با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

لب بگشا - فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان - غزل 382 - 454

454- لب بگشا
فاتحه اي چو آمدي بر سرخسته اي بخوان     لب بگشا كه مي دهد لعل لبت به مرده جان
آن كه به پرسش آمد و فاتحه خواند و مي رود   گو نفسي ه روح را ميكنم از پي اش روان
اي كه طبيب خسته اي روي زبان من ببين     كاين دم و دود سنه ام بار دل است بر زبان
گرچه تب استخوان من كرد زمهر گرم و رفت همچو تبم نمي رود آتش مهر از استخوان
حال دلم زخال تو هست در آتشش وطن   چشمم از آن دو چشم تو خسته شده ست و ناتوان
باز نشان حرارتم ز آب دوديده و ببين     نبض مرا كه مي دهد هيچ زندگي نشان
آن كه مدام شيشه ام از پي عيش داده است شيشه ام از چه مي برد پيش طبيب هر زمان
حافظ ار آب زندگي شعر تو داد شربتم       ترك طبيب كن بيا نسخه شربتم بخوان

توضيحات :
معني بيت 1( وقتي كه بر بالين عاشق خسته دلي گذر كردي سوره الحمد را بخوان ولبت را باز كن كهلب تو به مرده جان مي بخشد ) معني بيت 2( آن كسي كه براي عيادت آمد و سوره الحمد را خواند و رفت به او بگو يك لحظه صبر كند كه روحم را بدنبال او روان سازم ) طبيب خسته اي( پزشك خسته دل و عاشق هستي ) دم دود سينه ) نفس و دود سينه روي زبانم بار دلم شده است ) معني بيت 4( اگر چه معشوق با حرارت عشق مانند تب استخوان مرا گرم كرد و رفت اما آتش عشق او چون تب از استخوانم خارج نمي شود ) معني بيت 5( دل و جان من مانند خال سياه آتشين چهره تو د رآتش عشق مي سوزد و تن من هم از تير نگاهت محروح مي باشد ) باز نشان ( خاموش كن ) حرارت ( تب ) آب دوديده ( اشك ) معني بيت 7( آن كسي كه هميشه شيشه شراب را به من داده بود تا بنوشم پس چرا شيشه اردار مرا نزد پزشك مي برد زيرا درد عاشق با دواي پزشك علاج نمي شود)

نتيجه تفال :
1-لسان الغيب به حالت خطاب به جنابعالي در بيت آخر مي فرماي ( اي حافظ شعر تو آب زندگي و حيات بهمن نوشاند پس پزشك را رها كن و بيا نسخه داروي شفا بخش مراكه شعرست بخوان ) خواجه شما را به عرفان و سير و سلوك د رراه حق دعوت م يكند و از شما مي خواهد كه دنيا را چيزي جز عشق و دادادگي به حق ندانيد پس خود را خسته و رنجور زرق و برق و چشم رو هم چشمي نسازيد بلكه در كلاسهاي حافظ خواني و حافظ شناسي شركت كنيد تا آ بزندگي را از كوثر كلام عرفان ونور حق برا ي هميشه نوش جان كنيد
2-براي اجراي اين نيت تلاش فراوان شده است پس عجل در اينكار مثمر ثمر نخواهد بود بهتري راه آنست كه صب رو شكيبايي را پيشه كنيد و در فرصت مناسب ديگر اقدام نماييد زيرا هنوز لوازم و اسباب كار فراهم نمي باشد
3- تقاضاي شما دور از حقيقت و انتظار نيست اما قبلاً مي بايست با افراد آگاه و با تجربه مشورت مي كرديد و از تجارب و معلومات آنها بهره مي گرفتيد آنگاه خود با تلاش و اراده بر رقيبان پيروز مي شديد بناباين بسيار بجاست كه در سال آينده در اين فكر مصمم باشيد و در اجراي آ» بكوشيد
4- به زودي ملاقاتي و خبري خوش دريافت مي نيد و مسافرت مهمي در پيش داريد و تحولات قابل توجهي در زندگي خانوادگي شما پيش خواهد آمد
عزيزم آشمان چشم آي خداوند است كه هميشه نگران من و توست زيرا خداوند بنده خود را دوست دارد پس بر او توكل كن كه بهترين يار و ياور است


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل 382
فاتحه: سوره فاتحه الکتاب، سوره حمد.
خسته: بیمار، رنجور، دردمند.
لعل لب: (اضافه تشبیهی) لب به لعل تشبیه شده.
پرسش: احوال پرسی
گو نفسی!: به او بگو به اندازه یک نفس کشیدن (صبر کن).
ای که طبیب خسته یی: ای کسی که طبیب من خسته هستی.
دم: نفس، شهیق.
دود سینه: آه سینه، دود آهی که از سینه برمی آید، زَفیر.
مِهر: محبت.
آتش مهر: آتش عشق.
زِ خالِ تو: از خال صورت تو.
از آن دو چشم تو: از آن دو چشم بیمار تو.
باز نشان: فرو نشان.
حرارتم: گرمی بدنم، تبم.
شیشه: ۱- کنایه از شیشه شراب، ۲- شیشه ای که ادرار بیمار در آن جمع و برای معاینه نزد طبیب می برند تا از رنگ و بو و غلظت و رسوب آن، طبیب پی به حال بیمار بستری که قادر به رفتن نزد طبیب با پای خود نیست ببرد و دارو تجویز کند، قاروره.
آب زندگی: آب حیات، آبی که قدما معتقد بودند در شهر ظلمات موجود و هر کس از آن بنوشد، چون خضر نبی عمر طولانی خواهد یافت.
نسخه شربت: نسخه یی که در آن شربتی از دارو تجویز شده، کنایه از شعر و غزل حافظ.
معانی ابیات غزل 382
(۱) چون به سر بیمار رنجوری گذارت افتاد، سوره حمدی (برای شفا) بخوان و لب به سخن باز کن که لعل لب تو به مُرده جان تازه یی می بخشد.
(۲) به آن کسی که برای عیادت آمده و سوره حمدی می خواند و می رود بگو یک لحظه درنگ کند که جانم، با رفتن او به دنبال روانه خواهد شد (واپسین دم).
(۳) ای کسی که طبیب دردمندانی، نگاهی به روی زبان من بینداز و بنگر که از دود آه و نالهِ دلم، زبانم باردار است.
(۴) هر چند تب آمد و از راه مهر و محبت استخوانهای مرا گرم کرد و رفت اما آتش عشق مانند تب از استخانهای من بیرون نمی رود.
(۵) دلم از عشق به خال تو (که بر روی چهره آتشینت قرارگرفته) در آتش بیقراری قرار دارد و دیدگانم از تأثیر چشمان (بیمار) تو خسته و ناتوان شده اند.
(۶) با اشک چشمانم گرمی تب مرا فرو نشان و آنگاه نبض مرا گرفته و ببین که آیا هیچ نشان دیگری غیر از حرارت تب، از حیات در من باقی است؟
(۷) نمی دانم آن کسی که برای شادکامی، پیوسته شیشه شراب به من می داد برای چه قاروره و شیشه ادرارم را هر روز برای معاینه نزد طبیب می برد؟
(۸) حافظ، شعر تو شربتی از آب حیات جاویدان به من داده است. دست از معالجه و ملاقات طبیب بردار و بیا و نسخه شربتی را که داده یی برایم بخوان.
شرح ابیات غزل 382
وزن غزل: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
بحر غزل: رجز مثمّن مطوی مخبون مذال
سعدی: سخت به ذوق می دهد باد ز بوستان نشان صبح دمید و روز شد خیز و چراغ را نشان
کمال خجند: سوخت به داغ غم چنان دل که نماند زو نشان پیش من آ، دمی نشین، آتش جان من نشان
این آخرین سخن منظوم عارفی با ایمان و سخنوری نکته دان و صاحب اشعاری جاودان و ادیبی با قدر و شأن و مسلط بر دقایق معانی و بیان و حافظ قرآن و یک ایرانی مسلمان است که در روزهای بازپسین حیات در بستر بیماری سروده شده و کوتاه زمانی پس از آن این بلبل شیرین زبان و واقف اسرار پیدا و نهان از دارالزحمهِ این جهان به دارالرّحمه و دارالامان و به سوی آسمان پر کشیده است.
آنانکه در این دور و زمان بر این پندارند که قالب و اوزان اشعار کلاسیک تاب تحمّل و استعداد بازگویی گفته های آن ها را ندارد به این تابلو سخن جاویدان حافظ بنگرند و دریابند که عنوان شاعری را نمی توان بدون بضاعت ادبی و خبرگی، با بیهوده سخن پراکنی برای خود جعل و خود را سخنور و سخندان معرفی کرد.
اجمالاً در سال ۷۹۲ و در سنین ۷۵-۷۴ سالگی این شعر در قالب غزل سروده شده و اینکه شاعر در بیت نخستین از عیادت کنندکان خود درخوایت قرائت فاتحه را دارد از این رو است که طبق حدیث مسلّم از حضرت رسول اکرم (ص)که فرمود: سوره فاتحه الکتاب شفای همه دردهاست به جز مرگ. قرائت سوره حمد بر بالین بیمار به منظور درخواست شفای او از بیماری است. شاعر در بیت دوم از عیادت کنندگان خود می خواهد که با شتاب و عجله پس از قرائت سوره حمد او را ترک نکنند زیرا شاید دیدار آخرین باشد و با رفتن آن ها جان او هم از بدن مفارقت کند. در بیت سوم و در حالت تب این شاعر مسلط، کلمه دم و دود که همان اصطلاح دود و دم عامیانه است را چنان استادانه به کار گرفته که سبب حیرت اهل سخن می شود. منظور شاعر در این بیت از دم، شهیق یعنی نفسی که فرو می رود می باشد و به همین سبب آن را اول به کار گرفته و پس از آن کلمه دود را به کار می برد که نشانی از زفیر یا بازدم است و ما می دانیم بازدم که از سینه یک صاحبدل سوخته دلی بیرون می آید به صورت آه و دود آه خواهد بود. شاعر می گوید بار زبان او به سبب این دود آه است که از سینه اش بیرون آمده و روی زبانش نشسته است.
در بیت چهارم، شاعر آتش عشق به مبدأ را با آتش تب مقایسه کرده و می فرماید آتش تب آمد و استخوان های مرا گرم کرد و با رفتن و کم شدن تب این حرارت هم کم شده و نقصان می پذیرد اما آتش عشق الهی در استخوانم خانه کرده و هرگز بیرون نخواهد رفت.
در بیت پنجم دو موضوع و مضمون، با سلاست تمام در یک بیت گنجانیده شده یکی اینکه همینطور که خال چهره تو بر روی چهره آتشینت چون دانه اسپندی قرار گرفته، خیال خال تو هم در آتش دل من به همان حالت جای خوش کرده است و در مصراع دوم می فرماید چشمهای من هم به مانند چشمان شهلا و بیمار تو خسته و ناتوان شده است.
بیت ششم را بایستی با علامت سؤالی قرائت کرد. شاعر می فرماید ای طبیب نخست به کمک آب چشمان و اشک روان من حرارت تب را از بدن من بزدای. آنگاه نبض مرا بگیر. در این حالت است که خواهی دید روح از تن من مفارقت کرده وگرنه این حرارتی که در حال حاضر از بدن من حس می کنی نه از علائم حیات که از گرمی باقیمانده از تب من است.
بیت هفتم این پندار را در اذهان ایجاد می کند که مقصود شاعر از ضمیر (آن) همسر مهربان خود بوده است و اگر چنین باشد معلوم می شود همسر او در زمان ارتحال شاعر در قید حیات بوده است. لازم به توضیح است که در غزلی که شاعر در روزهای آخر تبعید خود در یزد سروده صراحتاَ اشاره به زنده بودن همسر خود کرده و آرزو می کند که از یزد به شیراز رفته در کنار او باشد و بقیه عمر را با او در آسودگی به سر برد:
چو کار عمر نه پیداست، باری آن اولی که روز واقعه پیش نگار خود باشم
بالاخره حافظ با بکار گرفتن صنعت التفات در بیت مقطع غزل های خود را که به انسان روح تازه و حیات جاویدان می بخشد، به نسخه شربت تشبیه کرده و منظور از (نسخه خواندن) این است که سابق بر این به سبب بیسوادی عامّه نسخه پزشک را اطرافیان بیمار به شخصی باسواد می داده تا دستورالعمل های مندرج در آن را بر ایشان بازگو کنند و در این بیت از خود می خواهد که غزلهایش را برای بهبودی حال خود بخواند. رحمت اللّه رحمتاً واسعه
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان
آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود گو نفسی که روح را می‌کنم از پی اش روان
ای که طبيب خسته‌ای روی زبان من ببين کاين دم و دود سينه‌ام بار دل است بر زبان
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان
بازنشان حرارتم ز آب دو ديده و ببين نبض مرا که می‌دهد هيچ ز زندگی نشان
آن که مدام شيشه‌ام از پی عيش داده است شيشه‌ام از چه می‌برد پيش طبيب هر زمان
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم ترک طبيب کن بيا نسخه شربتم بخوان


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

فاتحه اي چو آمدي بر سرخسته اي بخوان     لب بگشا كه مي دهد لعل لبت به مرده جان
آن كه به پرسش آمد و فاتحه خواند و مي رود   گو نفسي ه روح را ميكنم از پي اش روان
اي كه طبيب خسته اي روي زبان من ببين     كاين دم و دود سنه ام بار دل است بر زبان
گرچه تب استخوان من كرد زمهر گرم و رفت همچو تبم نمي رود آتش مهر از استخوان
حال دلم زخال تو هست در آتشش وطن   چشمم از آن دو چشم تو خسته شده ست و ناتوان
باز نشان حرارتم ز آب دوديده و ببين     نبض مرا كه مي دهد هيچ زندگي نشان
آن كه مدام شيشه ام از پي عيش داده است شيشه ام از چه مي برد پيش طبيب هر زمان
حافظ ار آب زندگي شعر تو داد شربتم       ترك طبيب كن بيا نسخه شربتم بخوان


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر