با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

ابروي ماه سيمايي - به چشم کرده‌ام ابروی ماه سيمايی - غزل 442 - 516

516- ابروي ماه سيمايي
به چشم كرده ام ابروي ماه سيمايي   خيال سبز خطي نقش بسته ام جايي
زمام دل به كسي داده ام من درويش   كه نيستش به كس از تاج و تخت پروايي
سرم دست بشد چشم از انتظار بسوخت   در آرزوي سر و چشم مجلس آرايي
زهي خيال كه منشور عشقبازي من       از آن كمانچه ابرو رسد به طغرايي
مكدر است دل آتش به خرقه خواهم زد   بيا ببين كه كرا مي كند تماشايي
به روز واقعه تابوت ماز سر و كنيد   كه مي رويم به داغ بلند بالايي
در آن مقام كه خوبان زغمزه تيغ كشند     عجب مدار سري اوفتاده در پايي
فراق ووصل چه باشد رضاي دوست طلب   كه حيف باشد ازو غي راو تمنايي
مراكه از رخ او ماه در شبستان است   كجا بود به فوغ ستاره پروايي
درر زشوق بر آرند ماهيان به نثار   اگر سفينه حافظ بري به دريايي

توضيحات :
معني بيت 1( ابروي ماهي زيبا چهره را نشان كرده ام و چهره خيابي محبوبي را كه خط سبز بر چهره دارد در دل خود نقش بسته ام ) زمام دل ( اختيار دل ) سرم زدست بشد ( اختيار سر را از دست دادم ) شد ( رفت ) منشور ( فرمان ) معني بيت 40 اميدوارم كه دستور عشق ا زابوي كماني محبوب به امضاي او مزين شود و عشق ما بپذيرد ) مكدر ( گرفته ) كرا مي كند ( كرا كردن = ارزش داشتن ) روز واقعه ( روز مرگ ) تابوت زسرو ( تابوتي كه از چوب سرو مي سازند ) داغ ( عشق ) معني بيت 7( آنجا كه خوبرويان شمشير ناز و كرشمه را در مي آورند جاي تعجب نمي باشد كه سرعاشقي سپر معشوق گردد ) معني بيت 8( هجران و وصال در برابر خرسندي و رضايت محبوب ارزش ندارد زيار دريغ ندراد زيرا دريغ است كه ازدوست جز دوست چيزي بخواهي ) معني بيت 90 من كه از چهره معشوق در شبستان خانه ام ماهي روشن دارم كجا به نور ستاره اي اعتنا كنم )

نتيجه تفال :
1-   چشم و دل تو به دنبال چيزي يا كاري يا زيبارويي است و اين مساله تمام زندگي شما را تحت الشغاع خود قرار داده و قرار و آرام را از شما سلب كرده است بهمين جهت رنج فراوان تحمل كرده ايد ولي متاسفانه از اين كار بهره اي نبرده ايد زيرا شما در كارها خيلي عجله داريد در حالي كه اين كارو نيت با شتاب سازگاري ندارد بايد حوصله و توكل بر خدا داشته باشيد تا مرور زمان كليه مسايل را حل كند و شما راه درست را انتخاب كنيد
2-   از پدر و مادر و همسري مهربان ولي زودرنج و پرتوقع برخورداريد كه بسيار نارك نارنجي اند مانند شيشه شكننده است بنابراين بايد سخت مواظب او باشيد چون ممكن است با برخورد نامطلوبي از طرف شما اين شكنندگي د راو بيشتر شود و كانون گرم خانواده را به خطر اندازد پس راه خشونت را در پيش نگيريد
3-   از او انتظار رستم يا سقراط يا هركول را نداشته باشيد او ليلي و نجنون هم نيست شما راسخت دوست دارد ولي راه و رسم آن را نمي داند
4-   عزيزم شما شخصي منطقي ذاتاً مدير و مبر وظيفه شناس مستقل داراي فكر نور و تازه هستيد و عقيده عجيبي نسبت به عشق و ظايف خانوادگي داريد به سادگي و راحتي نمي توانيد با ديگران اين را نمي دانند چون مسئوليت ها را عميق درك مي كنيد در زندگي خوشبخت مي شويد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (491)

به چشم كرده ام: نشان كرده ام، زير نظر گرفته ام، انتخاب كرده ام.

سبز خطّي: نوجواني كه موهاي تازه بر چهره اش مانند سبزه تازه روييده، ديده شود.

نقش بسته ام: تصور كرده ام، نگاشته ام.

نقش بسته ام، جايي: 1- در جايگاهي نقش كرده ام، 2- در محلي نقش بسته ام، در دل خود نقش كرده ام.

منشور: فرمان پادشاهي مهر ناكرده (علامه قزويني).

كمانچه ابرو: (اضافه تشبيهي) ابرو به كمانچه تشبيه شده.

طُغرا: خط و نقاشي با دنباله هاي قوسي و نيمدايره ها كه غالباً محرّرين در گرداگرد امضاء پادشاهان بر بالاي فرمان ترسيم مي كرده اند و رسميت فرمان را مي رسانيده است.

رسد به طغرايي: به امضاء و توقيع توشيح گردد.

سرم ز دست بشد: عنان اختيار عقل و انديشه ام از دست رفت، مغزم از كار افتاد.

چشم از انتظار بسوخت: چشمم در اثر انتظار كشيدن و نگريستن به سوزش افتاد.

مجلس آرا: آنكه با زيبايي و شيرين زباني و حركات خوش محفل را گرم كند.

مُكَدَّر: كدر و تيره، كنايه از كدورتِ غم.

كِرا كردن: كرايه كردن، ارزش داشتن، لايق بودن، كنايه از اينكه ارزش اين را دارد (علّامه قزويني).

كِرا مي كند تماشايي: تماشاي آن ارزش دارد.

روز واقعه: روز مرگ.

زمام: مهار.

زمام دل: اختيار دل.

مقام: جايگاه.

ز غمزه تيغ زنند: با اشارات چشم و ابرو و عشوه گري بكشند.

شبستان: خوابگاه، خانه اي كه درويشان شب در آن به سر مي برند.

نعيم خلد: نعمت و آسايش بهشت جاويدان.

حيف: دريغ.

دُرَر: (جمع دُر) گوهر، مرواريد.

نثار: افشاندن، به عنوان هديه چيزي به پاي كسي ريختن، هديه.

سفينه: 1- كشتي، 2- مجموعه و جُنگِ شعر.

معاني ابيات غزل (491)

(1) ابروي ماه رخساري را نشان كرده و برگزيده ام و صورت خيالي نوجواني را كه در جايي (محلي) است در دل خود نقش بسته ام.

(2) (و) انتظار دارم كه فرمان عشقبازي و مهرورزيِ من از آن منحني ابرو به امضاء و تأييد برسد.

(3) در انتظار ديدار سر و چشم محبوبي كه مجلس آرا و نقل محفل است مغزم از كار و چشمم به سوزش افتاد.

(4) دلم (از صوفي گري) تيره و تار گرفته است. خرقه‌ام را به آتش خواهم كشيد. بيا و تماشا كن كه ارزش ديدن را دارد.

(5) به هنگام مرگ، تابوتِ ما را از چوب سرو بسازيد، زيرا با داغ حسرتِ ديدارِ سرو قدّيْ از اين دنيا مي رويم.

(6) من بينوا اختيار دل خود را به دست كسي داده ام كه از اثر دل مشغولي به تاج و تخت، مجالي براي التفات به ديگران ندارد.

(7) در جايي كه خوبرويان با اشارات تيغ ابرو و غمزه چشم آدمي را از پاي در مي آورند، اگر سري در پيش پايي افتاده باشد تعجّب مكن.

(8) من كه خوابگاهم از ماه چهره او روشن است، پروايي كه به پرتو ستاره يي توجه كنم در خود نمي بينم.

(9) نعمت هاي بهشت چه ارزشي دارد؟ به دنبال خشنودي خاطر محبوب باش، چرا كه حيف است كه از دوست جز رضاي دوست چيز ديگري خواست.

(10) اگر دفتر و ديوان اشعار حافظ را به كنار دريا ببري، ماهيان از شوق مرواريدها را از ته دريا برآورده نثار مي‌كنند.

شرح ابيات غزل(491)

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم

٭

جلال الدين مولوي:

بيامديم دگر بار سوي مولايي كه تا به زانوي او نيست هيچ دريايي

٭

سعدي:

شبي و شمعي و گوينده يي و زيبايي ندارم از همه عالم جز اين تمنايي

٭

عبيد زاكاني:

بدين صفت سر و چشمي و قد و بالايي كسي نديد و نشان كس نمي دهد جايي

٭

اين غزل را حافظ در اوايل حكومت شاه شجاع و به هنگامي كه در جلسات ادبي دربار شركت مي جسته است سروده و تلويحاً آرزوي تقرب و نزديكي بيشتر با سلطان وقت را دارد.

شاعر در دو بيت اول دلبستگي و اميد خود را به التفات شاه بيان داشته و در بيت سوم از شدت انتظار و طولاني شدن آن گله مند است. معروف است كه بيت پنجم اين غزل بسيار مورد توجه شاه شجاع قرار مي گيرد زيرا اين سلطان به زيبايي چهره و اندام مشهور و خود نيز بدان مي باليده است.

شاعر در بيت ششم صراحتاً طرفِ صحبت خود را معرفي كرده مي فرمايد اين كسي كه من تعريف او را مي كنم و به او دل بسته ام كسي است كه صاحب تاج و تخت سلطنتي است و به غير از تاج و تخت و امور حكومتي خود به كسي و چيزي توجه نمي كند.

از ويژگي هاي غزل سرايي حافظ يكي اين كه هرگاه شاعر بيت يا ابياتي در اوج فصاحت و بلاغت بسرايد خود بدان معترف شده و در پايان غزل بدان مي بالد. در اين غزل بيت:

به روز واقعه تابوت ما ز سرو كنيد كه مي رويم به داغ بلند بالايي

از شاهكارهاي شعر لطيف فارسي است و بدين سبب شاعر مي گويد اگر دفتر شعر من به كنار دريا برده شود ماهيان دريا مرواريد بر لب گرفته به پاي آن نثار خواهند نمود.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

به چشم کرده‌ام ابروی ماه سيمايی خيال سبزخطی نقش بسته‌ام جايی
اميد هست که منشور عشقبازی من از آن کمانچه ابرو رسد به طغرايی
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت در آرزوی سر و چشم مجلس آرايی
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد بيا ببين که کرا می‌کند تماشايی
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنيد که می‌رويم به داغ بلندبالايی
زمام دل به کسی داده‌ام من درويش که نيستش به کس از تاج و تخت پروايی
در آن مقام که خوبان ز غمزه تيغ زنند عجب مدار سری اوفتاده در پايی
مرا که از رخ او ماه در شبستان است کجا بود به فروغ ستاره پروايی
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب که حيف باشد از او غير او تمنايی
درر ز شوق برآرند ماهيان به نثار اگر سفينه حافظ رسد به دريايی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

به چشم كرده ام ابروي ماه سيمايي   خيال سبز خطي نقش بسته ام جايي
زمام دل به كسي داده ام من درويش   كه نيستش به كس از تاج و تخت پروايي
سرم دست بشد چشم از انتظار بسوخت   در آرزوي سر و چشم مجلس آرايي
زهي خيال كه منشور عشقبازي من       از آن كمانچه ابرو رسد به طغرايي
مكدر است دل آتش به خرقه خواهم زد   بيا ببين كه كرا مي كند تماشايي
به روز واقعه تابوت ماز سر و كنيد   كه مي رويم به داغ بلند بالايي
در آن مقام كه خوبان زغمزه تيغ كشند     عجب مدار سري اوفتاده در پايي
فراق ووصل چه باشد رضاي دوست طلب   كه حيف باشد ازو غي راو تمنايي
مراكه از رخ او ماه در شبستان است   كجا بود به فوغ ستاره پروايي
درر زشوق بر آرند ماهيان به نثار   اگر سفينه حافظ بري به دريايي



غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر