با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مرداد ۱۲, یکشنبه

بلبل خوش الحان - رونق عهد شباب است دگر بستان را - غزل 9

8- بلبل خوش الحان
رونق عهد شبابست دگر بستان را        مي رسد مژده گل و بلبل خوش الحان را
اي صبا گربه جوانان چمن بازرسي       خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را
اگر چنين جلوه كند مغبچه باده فروش        خاكروب درميخانه كنم مژگان را
اي كه برمه كشي از عنبر سارا چوگان        مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم آن وقم كه بردرد كشان مي خندد        درسر كار خرابات كنند ايمان را
يار مردان خدا باش كه دركشتي نوح          هست خاكي كه به آبي نخرد طوفان را
هركه را خوابگه آخر نه كه مشتي خاك است    گوچه حاجت كه بر آري به فلك ايوان را؟
برو از خانه گردون بدر و نام مطلب         كاين سيه كاسه درآخر بكشد مهمان را
ماه كنعاني من مسند مصر آن توشد      گاه آنست كه بدرود كني زندان را
حافظا مي خورو رندي كن و خوش باش ولي      دام تزوير مكن چون دگران قرآن را
 

توضيحات :
دگر (دوباره = قيدتكرار)مژده گل (بشارت و صال گل ) جوانان چمن (استعماره از گل ) مغبچه (استعاره از ساقي زيبا ) مه (ماه ولي استعاره از چهر ه زيبا ) سارا (خالص = استعاره از زلف مشكين ) ترسم(يقين دارم )دردكش (ميخوار كهنه كار ) درسركارخرابات كنند ايمان را (ايمان را بر سر باده گساري بگدارند ) خاك (استعاره از انسان خاكي ) سيه كاسه (كنايه از آدم بخيل و پست ) خوابگه آخر(استعاره از قبر ) فرمانرواي ملك مصر (عالم معني ) زندان ( استعاره از جسم ) معني بيت آخر (اي حافظ باده بنوش و قلندري كن و شاد باش اما قرآن را دام نيرنگ و ريا مكن كه تزوير و فريب از هر گناهي زشت تر است )
 
نتيجه تفال :
1-   هردم مي گويي اي باد بهاري اگر به شاهد و معشوق من برخورد كردي دعا وسلام و ارادت مرا برسان ولي بايد بداني كه هروقت از مهمان سراي وجود خاكي و افكار دم به دم خود بيرون بيايي آنگاه خواهي ديد كه مي تواني به آرزوي خود برسي
2-   شخصي نسبت به شما و خانواده يتان بخل مي ورزد او فردي كوتاه قد و گندمگون و سينه اي بلند دارد تا مي توانيد از او برحذر باشيد
3-   در خانه نسبت به ديگران سخت گيري بيش از اندازه نداشته باشيد و و سواس را كنار بگذاريد
4-   شما فردي خوش قلب مهربان دست و دلباز اما بد اخلاق تودار خودخور و زود رنج به قول معروف گاو نه من شيرده مي باشيد
5-   شما نسبت به كسي علاقه داريد و حاضري برايش ايثار كني اما بدان دربرابرت حسودان قرار دارند پس مراقب اين نيرنگ بازارن باش اگر هوشيار باشي گزندي به شما نمي رسد
6-   او را دوست داري اما ترديد موجب نگراني شما شده است اين دو دلي بي مورد است زيرا او بسيار چالاك و زرنگ است پس مواظب حيله هاي او باش چون او دركارخود استاد است
7-   مسافرت را توصيه مي كنم خريد خــــــوب است ولي فروش به صلاح نيست معامله انجام مي گيرد ازدواج عملي و موفقيت تحصيلي و علمي به همراه شماست ولي تلاش و كوشش را زيادتر كن
8-   ارزيابي درستي از توانايي هاي خود داشته باش و هوشمندانه از نا تواناييهاي خود آگاه باش زيرا انسان بازنده از توانايي ها و ناتواناييهاي خود غافل است
9-   انديشه اي را كه هم اكنون در سر مي پرورانيد اگرچه لازم است و لي زمان اجراي آن زود است بنابراين ضروري مي باشد كه با مشورت و انديشه بيشتر آن را به زمان بهتري حوالكه كنيد فعلاً موقعيت فعلي را مدنظر داشته باشيد و با او از در مسالمت آميز و زيركي وارد شويد تا كاملاً او را امتحان كنيد و مطمئن شويد كاميابي همگام جنابعالي مي باشد جاي نگراني نمي باشد

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
۱ بار دیگر باغ و بستان جلوه ی عهد جوانی یافته اند؛ برای بلبل خوش آواز مژده ی آمدن گل می رسد.
عهد شباب: زمان جوانی ، و از جوانیِ بُستان مراد آغاز فصل بهار است.
اَلحان: جمع لحن به معنی آهنگ.
می گوید فصل بهار آغاز شده و باغ که در پاییز و زمستان، بر اثر ریختن برگ درختان، به صورت پیران درآمده بود، با درآمدن دوباره ی برگ و شکوفه به صورت جوانان درآمده؛ برای بلبل مژده می رسد که گل به باغ می آید، و مراد از این مژده بوی خوش گل است که پراکنده می شود.
۲ ای باد صبا اگر بار دیگر به جوانان چمن برسی؛ مراتب ارادت ما را به سرو و گل و ریحان برسان.
ریحان: هر گیاه خوشبو، ناز بویه.
جوانان چمن مراد جوانه ها یا شاخه های جوان سرو و گل و ریحان در مصراع دوم است.
به باد صبا پیام می دهد که اگر به فضای چمن وزیدی شوق و ارادت ما را به جوانه های تازه دمیده سرو و گل و ریحان- سبزه های خوشبو – برسان. شوق دیدن باغ و بستان داریم.
۳ اگر مغبچه ی باده فروش اینگونه جلوه گری کند؛ من خاک در میخانه را با مژه ها خواهم رُفت.
مغبچه: فرزند مغ، پسرکی که در میکده ها خدمت می کند.
خاکروب: جارو.
می گوید اگر مغبچه ی باده فروش، با این جذابیت و جمال، جلوه گری کند، من چنان سر بر آستانه ی میخانه فرو می آورم که مژه هایم آستانه ی میکده را جارو کند.
۴ ای کسی که بر چهره ی ماه خود از عنبر ناب خط چوگانی می کشی؛ من سرگشته و بی سامان را آشفته حال مکن.
کشیدن: به معنی نقاشی کردن یا دراز کردن، حرکت دادن است.
عنبر: ماده ای است چرب و خوشبو که از داخل معده و روده ماهی عنبر استخراج می شود، معمولا خاکستری رنگ است، اما نوع عالی آن سیاهرنگ است.
سارا: خالص، بی غش.
می گوید تو که از عنبر خالص بر صورت همچون ماه خود ابروئی مثل هلال چوگان زیبا می کشی، مرا مثل گوی در برابر این چوگان بیقرار و سرگردان مکن. به بیان دیگر هر چه بر جمالت افزوده می شود بر بی‌قراری من نیز افزوده می شود.
چوگان را می توان کنایه از زلف معشوق نیز دانست و در این صورت کشیدن به معنای حرکت دادن یا کشیدن چوگان برای نواختن گوی است.
۵ می ترسم مردمی که باده نوشان فقیر را استهزاء می کنند؛ سرانجام خود طوری به کار خرابات کشیده شوند که ایمانشان بر سر آن برود.
دُرد کش معنی تحقیری دارد، چون ثروتمندان شراب صافی می نوشند و درد کش کسی است که درد ته خم را که ارزانتر است می نوشد.
خرابات که معمولا در حافظ به معنی جایگاه اهل فسق و رندان و رانده شدگان از اجتماع است، در فرهنگ اشعار حافظ چنین تعریف شده است: “در لغت به معنی میخانه و قمارخانه و جای زنان بدکار آمده است… علامه قزوینی این کلمه را جمع خرابه دانسته و نوشته اند “به معنی حقیقی آن که جمع خرابه باشد… و مقصود همان معنی میخانه و فاحشه خانه ی شُعر است با تلمیحی به معنی مجازی این مفهوم یعنی مکان عیش و طرب معنوی روحانی مردان حقیقت…” ممکن است خرابات خورآباد بوده و با خورشید و مهر پرستی رابطه داشته باشد اما آنچه راجع به حافظ است همین معنی هاست که گفته شد و در معنی مهر پرستی آن اگر هم صحیح باشد ارتباطی با حافظ پیدا نمی کند.”[۱] و از آنچه خواجه رشید الدین فضل الله نوشته به خوبی معلوم می شود که معنی خرابات همان است که علامه قزوینی می فرماید. صرفنظر از اشتقاق کلمه و اینکه عرفا آن را در چه معنای مجازی به کار برده اند. نوشته ی خواجه رشیدالدین که فقط حدود پنجاه سالی پیش از زمان حافظ است به خوبی می تواند نمودار مفهوم اجتماعی این کلمه در زمان شاعر باشد.[۲] و در اوراد الاحباب چنین معنی شده است: “ خرابات و مصطبه عبارت و کنایت است از خرابی و تغییر رسوم و عادات طبیعت و ناموس و خویشتن نمائی و خودبینی و ظاهر آرائی و تبدیل اخلاق بشریت به اخلاق اهل مودت و محبت. و خرابی به طریق حبس و قید و منع او از عمل خویش.”[۳] پس مقصود از کار خرابات در بیت به هر حال عدول از رسوم و قیود جاری و سرکشی در برابر احکام است.
می گوید می ترسم این قوم زاهدان که به مردم لاابالی و بی پروا خنده می زنند، سرانجام خود چنان خراباتی و آلوده شوند که ایمانشان از دست برود.
۶ با مردان خدا یار و همدل باش زیرا در کشتی نوح؛ خاکی هست که طوفان در برابر آن به اندازه آبِ اندکی ارزش ندارد.
آبی: آب اندکی، چنانکه در این بیت:
شاید که به آبی فلکت دست نگیرد                 گر تشنه لب از چشمه حیوان بدرآئی
مضمون اشاره به داستان حضرت نوح دارد که بیشتر افراد قوم او بر اثر طوفان خشم الهی از میان رفتند؛ و تنها تعدادی که با او همدلی کردند و در کشتی نشستند، از آسیب طوفان مصون ماندند.
با تاملی در بیت معلوم می شود که از مرد خدا در مصراع اول، مراد نوح است که به علت مقام نبوت و تقرب به درگاه الهی سبب نجات یاران خود گردید. می گوید هنگام سختی به مردان خدا متوسل شو هم چنانکه در کشتی نوح خاکی هست که با توسل به مردان خدا – نوح- از غرق شدن در آب نجات یافت.
اما اینکه مراد از این خاک چیست، نظر های مختلفی ابراز شده که بعضی را در زیر می آوریم:
سودی معتقد است که مراد از خاک به اعتبار اینکه وجود نوح از خاک ساخته شده، خود حضرت نوح است، که طوفان در برابر او به اندازه یک قطره آب ارزش ندارد، و یارانش با توسل به او نجات یافتند. در بانگ جرس[۴] آمده که مقصود خواجه از خاک، قالب آدم است. علامه قزوینی[۵] نیز در معنی این بیت به قصه حمل جسد حضرت آدم در کشتی نوح اشاره کرده است، خاک را عظام رمیم آن حضرت دانسته که نوح آنها را همراه خود به کشتی برد. قزوینی به تعلیقات مفید شیرازی متخلص به داور در حاشیه دیوان چاپ قدسی نیز رجوع داده است. و در حاشیه قدسی آمده “ مراد از خاک جسد حضرت آدم است که بنا بر اخبار، نوح آن را با خود در سفینه حمل می کرد” و نیز گفته است که “مراد از خاکی: آن خاک است که نوح برای تیمم با خود در کشتی می برده است.”[۶]
محمد بن محمد دارابی در لطیفه غیبی آورده “ و در خبر است که به اشاره جبرئیل امین حضرت نوح مقداری خاک در کشتی برد و از مصاحبت نوح حق تعالی خاک را در فقدان آب جانشین آب قرار داد. از این رو به جای وضو و غسل، تیمم جایز است.”[۷]
به یاری فهرست اعلام تفسیر طبیری به بیش از نود مورد که نام نوح در آن تفسیر آمده رجوع شد و معلوم گشت که هیچ جا از خاکی که در کشتی نوح بوده باشد و اینکه چگونه این خاک برای طوفان به اندازه آبی ارزش قائل نشده باشد سخنی نرفته است؛ و برای حل این مشکل چیزی به دست نیامد. از آنچه مفسران حافظ نوشته اند و مختصری هم اکنون نقل کردیم، بر تعبیر سودی این ایراد وارد است که اگر منظور از خاک خود نوح است پس مردان خدا که هستند که نوح یار آنها شده باشد. بعلاوه مگر آنها که به نوح متوسل شدند و در کشتی نشستند خود از خاک خلق نشده بودند. و این که مراد از خاک جسد حضرت آدم است فکر دوری است که با “ به آبی نخریدن طوفان” نیز رابطه ای ندارد. ناگزیر باید خاک را همان خاکی بدانیم که گفته اند نوح برای تیمم به کشتی برده است و اینگونه تعبیر کنیم که خاکی که نوح با خود به کشتی برد به برکت مصاحبت او از بلای طوفان نجات یافت، متبرک شد و مانند بقیه خاک زمین در طوفان غرق نگردید. طوفان نوح برای او ارزش آب اندکی را هم نداشت.
۷ از خانه دنیا بیرون برو و نانی از آن مطلب؛ زیرا این میزبان سیه کاسه سرانجام مهمان خود را خواهد کشت.
سیه کاسه: به معنای بخیل و ممسک است. چنانکه در این بیت خاقانی:
وز دهر سیاه کاسه در کاسم صد ساله غم است شرب یک روزه[۸]
و در برابر آن سفید کاسه آمده است به معنای جوانمرد و بخشنده.
می گوید از خانه دنیا بیرون برو و از آن توقع نان دادن و پذیرایی نداشته باش؛ زیرا میزبان این خانه بخیل و لئیم است و سرانجام مهمان خود را خواهد کشت.
۸ مگر نه اینکه سر انجام، هرکس باید بر مشتی خاک بیارامد؛ پس بگو چه نیازی است که اکنون خانه ای با ایوان بلند بسازی.
۹ زیبای کنعانی من، مقام سلطنت مصر به تو تعلق گرفت؛ اکنون وقت آن است که با زندان خداحافظی کنی.
مسند در لغت به معنی جایگاه و بالش گرانبهایی است که تکیه گاه سلاطین بوده، و مسند مصر در بیت کنایه از مقام عزیز مصر است.
ماه کنعانی کنایه از حضرت یوسف است که زیبا روی و اهل کنعان بوده و چنانکه در قصه او در قرآن مجید آمده، به تهمت زلیخا به زندان افتاد، سرانجام از او رفع اتهام شد، از زندان بیرون آمد و به مقام عزیزی مصر رسید.
می گوید محبوب مثل یوسف زیبای من، مقام سلطنت مصر به تو تعلق یافت، از زندان بیرون بیا.
اشاره به ممدوحی است که در شرف رهایی از بنده و زندان و رسیدن به مقام والا است.
۱۰ حافظ، می بنوش، بی پروا باش، و زندگی را به خوشی بگذران؛ اما مانند دیگران قرآن را وسیله فریب مردم قرار مده.

**********************
این غزل به عقیده دکتر غنی[۹] به مناسبت استخلاص جلال الدین تورانشاه، وزیر مورد علاقه ی شاعر از زندان سروده شده است و بوی امید و خوش بینی از آن استشمام می شود. مضمون کنائی بیت نهم “ماه کنعانی من…” و “بدرود کردن زندان”، گواه روشنی بر صحت وجود چنین اشاره‌ای است.

—————————————————————-
[۱] رجائی،… فرهنگ اشعار حافظ… ص ۱۰۶٫
[۲] رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله … جامع التواریخ… تهران، ۱۳۳۸٫
[۳] باخرزی ،… اوراد الاحباب … ص ۲۵۰٫
[۴] پرتو علوی،… بانگ جرس … ص ۳۸٫
[۵] قزوینی،… “بعضی تضمینهای حافظ”، یادگار، ش ۱، ش ۸ ، ص ۶۱-۶۳
[۶] حافظ،… حافظ قدسی … ص ۴۵٫
[۷] دارابی ، … لطیفه غیبی … ص ۳۹٫
[۸] خاقانی ، … دیوان … ص ۷۹۹٫
[۹] غنی،… تاریخ عصر حافظ … ص ۲۷۶-۲۷۷٫

غزل به قلم علامه قزوینی :\
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

 















غزل به قلم شاملو :

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :
رونق عهد شبابست دگر بستان را        مي رسد مژده گل و بلبل خوش الحان را
اي صبا گربه جوانان چمن بازرسي       خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را
اگر چنين جلوه كند مغبچه باده فروش        خاكروب درميخانه كنم مژگان را
اي كه برمه كشي از عنبر سارا چوگان        مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم آن وقم كه بردرد كشان مي خندد        درسر كار خرابات كنند ايمان را
يار مردان خدا باش كه دركشتي نوح          هست خاكي كه به آبي نخرد طوفان را
هركه را خوابگه آخر نه كه مشتي خاك است    گوچه حاجت كه بر آري به فلك ايوان را؟
برو از خانه گردون بدر و نام مطلب         كاين سيه كاسه درآخر بكشد مهمان را
ماه كنعاني من مسند مصر آن توشد      گاه آنست كه بدرود كني زندان را
حافظا مي خورو رندي كن و خوش باش ولي      دام تزوير مكن چون دگران قرآن را
غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :


۱ نظر: