابيات غزل (442)

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم

٭

همانطور كه در شرح غزل 424 گفته شد اين دو غزل از لحاظ وزن و قافيه و رديف و شيوه مضامين ابيات كاملاً به هم مشابهند چنانكه در بعضي نسخ، ابيات اين دو غزل هم در يكديگر تداخل پيدا كرده اند.

بعضي از حافظ شناسان يكي از اين دو غزل را در ديوان خود ثبت و برخي هر دو را با ابياتي اضافي آورده‌اند.

ثبت هر دو غزل از اين لحاظ واجد اهميت است كه شيوه غزلسرايي و تصحيح و تبديل مضامين توسط شاعر را به دست مي دهد و نكته مهمي كه ثابت مي كند اين دو غزل هر دو و بلافاصله پشت سر هم براي شاه شجاع سروده شده اين است كه شاعر در غزل اولي محبوب خود را با لفظ (آن ماه) خطاب و مي گويد: چه بودي ار دل آن ماه مهربان بودي!

و در غزل بعدي محبوب خود را با ضمير (او) مشخص مي سازد كه در واقع اين ضمير به (آن ماه يعني شاه شجاع) بر مي‌گردد. چه مي فرمايد: به جان او كه گرَم دسترس به جان بودي. بنابراين هر دو غزل اصيل و يكي را مي توان مكمل ديگري دانست.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

به جان او که گرم دسترس به جان بودی کمينه پيشکش بندگانش آن بودی
بگفتمی که بها چيست خاک پايش را اگر حيات گران مايه جاودان بودی
به بندگی قدش سرو معترف گشتی گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی
به خواب نيز نمی‌بينمش چه جای وصال چو اين نبود و نديديم باری آن بودی
اگر دلم نشدی پايبند طره او کی اش قرار در اين تيره خاکدان بودی
به رخ چو مهر فلک بی‌نظير آفاق است به دل دريغ که يک ذره مهربان بودی
درآمدی ز درم کاشکی چو لمعه نور که بر دو ديده ما حکم او روان بودی
ز پرده ناله حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

به جان كه گرم دسترس به جان بودي   كمينه پيشكش بندگانش آن بودي
اگر دلم نشدي پاي بند طره او   كي ام قرار درين تيره خاكدان بودي
به رخ چو مهر فلك بي نظير آفاق است       به دل دريغ كه يك ذره مهربان بودي
بفگتمي كه بها چيست خاك پايش را     اگرحيات گرانمايه جاودان بودي
درآمدي زدرم كاشكي چو لمعه نور           كه بر دو ديده ماحكم او روان بودي
به بندگي قدش سرو معترف گشتي   گرش چو سوسن آزاده زبان بودي
به خواب نيز نمي بينمش چه جاي وصال       چو اين نبود و نديديم بار ي آن بودي
زپرده ناله حافظ برون كي افتادي         اگرنه همدم مرغان صبح خوان بودي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر