با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

غيرت روي تو - چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری - غزل 443 - 526

526- غيرت روي تو
چو سرو اگر بخرامي دمي به گلزاري         خورد زغيرت روي تو هر گلي خاري
زكفر زلف تو هر حلقه اي و آشوبي         زسحر چشم تو هر گوشه اي و بيماري
مرو چو بخت من اي چشم مست يار به خوب   كه در پي است زهر سويت آه بيداري
نثار خاك رهت نقد جان من هر چند         كه نيست نقد روان را بر تو مقداري
دلا هميشه مزن راه زلف دلبندان           چو تيره راي شدي كي گشايدت كاري
سرم برفت و زماني بسر نرفت اين كار       دلم گرفت و نبودت دل گرفتاري
چو نقطه گفتمش اندر ميان دايره آي   به خنده گفت كه اي حافظ اين چه پرگاري

توضيحات :‌
معني بيت 1( اگر مانند سرو لحظه اي در گلزار بگردي از شدت علاقه و غيرت روي تو تك تك گلها پر پر مي شوند و رشك مي برند ) معني بيت 2( گيسوي كافر مسلك و عاشق كش تو با فتنه و شرارت همراه است و بخاطر افسون چشم شهلاي تو در هر گوشه اي بيماري از عشق خوابيده است ) معني بيت 3( اي چشم مست مانند اقبال من بخواب مباش زيرا از هرطرف يك عاشق بيچاره خواب به چشم ندارد و آه مي كشد پس از تير آه برحذر باش ) معني بيت 4( اگر چه جان من د رمقابل عشق تو ارزشي ندارد با اين همه چه قبول كني يا نكني من جان را فداي تو مي كنم ) معني بيت 5( اي دل دايماً به فكر گيسوي محبوبان مباش زيرا وقتي تيرع راي شوي و فكر تعلقات دنيا باشي در كارت گشايش به وجود نمي آيد ) معني بيت 6( سرم را ازدست دادم ولي عاشقي من ساماني نگرفت دلم ملول شد ولي ترا پروايي از اندوه اين اسير عشق نباشد) معني بيت 7( وقتي به جانان گفتم مانند نقه به ميان دايره بيا و به حلقه عشاق داخل شو به خنده گفت كه اي حافظ تو تا چه حد سرگرداني زيرا جايگاه و مقام من در آن حلقه نيست )

نتيجه تفال :
1-   بي وفايي و بدعهدي و فريب مردم شكايت مكن زيرا همه داراي اخلاق يكنواخت و درستي نمي باشندو مبادا با آنان در باره راز درون سخن بگويي كه جز نيرنگ و تمسخر كاري از آ»ان ساخته نمي باشد بلكه ابا استادي با تجربه راز خويش را ميان گذاريد و از او درخواست كمك كنيد در اين كار بهتر از همه كس پدر يا مادر شماست در اين هفته به يكي از مشاهد متبركه برويد  و نذز خود را ادا نماييد كه گشايش بسيار حاصل مي گردد ودلت را صاف كنو توكل بر خدا د اشته باش كه موفق مي شوي
2-   داراي روحيه اي مهربان با گذشت صميمي آتش مزاج عصبي بخشنده دل نازك سختكوش دمدمي مزاج آگاه به مسايل با ايمان خانواده دوست و يكدنده مي باشيد
3-   به زودي خبرهاي خوش دريافت مي كنيد بطوري كه در زندگي شما اثري نيكو خواهد گذاشت و ملاقاتهاي مهمي در پيش مي باشد ولي مواظب سخنان آنان باشيد
4-   از زندگي خوبي برخورداريد و دو بچه در طالع شماست كه اولي متكبر و دومي پولدار مي شود همسري مهربان ولي زود رنج و پدر و مادر مهربان داريد كه مرتب به فكر شما هستند مسافرت سياحتي و زيارتي در پيش داريد و به زودي ثروتي به دست خانواده مي رسد
5-   عيوب او را كاملاً مي دانيد امااز بيان آن مي ترسيد بهتر است از اين كا رصرف نظر كنيد يا آن را به موقع بهتري موكول نماييد
6-   از طريق امواج و رايانه و اينترنت خبرها و مراوده هاي زيباتري خواهيد داشت


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (443)

خراميدن: حركت آرام و موزون، راه رفتن با ناز و طمأنينه.

غيرت: حسد، رشك.

كفر: پوشيدن و انكار كردن و در اينجا به معني پرده بي ايماني.

كفر زلف: (اضافه تشبيهي) زلف به كفر تشبيه شده به معناي پوشش سياه زلف.

زِ: از، حرف اضافه كه معناي ملازمت را افاده مي كند.

ز كفر زلف تو: به ملازمت پوشش سياه زلف تو.

هر حلقه يي و آشوبي: (واو تخصيص) با هر حلقه يي آشوبي.

آه بيداري: آه اشخاص بيداري.

نثار كردن: افشاندن، آنچه بريزد و پراكنده شود، آنچه كه بر سر و پيش پاي عروس و امثالهم به رسم هديه ريخته شود.

نقد جان: سكه جان.

نقد روان: سكه رايج، سكه يي كه در معاملات بين مردم رايج است و ايهاماً نقد جان را تداعي مي‌كند.

دلبندان: دلبران، معشوقان.

تيره راي: انديشه تيره و درهم، تاريك فكر، بدون فكر روشن.

سرم برفت: سرم در اين راه از دست رفت.

به سر نرفت: به پايان نرسيد.

دلم گرفت: دلم ملول شد.

گرفتاري: يك آدم گرفتار.

پرگار: 1- ابزار هندسي دايره كشي، 2- مكر و حيله و نيرنگ.

معاني ابيات غزل (443)

(1) اگر لحظه يي مانند سرو در گلراز با ناز به جنبش و حركت درآيي، نيش خار حسادت به دل همه گل ها فرو خواهد رفت.

(2) به سبب پرده سياه بي ايماني زلف تو، در هر حلقه از آن، آشوبي به پاست و به خاطر فريب كاري چشمانت در هر گوشه يي بيمار رنجوري وجود دارد.

(3) اي چشم مست دلدار، به مانند بخت من به خواب مرو كه از هر طرف آه عاشق بيدار به دنبال توست.

(4) سكه جان من تقديم به خاك پاي تو باد، گرچه گوهر جان و نقد روان در پيش تو ارزشي ندارد.

(5) اي دل پيوسته از زلف محبوبان دم و لاف مزن زيرا وقتي در تيرگي فرو روي و انديشه ات تباه شود، چگونه آن رأي كارگشاي كار تو شود؟

(6) در اين كار سرم از دست رفت و فدا شد و كار به سامان نرسيد. دلم از غم گرفت و ملول شد و تو به فكر آدم گرفتاري نبودي.

(7) به او گفتم: به مانند نقطه، به ميان دايره (عشق) بيا. با خنده پاسخ داد: حافظ اين چه نيرنگي است كه ميزني!

شرح ابيات غزل (443)

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن

بحر غزل: بحر مجتّث مثمّن مخبون اصلم

٭

جلال الدين مولوي:

1- نگاهبانِ دو ديدست چشم دلداري نگاه دار نظر از رخ دگر ي‍اري

2- بيا بيا كه نيابي چو ما دگر ياري چو ما به هر دو جهان خود كجاست دلداري

٭

سعدي:

1- دو چشم مست تو برداشترسمِ هشياري گرنه فتنه نديدي بخواب بيداري

2-من از تو روي نپيچم گرم بيازاري كه خوش بود ز عزيزان تحمل خواري

٭

سلمان ساوجي:

چه مي بري دل ما چون نگه نمي داري چه دلبري؟ كه نمي آيد از تو دلداري

٭

افتخار دامغاني:

مرا دلي ست گرفتار زلف دلداري كه نيستش به جز آزار خاطرم كاري

٭

جهان ملك خاتون:

به حكم آنكه مرا نيست در جهان ياري ز خويشتن بَتَرم نيست در نظر باري

٭

اين غزل محصول ايام جواني حافظ و مربوط به زماني است كه اين شاعر فحل، با انتخاب غزل هاي ناب شعراي متقدم و يا معاصر و استقبال از آنها هنر برتر خود را به معاصرين مي نموده است.

دو دليل مي تواند شاهد اين نظريه باشد: نخست آنكه در اين غزل هيچ گونه اشارات و كنايات عرفاني كه از ويژگي هاي اشعار ميانسالي و دوره كمال حافظ است به چشم نمي خورد. دوم آنكه حافظ با تلفيق دو كلمه (چو) و (سرو) غزل را شروع كرده است!

توضيح آنكه ناقدان شعر، به دنبال هم آوردن كلماتيكه به هنگام سمع آن، كلمه مستهجني به گوش القاء شود را جايز نمي دانسته اند علي الخصوص كه شروع غزل با آن كلمات باشد. به عنوان مثال: مشهور است كه شادروان ملك الشعراء بهار، تعدادي كبوتر زيبا در منزل داشته و با آنها سرگرم بوده است. در ايام جنگ بين الملل دوم به سبب گراني هاي قحطي مانند، ارزن ناياب شده و بقال سرگذر از فروش آن به شادروان بهار امتناع مي ورزد. اين موضوع سبب كدورت خاطر بهار را فراهم ساخته و در بيتي به اين شرح آن بقال را هجو مي كند كه در آن دو بيت دو مورد از ويژگي بالا به هنگام شنيدن مستفاد مي شود:

گو زِ من بر حاجي ارزن فروش ار، زنت را مي فروشي، مي خرم

اين مثل بدان آورده شد كه ملاحظات كلي محسنات كلام گاه ممكن است در ايام جواني ناديده انگارده شود اما به هنگام كمال هرگز يك شاعر پخته بدان مبادرت نخواهد كرد. ليكن بايد به اين نكته مقرّ شد كه اين غزل بسيار روان و صميمانه سروده شده و از هنر سهل و ممتنع برخوردار است. سرودن بيت:

سرم برفت و زماني به سر نرفت اين كار دلم گرفت و نبودت غم گرفتاري

با توجه به وضع ياء هاي قافيه شاهكار به حساب مي آيد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری خورد ز غيرت روی تو هر گلی خاری
ز کفر زلف تو هر حلقه‌ای و آشوبی ز سحر چشم تو هر گوشه‌ای و بيماری
مرو چو بخت من ای چشم مست يار به خواب که در پی است ز هر سويت آه بيداری
نثار خاک رهت نقد جان من هر چند که نيست نقد روان را بر تو مقداری
دلا هميشه مزن لاف زلف دلبندان چو تيره رای شوی کی گشايدت کاری
سرم برفت و زمانی به سر نرفت اين کار دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری
چو نقطه گفتمش اندر ميان دايره آی به خنده گفت که ای حافظ اين چه پرگاری


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

چو سرو اگر بخرامي دمي به گلزاري         خورد زغيرت روي تو هر گلي خاري
زكفر زلف تو هر حلقه اي و آشوبي         زسحر چشم تو هر گوشه اي و بيماري
مرو چو بخت من اي چشم مست يار به خوب   كه در پي است زهر سويت آه بيداري
نثار خاك رهت نقد جان من هر چند         كه نيست نقد روان را بر تو مقداري
دلا هميشه مزن راه زلف دلبندان           چو تيره راي شدي كي گشايدت كاري
سرم برفت و زماني بسر نرفت اين كار       دلم گرفت و نبودت دل گرفتاري
چو نقطه گفتمش اندر ميان دايره آي   به خنده گفت كه اي حافظ اين چه پرگاري


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر:

  1. سلام ...ممنون از زحماتتون..من سالهاست هر روز از فال و تفسیرهای درست شما استفاده میکنم ...واقعا صحیح ترینه..... آیا بصورت اپلیکیش هم می تونید بسازید

    پاسخحذف