با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

بزم صوفيان - صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم - غزل 375 - 404

404- بزم صوفيان
صوفي بيا كه جامه سالوس بكشيم       وين نقش زرق را خط بطلان به سر كشيم
نذر فتوح صومعه دروه مي نهيم   دلق ريا به آب خرابات بركشيم
سرقضا كه دتتق غيب منزويست     مستانهاش نقاب زرخسار بركشيم
برون جهيم سرخوش و از بزم صوفيان   غارت كنيم باده و شاهدبه بركشيم
عشرت كنيم ورنه بحسرت كشندمان   روز كه رخت جان  به جهاني دگر كشيم
كو عشوه اي زابروي او تا چوماه نو   گوي سپهر درخم چوگان زر كشيم
فردا اگر نهروضه رضوان به ما دهند   غلمان زعرقه حور زجنت به دركشيم
حافظ نه حدماستچيننلافها زدن     پاي ا زگليم خويش چرا بيشتركشيم

توضيحات :
جامه سالوس ( لباس رياو تزوي ر) بيا ( شتاب كن) بركشيم( از تن بيرون بياوريم ) وين نقش ( وبر ايننشان) رزق ( ريا ) خط بطلان ( خط نابودي ) به سكشيم ( بكشيم نابود و محو كنيم ) فتوح ( نذر مخصوص صوفيان ) تتق غيب ( پرده غيب) سرقضا ( شاهد راز الهي ) مستانه (در شور و مستي ) سرخوش ( مست ) بيرونجهيم ( بيرون ميدويم ) بزم صوفيان ( عشرتكرده درويشان)غارت ( تاراج ) باده ( شراب ) شاهد ( محوب زيباروي ) عشرت كنيم ( خوش بگذرانيم ) ورنه ( واگرنه = انجام ندادن ) رخت جان به جهان دگر ( مردن) روضه رضوان( دربانباغ بهشت ) غلمان ( جمع غلام = خدمتكاران بهشت ) غرفه ( قصر بهشت ) حور ( فرشته ( جنت ( بهشت )به در كشيم ( بيرون مي كنيم ) نه حد ماست ( تجاوز از حد خويش است ) معني بيت 2( نذز و صدقه هايي كه به صومعهمانميآيد تماماً در بهاي شراب صرف مي كنيم و لباس ريا را با آب ميخانه پاك مي كنيم ) معني بيت 6( جلوه و كرشمه اي از ابروي محبوب كجاست تا با ديدار آن هلال وارگويفلك را در خم چوگاني زرين بگيريم )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 1*3-4- فرمايد ( اي درويش بشتاب تا لباس رياو فريب را از تن بيرون كنيم و بر اين نشان نيرنگ و ظاهر سازي خط نابودي كشيده آنرا محو كنيم ) ( در شور و مستي از چهره شاهدراز الهي كه در پرده غيب است روبند برداريم ) ( مستانه خارج مي شويم و ازعشرتكده صوفيان شراب به تاراج مي بريم و شاهدبزم را در آغوش مي فشاري ) خود تفسير كنيد
2-   در انجام كاري تعجيل داريد اين تعجيل به صلاح شما نمي باشد و بسياربجاست ازاين فكر در گذريد كه حتماًبه زيان خانواده مشا مي بادش زيرا موقعيت بسيار بهتري د رآينده شما رقم خواهد خورد كه فردا از انجام امروز غبطه مي خوردي
3-   فريب چرب زباني را نخوريد كه دامها و حيله ها در پي دارد و اصولاً وي طبق بنامه خاص  و از پيش طرح ريزي شده وارد شده است وقتي فردا متوجه عدم اراي برنامه هايش باشد شما دچارعشيم ترين ناراتيها خواهيد بود پس عالقانه است از اين انديشه صرف نظر كنيد
4-   اگر مطابباتي درايد فعلاً صرف نظر كنيد كه موقعيت ندارد  اگر مسافرتي در پيش داريد برويد و دعا كنيداگر پست و مقامي در نظر داردي چند هفته اي آنرا به تاخير اندازيد
5-   بايدبگويم هركس حق رانفهمد جاهل ترين انسانهاست و كسي كه حق را بفهمدولي انكار كند جنايتكارترين انسانهاست
6-   از دست دادون وقت پشيماني به بار مي آوردپس بر احساسات خود غلبه كنيد عنان كار خود را دراين نيت به دست عقل و تدبير و كياست بدهيد بمراتب به نفع جنابعالي و خانواده شماست




کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۳۷۵)
خرقه : جبه مخصوص درویشان ،دلق، پشمینه زاهدان .
سالوس : ریا، فریب و خدعه، ظاهر نمایی .
برکشیدن : برکندن، از تن به در کشیدن .
نقش : نشان .
زرق : کبودی .
خط بطلان به سر کشیم : بر سر آن خط باطل بکشیم .
نذر : آنچه را که شخص بر خود تعهد کند که در راه خدا انفاق نماید .
فتوح : جمع فتح، مال و امکاناتی که برای درویشان به صورت رایگان آرند و سبب گشایش در امر معشیت آنها گردد .
صومعه : نام عبادتگاه مسیحیان و در اینجا مراد خانقاه است .
وجه : روی، کنایه از پول نقدینه .
در وجه می نهیم : در ازاء پول شراب بدهیم .
دلق ریا : حبه و بالا پوش پشمین که به عنوان ریاکاری و تظاهر پوشیده شده .
به آب خرابات برکشیم : با آب خرابات بشوییم، در شراب فرو بریم .
روضه رضوان : باغ بهشت .
غلمان : غلام ها، پسرهای زیباروی بهشتی .
غرفه : قصر .
حور : زن بهشتی .
جنت : بهشت .
به در کشیم : به بیرون اتقال دهیم، بیرون آوریم .
سرخوش : با سری با نشاط از مستی .
بزم صوفیان : مجلس عیش صوفیان .
به برکشیم : در بغل گیریم، در آغوش گیریم .
به حسرت کشندمان : ما را به حسرت و تاسف می کشانند، به حسرت کشیده می شویم .
رخت کشیدن : بار سفر بستن .
سرّ قضا : راز سرنوشت .
تتق : پرده، چادر بزرگ، سراپرده .
منزوی : پنهان، مستور و پوشیده .
جلوه : نمود، پدیدار شدن و مشهود گشتن .
گوی سپهر : ( اضافه تشبیهی ) سپهر به گوی تشبیه شده .
خَم : انحنا .
چوگان : چوب سر کج و عصا مانندی که با آن گوی را به جلو می برند .
لاف : گزاف .
معانی ابیات غزل (۳۷۵)
۱) صوفی بیا تا این بالا پوش ریا و تزویر را از تن به در آورده و بر این نشانه و علامت کبود رنگ تزویر و فریب، خط بطلان بکشیم .
۲) بیا تا نذر و نیازهایی که در خانقاه جمع شده در راه شراب خرج کرده و خرقه ریا و نیرنگ خود را با شراب شست و شو داده تطهیر کنیم .
۳) (و) اگر فردای قیامت ما را به باغ بهشت راه ندادند غلمان ها و حوریه های بهشتی را از قصر بهشت بیرون می کشیم .
۴) با شادابی و سرمستی از جا پریده و از عشرتکده صوفیان شرابشان را به غارت برده و محبوب زیبارویشان را در آغوش می کشیم .
۵) (و) به عیش و عشرت بپردازیم وگرنه روزی که بایستی به دنیای دیگر برویم کارمان به حسرت خوردن کشیده می شود .
۶) (و) راز تقدیر و سرنوشت را که در پشت پرده غیب پنهان است در حال مستی پرده از رخسار برافکنیم .
۷) نمودار و اشاره یی از ابروی او کجاست تا گوی فلک را در انحنای چوگان طلایی ماه شب اول آسمان قرار دهیم .
۸) حافظ اینگونه سخنان لاف و گزاف بر زبان رندان در شأن ما نیست . چرا پا را از گلیم خود درازتر کنیم ؟
شرح ابیات غزل (۳۷۵)
وزن غزل : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل : مضارع مثمّن اخرب مکفوف مقصور
*
کمال الدّین اسماعیل : (قصیده)
خـــیزید تـا غــریو بـه عــیّوق بـر کشیم فــریاد سـوزناک ز ســوز جگــر کشیــم
*
در میان رقیبان و دشمنان و حاسدان حافظ، آنکه بیش از همه، او را آزار داده شیخ زین الدّین علی کلاه سر دسته ازرق پوشان زمان حافظ است و حافظ نیز در دفاع و پاسخ گویی در مورد او با صراحت و حـسّ نفرت زیادی به او تاخته و در بیت هشتم غزل ۱۹۴ که در صفحه ۸ -۱۰۹۷ شرح شده و صفحات ۶۶-۶۴ فصل چرا حافظ به یزد تبعید شد در این باره توضیح لازم داده شده است .
در این غزل نیز منظور حافظ از صوفی و نقش ازرق همان شیخ زین الدّین علی کلاه است که همیشه خرقه کبود می پوشید و بطوری که مشاهده می شود شاعر در این غزل با این متظاهر ریاکار به زبان رندان مست سخن گفته و به منظور تحقیر کردن او به درشت گویی و لاف و گزاف پرداخته است چنان که خود در پایان غزل متوجه زیاده روی خویش شده و می گوید پا را از حدّ خود فراتر نهاده ام . این تندروی حاصـل و عکس العمـل عصبانیّـت حـافظ از این شیخ مزوّر است چنان که در جای دیگر نیز خطاب به او می گوید :
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهـه مـی خـورد
پاردُمـش دراز بـاد ایـن حیـوان خــوش علف
و چنین سخن گفتن را در هیچ کجای دیگر از حافظ نمی بینیم .

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه می‌نهیم دلق ریا به آب خرابات برکشیم
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم
بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم
عشرت کنیم ور نه به حسرت کشندمان روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم
سر خدا که در تتق غیب منزویست مستانه‌اش نقاب ز رخسار برکشیم
کو جلوه‌ای ز ابروی او تا چو ماه نو گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم
حافظ نه حد ماست چنین لاف‌ها زدن پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

صوفي بيا كه جامه سالوس بكشيم       وين نقش زرق را خط بطلان به سر كشيم
نذر فتوح صومعه دروه مي نهيم   دلق ريا به آب خرابات بركشيم
سرقضا كه دتتق غيب منزويست     مستانهاش نقاب زرخسار بركشيم
برون جهيم سرخوش و از بزم صوفيان   غارت كنيم باده و شاهدبه بركشيم
عشرت كنيم ورنه بحسرت كشندمان   روز كه رخت جان  به جهاني دگر كشيم
كو عشوه اي زابروي او تا چوماه نو   گوي سپهر درخم چوگان زر كشيم
فردا اگر نهروضه رضوان به ما دهند   غلمان زعرقه حور زجنت به دركشيم
حافظ نه حدماستچيننلافها زدن     پاي ا زگليم خويش چرا بيشتركشيم

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر