با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مرداد ۱۲, یکشنبه

ياران طريقت - دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما - غزل 10

7-  ياران طريقت
دوش ازمسجد سوي ميخانه آمد پيرما     چيست ياران طريقت بعد از ين تدبير ما ؟
درخرابات مغان ما نيز هم منزل كنيم        كاين چنين رفتنست درعهد ازل تقدير ما
ما مريدان روي سوي كعيه چون آريم چون ؟    روي سوي خانه خمار دارد پيرما
بادل سنگينت آيا هيچ درگيرد شبي ؟         آه آتشبار و سوز ناله شبگير ما
عقل اگر داند كه دل دربند زلفش چون خوشست عاقلان ديوانه كردند از پي زنجير ما
باد برزلف تو آمد شد جهان برمن سياه       نيست از سوداي زلفت بيش ازين توفير ما
مرغ دل را صيد جمعيت به دام افتاده بود    زلف بگشادي زشست ما بشد نخجير ما
روي خوبت ايتي از لطف برما كشف كرد        زان سبب جز لطف و خوبي نيست درتفسير ما
تير آن ما زگردون بگذرد حافظ خموش         رحم كن بر جان خود ، پرهيز كن از تير ما


توضيحات :‌
معني بيت 1 0ديشب شيخ از مسجد به ميكده روي آورد و گفت هم مسلكان پس از اين چاره ما چيست ؟) معني بيت 2 (مريدي ديگر گفت : ما همراه و همسفر با راهنماي خود به ميكده عرفان رويخواهيم آورد زيرا سونوشت ما از روز اول اين چنين رقم خورده است ) معني بيت 3( مريدي گفت : ما هواداران از اين پس به جانب كعبه روي نتوانيم آورد زيرا شيخ ما به ميخانه روي آورده است معني بيت 4 (اگر عقل آگاه شود كه دل ما درچين گيسوي يار چه حال خوشي دارد خردمندان هم به دنبال زنجير جنون ما ديوانگي را انتخاب مي كنند ) آيت (نشانه ) سوز سينه شبگير (آه آتشين و سوزش سحري سينه )
 
نتيجه تفال :
1-   گاهي آنقدر درفكر اين نيت مي باشيد كه گويي دود دلت از آسمان هم فراتر مي رود اما بدان كه بايد سخن نگويي تا از تيره آه ديگران هم برحذر باشي يعني دو خطر شما را تهديد مي كند الف – بيش از اندازه خود خوري مي كني و فكر اين و آن كردن و كار را به فردا افكندن ، صلاح نمي باشد ب- حسادت حسودان كه به زندگي شما رشك و حسد مي برند
2-   فكر مي كني او بسيار مغرور و خودخواه و سنگدل است اما چنين نيست زيرا او بافكر و انديشه كار مي كند و تمام جوانب كار را مي سنجد ولي شما بي محابا و بي حوصله عمل مي كنيد لذا قدري ملايم تر و با تدبير تر عمل كنيد
3-   اين فكر و انديشه با صبر قابل اجراست مدتي به طول مي انجامد اما شاهد مقصود را درآغوش خواهي گرفت و همين امروز برابر تلميح آيه 172 سوره اعراف را از آيه 165 تا 185 خوب با معني بخوان كه حافظ دربيت شماره 2 به شما اشاره كرده است كه به خدا توكل كن
4-   از مسافر خبري ديافت مي كنيد بيمار درهيمن حالت باقي خواهد ماند خريد سفارش مي شود ولي فروش زود است در معامله اي سودي عايد شما مي شود درتحصيلي موفق مي شويد
5-   نذري كه كرده اي ادا كن و از پدرومادرت كه چشم به راه تو مي باشند دلجويي مادي و معنوي كن
6-   فرزنداني صالح خواهي داشت همسرت بيش از آنچه فكر مي كني مهربان و خوب است دلش را به دست آور و براي دوستت هديه اي بخر
7-   بدان كه : برنده : مي داند كه گاهي اوقات پيروزي به بهاي بسيار گراني بدست مي آيد اما بازنده : بسيار مشتاق برنده شدن است درجايي كه نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است
8-   اگر فكر مي كني راه درست و منطقي انتخاب نكرده اي نااميد نباش تقدير چنـــــين بوده است و لي با حوصله عمل كن .

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
این غزل به گمان سودی و تصریح و تأکید دکتر مرتضوی یکی از دو غزلی است که حافظ مستقیماً در آن به داستان شیخ صنعان نظر داشته، و «پیر ما» در مطلع غزل همان شیخ صنعان است. دکتر مرتضوی می‌نویسد: «… نکته بسیار جالبی که بر اثر تتبع در این مورد دستگیر نگارنده شده است دریچه ایست که از برکت شیخ صنعان به سوی پیر حافظ و تحلیل روحیه و شخصیت مراد تصوری سلطان عاشقان جهان گشوده یافت و اکنون نگارنده را تقریباً مسلم است که «شیخ صنعان» هسته مرکزی شخصیت پیر تصوری حافظ می‌باشد. و به عبارت دیگر ذهن خواجه شیراز مجذوب و مرعوب شخصیت افسانه‌ای این پیر آتش‌افروز است و او را اساس شخصیت پیر مغان و پیر می فروش خود که مظهر و مز و «سمبل» عالی عرفان عشاقانه و روش ملامتیه است قرار داده، چنانکه در این غزل مشهور خود که بدون ادنی تردیدی راجع به شیخ صنعان است، شیخ صنعان را «پیر ما» خطاب می‌کند و با اخلاص و صداقت خاصی از ناگزیری و اجبار خود در تبعیت از راه و روش آن پیر روشندل که ظاهرش جالب ملامت و باطنش سلامت است سخن می گوید: دوش از مسجد سوی …
آیا پیر سالک عشقی که فتوی «به می سجاده رنگین کردن» و «می خوردن» و «دست زدن به محرمات شرعیه و اعمالی که به ظاهر مخالف شرع است» می دهد و مریدان ظاهربین را که از رموز و اسرار راه عشق خبری ندارند دچار وسواس و تردید و دو دلی می‌کند، در حالیکه فرمان‌های او متضمن مصلحت کامل و صلاح عشق و طریقت و در حکم بوته آزمایشی است که قلب تیره را از زر سره جدا می‌کند، جز «شیخ صنعان» است؟[۱]»
«… علاوه بر موارد متعددی که توجه خواجه به داستان شیخ صنعان معلوم است در بسیاری از مضامین غرقانی و عاشقانه نیز که به طور خاص نمی توان حکم به تأثر از این داستان داد. نفوذ روح داستان و آثار اشتغال ذهنی به مضامین و نتایج آن جلوه گر است.[۲]»
غزل دیگر موردنظر استاد مرتضوی که در آغاز سخن از آن یاد می‌کند «بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت» است که در آن نام شیخ صنعان به صراحت آمده است. برویم بر سر سخن.
۱ دیشب پیر ما از مسجد به سوی میخانه آمد؛ رفیقان راه از این پس تدبیر کار ما چیست.
یاران طریقت: رفیقان راه. در اصطلاح عرفا طریقت راه وصول به حق است. «حقیقت سرمنزل و نتیجه سلوک در طریقت است زیرا سالک در طلب لطیفه باطنی که منظور مطلوب اوست می رود. همین که آن لطیفه روحانی را یافت به منظور عالی خود واصل شده یعنی به حقیقت رسیده است. در مبحث تصوب و عرفان سه مرحله را باید در نظر داشت: شریعت، طریقت و حقیقت.[۳]» از قول خواجه عبدالله انصاری آمده است «شریعت را تن شمر، طریقت را دل و حقیقت را جان[۴]».
۲ وقتی پیر ما به سوی خانه خمار تمایل دارد، ما مریدان چگونه به خانه کعبه روی بیاوریم.
می‌گوید وقتی مرشد و راهنمای ما به سوی خانه شراب فروش می رود ما چگونه می توانیم روی به سوی کعبه بیاوریم. و کعبه اشاره به آن قسمت از داستان شیخ صنعان دارد که شیخ از مکه به سوی روم می‌رود.
۳ در خرابات مغان ما با پیر هم منزل می شویم؛ زیرا تقدیر ما از روز ازل چنین بوده است.
دنباله بیت قبلی است که پیر از مسجد به سوی میخانه آمده. می‌گوید در میخانه یا خرابات مغان ما هم به پیر ملحق می‌شویم، زیرا تقدیر ما چنین بوده است.
۴ اگر عقل بداند که دل در قید عشق چه خوش می‌گذارند؛ صاحبان عقل برای گرفتار شدن در زنجیر ما دیوانه خواهند شد.
می‌گوید عقلا که عوالم عشق را به چشم تحقیر می نگرند اگر از لذت این گرفتاری آگهی یابند خود شیفته‌وار آرزو می‌کنند که در زنجیر عشق اسیر شوند – برای اسیر شدن در زنجیر عشق دیوانه می شوند.
۵ روی خوبت نمادی از لطف به ما عرضه داشت: از آن سبب غیر از لطف و خوبی در تفسیر ما نیست.
آیت: علامت و نشانه، و نیز به معنای درجه اعلای هر چیزی است. آیتی از لطف اشاره به آیات لطف و رحمت در قرآن دارد، در برابر آیات عذاب.
می‌گوید جمال تو که خود نشانه‌ای از لطف و مهربانی پروردگار است چنان ما را تحت تأثیر قرار داد که همه آیات را از جنبه لطف و رحمت آنها تفسیر می‌کنیم و نه از جنبه ترس و وحشت.
جمال معشوق که جایگاه تجلی ذات الهی است زیباست، پس همه آفریده‌ها را زیبا می بینم، و این اشاره به مذهب اصحاب تجلی دارد که جان را جلوه‌گاه ذات الهی می دانند.
۶ آیا آه سوزناک همچون آتش، و سوز و گداز ناله سحرگاه ما، شبی بر دل سنگین تو اثر خواهد کرد.
شبگیر: طرف‌های صبح در اواخر شب.
آتش در سنگ نمی گیرد و آه آتشناک شاعر در دل سنگ معشوق بی اثر است.
۷ تیر آه ما از آسمان خواهد گذشت، حافظ خاموش با؛ از تیر ما بپرهیز و بر جان خود رحم کن.
به حافظ می‌گوید خاموش باش و اسرار عرفانی را فاش مکن زیرا آه ما عارفان آنقدر مؤثر است که بر عالم بالا هم اثر خواهد نهاد. اگر اسرار را فاش کنی تو را نفرین خواهیم کرد. به جان خود رحم کن و از تیر آه ما بترس.

این دو بیت در نسخه علامه قزوینی موجود نمی‌باشد ولی دکتر هروی در شرح این غزل این دو بیت را نیز جزء ابیات غزل منظور داشته‌اند.

۸
باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه
نیست از سودای زلفت بیش از این توفیر ما
۹
مرغ دل را صید جمعیت به دام افتاده بود
زلف بگشای ز شست ما بشد نخجیر ما
               
۸ باد زلف تو را آشفته کرد و جهان در برابر چشمم سیاه شد؛ در معامله عشق تو نفعی بیش از این نصیب ما نگردید.
سودا: معامله.
توفیر: سود، فراوانی.
می‌گوید باد بر زلف تو وزید و زلف سیاه تو را که در برابر نظرم بود چنان آشفته کرد که جهان در برابر چشمم سیاه شد. در معامله عشق تو بیش از تیرگی و آشفتگی سودی نصیب ما نشد.       
۹ مرغ دل، جمعیت را مثل شکاری به دام آورده بود؛ وقتی تو زلف باز کردی شکار ما از دام ما گریخت.
صید: شکار کردن، آنچه شکار کنند.
شست: دام، دام ماهیگیری.
می‌گوید دل من به جمعیت خاطری رسیده بود ولی وقتی تو زلفت را باز کردی و آن را جلوه‌گر ساختی صید، یعنی جمعیت خاطر ما، بال گشود و رفت.
مقصود اینکه دل من آرام و قرار یافته بود ولی وقتی تو زلف گشودی مجذوب آن شد و قرار و جمعیت خود را از کف داد. به عبارت دیگر با دیدن زلف تو خاطر جمع ما پریشان شد.

————————————————————————-
[۱] – مرتضوی، … مکتب حافظ، … ص ۳۱۵ -۳۱۷٫
[۲] – مرتضوی، … همان اثر ص ۳۱۵٫
[۳] – رجائی، … فرهنگ اشعار حافظ … ص ۴۲۴٫
[۴] – مجتبائی، … «عرفان پیر هرات» مقالات و بررسی‌ها، دفتر ۳۲-۳۳، ص ۲۰٫

غزل به قلم علامه قزوینی :
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

 










غزل به قلم شاملو :

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :
دوش ازمسجد سوي ميخانه آمد پيرما     چيست ياران طريقت بعد از ين تدبير ما ؟
درخرابات مغان ما نيز هم منزل كنيم        كاين چنين رفتنست درعهد ازل تقدير ما
ما مريدان روي سوي كعيه چون آريم چون ؟    روي سوي خانه خمار دارد پيرما
بادل سنگينت آيا هيچ درگيرد شبي ؟         آه آتشبار و سوز ناله شبگير ما
عقل اگر داند كه دل دربند زلفش چون خوشست عاقلان ديوانه كردند از پي زنجير ما
باد برزلف تو آمد شد جهان برمن سياه       نيست از سوداي زلفت بيش ازين توفير ما
مرغ دل را صيد جمعيت به دام افتاده بود    زلف بگشادي زشست ما بشد نخجير ما
روي خوبت ايتي از لطف برما كشف كرد        زان سبب جز لطف و خوبي نيست درتفسير ما
تير آن ما زگردون بگذرد حافظ خموش         رحم كن بر جان خود ، پرهيز كن از تير ما
غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :


۱ نظر: