با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

گوشه چشم - روزگاريست که ما را نگران می‌داری - غزل 450 - 534

534- گوشه چشم
روزگاريست كه ار نگران مي داري           خلطان را نه به وضع دگران مي داري
گوشه چشم رضايي مه منت باز نشد     اين چنين عزت صاحب نظارن ميداري
تا صبا بر گل و بلبل ورقحين تو خواند     همه رانعره زنان جامه دران مي داري
ساعد آن به كه بپوشي تو چو از بهر نگار   دست در خون دل پر هنران مي داري
اي كه دردلق ملمع طلبي ذوق حضور     چشم سري عجب از بي خبران مي داري
گوهر جامجم ا زان جهاني دگر است         و تمنا زگل كوزه گران مب داري
نرگس باغ نظ چون تويي اي چشم و چراغ     سر چرا بر من دلخسته گران مي داري
پدر تجربه اي دل تويي آخر زچه روي       مع مهر و و فا زيت پسران مي داري
گرچه رندي و خرابي گنه ماست همه     عاشقي گفت كه تو بنده بر آن مي داري
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ       چه توقع زجهان گذران مي داري

توضيحات :
نگران( مشوش = پريشان) مخلصان ( عاشقان ) نه به وضع دگران مي داري ( مانند ديگران به آنها لطف نداري ) رضا ( خشنودي ) صاحب نظران 0 عاشقان ) معني بيت 3( به محض آنكه باد نسيم صبا داستان زيبايي ترا ب رگل و بلبل تعريف كرد بلبل فريا د كرد و گل لباس خود را از عشق تو پاره كرد ) معني بتي 4( بهتر است ساع را بپوشي تا ندانند تو عاشق كش هستي زيرا به جاي حنا پنجه در خون عاشقان با هنر كرده اي ) معني بيت 5( اي كسي كه در لباس رنگارنگ رياي صوفيانه حضور دل و جمعيت خاطر مي خواهي عجبا مگر ممكن است اين رياكاران ذوق حضور باطن داشته باشند ) معني بيت 7( اي موجب روشنايي و بينايي اي يار كه نرگس باغ  نظرگاه هستي پس چرا به من دل زخم و عاشق نظري نمي كني ) جام چهان بين ( سرشت دل عارف و مرشد ) معني بيت 10( اي حافظ روز خوشي را با سرزنش سپري مكن از اين جهان فاني انتظار وفاداري نداشته باش )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 6-8-9- به ترتيب فرمايد (جوهر جام جهان بين كه همان مرشد و عارف دريادل است از معدن جهان ماده نمي باشد بلكه از جهان معني است پس و از وجود مادي مدعاين ارشاد و راهنمايي خلق كه دام ريا پهن كرده اند نمي تواني اميد روشنايي داشته باشي ) 0 اي دل تو خود چندان آزموده شدي كه ترا پدر و مربي هر امتحاني مي دانم باري چرا از خوبان كم تجربه اميد وفا داري)( هر چند وارستگي و قلندري و ترك خود پرستي زا جرم ما توان دانست اما عاشق مي گفت كه گرفتاران عشق را ب آن وا مي داري ) تفسير نيت شماست
2-   پدر و مادر سخت از رفتار شما آزرده خاطرند و اصولاً نگران زندگي و آينده شما مي باشند چون متاسفانه تجربه هاي گذشته درسي براي جنابعالي نشده است آخر چه موقع مي خواهيد خودتان باشيد و از انديشه و اراده و فعاليت خود بهره بگيريد همه نگرانند كه فرصت از كف برود لازم است نسبت به انتخاب دوستان و اطرافيان خود دقت بيشتري كنيدو ساختمان زندگي خود را از نو بسازيد
3-   اين نيت با كار و فعاليت و تلاش امكان پذير مي گردد و گرنه عملي نخواهد شد نبايد دست روي دست گذاشت بلكه بايد اقدام كرد و بهره گيري ا زافراد با تجربه و پذيرفتن نصايح پدر و مادر لازم است پس اقدام كنيد پيروز مي شويد و ترديد را از دل خارج سازيد
4-   عزيزم با توجه به بيت هاي اين غزل به شما توصيه مي كنم از نگهاي سفيد و ليمويي استفاده كنيد كه باوقار و متانت و شكوه شما هم آهنگي داشته باشد از پاكيزگي و مظم لذت مي بريد و از افرادي هستيد كه به ديگران خدمت مي كنند و احساس عاطفي قوي دارند به زندگي خود افتخار مي كندي و نسبت به فاميل احساس عالي داريد



کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (450)

روزگاري است: مدتي است، دير زماني است.

مخلص: بي ريا، صاف و پاك.

چشم رضا: ديده خشنودي، ديده راضي و خوشدلي.

صاحب نظران: اهل نظر، عارفان.

نعره زنان: در حال فرياد كردن.

جامه دران: در حال پاره كردن جامه بر تن.

ساعد: فاصله آرنج تا مچ دست.

نگار: نقش، كنايه از خضاب.

دلق: خرقه.

ملمع: رنگارنگ، وصله دار، كنايه از وصله هاي مختلفُ اللُّون.

نقد حضور:‌ (اضافه تشبيهي) حضور به نقد تشبيه شده، لذت حضور، سرمايه حضور، حضور قلب.

حضور: (مقابل غيبت) و در اصطلاح عرفا عبارت از غيبت از خلق و حضور عندالحق است.

چشم داشتن: اميد و انتظار داشتن.

سرّي عجب: كنايه از حضور قلب است كه رازي است شگفت.

بي خبران: صوفيان بي خبر و رياكار كه از عالم شهود و حضور عندالله غافلند.

باغ نظر: باغ نگاه.

چشم و چراغ: عامل بينايي و رؤيت كنايه از شخص عزيزالوجود.

سرگران بودن: سرسنگين بودن، بي اعتنايي كردن.

گوهر جام جم: ذات و سرشت جام جمشيد.

كان: معدن.

پدر تجربه: صاحب تجربه، مجرب روزگار، كارآزموده قديمي.

پاك ببايد پرداخت: ببايد تمامي را ادا كرد، به طور كامل بايد واگذار كرد.

سيمبران: سيمين بدنان.

رندي و خرابي: لااباليگري و مستي، وارستگي و مستي، رندي و فساد.

تو، بنده بر آن مي داري: توئي كه اين بنده را به آن وادار مي كني.

ملامت: سرزنش.

معاني ابيات غزل (450)

(1) دير زماني است كه ما را در تشويش نگاه داشته (و) با دوستان بي ريا و يكرنگ خود چون ديگران بر سر لطف نيستي.

(2) (دير زماني است كه) گوشه چشم عنايت و رضايتي به سوي من نينداختي آيا بدين گونه عزت و احترام عارفان اهل نظر را نگاه مي داري.

(3) تا باد صبا شرح محاسن تو را بر گل و بلبل ابلاغ كرد، (از شوق) همه را به فرياد زدن و جامه بر تن دريدن واداشته‌يي.

(4) بدان هنگام كه براي نقش و نگار بر ساعد خود، دست در خون هنرمندان فرو مي بري، بهتر آن است كه ساعد خود را (از ديد ديگران) بپوشاني.

(5) اي آنكه در خرقه وصله دار، خواستار حضور قلب نزد حقي (در واقع) انتظار راز شگفت حضور قلب را از بي‌خبران داري.

(6) اي ديده روشن و مايه اميد من، در حالي كه به منزله نرگس شكفته باغ نگاه و تماشايي، چرا با من رنجيده خاطر سرگراني و بي اعتنايي مي كني؟

(7) ساختار جام جمشيد از معدن و مصالح عالم و دنياي ديگري است و تو از گِلِ كوزه گران چنين انتظاري را داري!

(8) تو خود كارآزموده و صاحب تجربه اي. براي چه از اين پسران (بي تجربه) انتظار مهرباني و وفا، داري.

(9) در برابر چشمداشت و توقعاتي كه از اين دلبران سيمين بدن داري، بايستي تمام موجودي سيم و زر خود را خرج كني.

(10) هرچند لاابالي گري و مستي و فساد گناه ماست اما عارفي عاشق بر اين عقيده بود كه (اي خداوندگار) تو بنده را به اين كارها وادار مي كني.

(11) حافظ! روز خوشي و تندرستي را با سرزنش به سر مبر از اين دنياي درگذر چه توقع و چشمداشتي داري!

شرح ابيات غزل (450)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم

٭

طرف خطاب حافظ در اين غزل خواجه تورانشاه وزير شاه شجاع و منظور از سرودن اين غزل اظهار گلايه و تحريك و تشويق وزير بر وساطت و رفع كدورت فيمابين او و شاه شجاع است.

در مبحث چرا حافظ به يزد تبعيد شد در صفحات 70 الي 72 شرح اين غزل آمده و خوانندگان محترم مي‌توانند به آنجا رجوع فرمايند. اين غزل همان طور كه در آنجا گفته شده پيش از سفر به يزد در شيراز سروده شده و در واقع حكم تلاشهاي آخرين حافظ را از تحريك وزير شاه شجاع دارد ليكن همانطور كه خود حافظ به درستي تشخيص داده است خواجه تورانشاه نيز صلاح سياست جديد شاه را در دور بودن حافظ از شيراز تشخيص داده بود تا مخالفين شاه شجاع را كه بيشتر از شيوخ و صاحبان شريعت بودند راضي نگهدارد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

روزگاريست که ما را نگران می‌داری مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری
گوشه چشم رضايی به منت باز نشد اين چنين عزت صاحب نظران می‌داری
ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نگار دست در خون دل پرهنران می‌داری
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ همه را نعره زنان جامه دران می‌داری
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور چشم سری عجب از بی‌خبران می‌داری
چون تويی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ سر چرا بر من دلخسته گران می‌داری
گوهر جام جم از کان جهانی دگر است تو تمنا ز گل کوزه گران می‌داری
پدر تجربه ای دل تويی آخر ز چه روی طمع مهر و وفا زين پسران می‌داری
کيسه سيم و زرت پاک ببايد پرداخت اين طمع‌ها که تو از سيمبران می‌داری
گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی عاشقی گفت که تو بنده بر آن می‌داری
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ چه توقع ز جهان گذران می‌داری


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

روزگاريست كه ار نگران مي داري           خلطان را نه به وضع دگران مي داري
گوشه چشم رضايي مه منت باز نشد     اين چنين عزت صاحب نظارن ميداري
تا صبا بر گل و بلبل ورقحين تو خواند     همه رانعره زنان جامه دران مي داري
ساعد آن به كه بپوشي تو چو از بهر نگار   دست در خون دل پر هنران مي داري
اي كه دردلق ملمع طلبي ذوق حضور     چشم سري عجب از بي خبران مي داري
گوهر جامجم ا زان جهاني دگر است         و تمنا زگل كوزه گران مب داري
نرگس باغ نظ چون تويي اي چشم و چراغ     سر چرا بر من دلخسته گران مي داري
پدر تجربه اي دل تويي آخر زچه روي       مع مهر و و فا زيت پسران مي داري
گرچه رندي و خرابي گنه ماست همه     عاشقي گفت كه تو بنده بر آن مي داري
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ       چه توقع زجهان گذران مي داري


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر:

  1. گرچه مستی و گناه و فساد گناه ماست اما پروردگارا تو مرا به این کارها وا میداری...بسیار پرمعنا و حقیقی..حرف دل خیلی از ماهاست که تو دل ما هست اما جرات گفتن نداریم..

    پاسخحذف