با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

عاشقه سوخته دل - نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد - غزل 128 - 262

262- عاشقه سوخته دل
نیست در شهر نگار ی که دل ماببرد   بختم ار یار شود رختم از ینجا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا زخزان بی خبرت می بینم     آه از ان روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفتست مشو ایمن ازو   اگر امروز نبرده تس ه فردا ببرد
درخیال این همه لعبت به هوس می بازم     بو که اصحب نظری نام تماشا ببرد
علام و فضلی  که به چل سال دلم جمع آورد   ترسم آن نرگس ترکانه به یغما ببرد
بانگ گاوی چه صدا بازد هد عشوه مخر       سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
جام مینایی می سد ره تنگدلیست       منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق ار چه کمین گاه کماندران است     هرکه دانسته برود صرفه ز اعداد ببرد
حافظ ارجان طلبد غمزه مستانه یار   خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد


توضیحات :
نگار ( زیبا روی ) ار ( اگر ) رختم از ینجا ببرد ( از این دیار سفر کنم ) کش ( نیک و خوب ) کو (کجا ) تمنا ( آرزو ) باغبانا ( ای با غبان = منادا ) بی خبر ( ناآگاه ) آه ( صوت دریغ ودرد) رعنا ( زیبا موزون ) رهزن دهر ( درد روزگار ) ایمن ( مطمئن ) لعبت ( عروسک ) بوکه( شاید که ) نام تماشا ( خواستار دیدار سیر و تماشا ) یغما ( تاراج ) بانگ گاوی ( تلمیح به آیه 147 سوره اعراف ) عوشه مخر ( فریب مخور ) دست بردن ( چیره شدن غلبه ) سدره ( مانع راه ) جام مینایی ( سغر لاجوردی ) تنگدلی ( رغم و رنج ) منه ( مگذار ) اعداد ( دشمن ) بهل ( بگذار ) معنی بیت 9( اگر چه در راه خطرناک عشق دردان تیز نداز ماهر پنهان شده اند اما کسی که آگاهانه قدم بردارد وبه مقصود می رسد ) معنی بیت 10( ای حافظ اگر ناز و کرشمه چشم مست محبوب جان از تو می خواهد خانه دل را از غیر این فکر خالی کن و بگذار با کرشمه و غمزه یار جان تو برود )

نتیجه تفال :
1-   ویژگیهای جنابعالی زحمت کش پشتکار دار خیرخواه مادیگرا جدی عاشق مالکیت دقیق پرطاقت عاشق فامیل عاشق زندگی اهل بچه زیاد پربرکت راستگو اهل معامله محتاط اصیل کاسب ماب شوخ حرف شنو اهل حاشا زورگو
2-   خواجه در بیتهای 1-2-3 فرماید ( زیباو دلربایی  در این دیار نیست که مرامفتون خود سازد اگر اقبال مدد کد از این شهر رخت سفر بر بندم و بروم )( محبوبی نیکو و شاد کجاست که عاشق دلسوخته ای پیش وی نامی از آرزوی خود بر زبان آورد )( ای باغبان بوستان جمال یار زیبا از خزان عم تو را نا آگاه می یابم افسوس که روز ی می رسد که گل زیبا حسن تو به تاراج تند باد پاییز می رود) جنابعالی تفسیر کنید
3- از اینکه جنابعالی انسانی منطقی و اهل حساب و کتاب هستید بسیار خوبست اما عشق و احساس دنیایی دیگر دارد شما می گویید از جاده منطق و عقل هم استفاده کرد و تماماً تابع احساس نشد ولی این تو جیهات جنابعالی است چون سخت پایبند این فکر هستید صبر کن تا رو سفید می گردی زیرا دانه وقتی در آسیاب می افتد تحمل میکند وقتی نان می گردد در سفره پادشاه و گدا عزیز است.
4- به زودی ملاقاتی خواهید داشت که بسیار مفید است به شرط آنکه به یکی از مشاهد متبرکه بروید و دعا کنید و سوره مبارکه مریم از آینه 65 تا آخر را بخوانید که گشایش بسیار است.
5- بیمار شفا می یابد از مسافر خبری دریافت می کنید به پدر و مادر توجه داشته باشید مقدمات اجرای این نیت در حال شکل گیری است پس جای نگرانی نمی باشد. مژدهای دریافت می کنید و جنابعالی یا همسرتان شغلی و موقعیتی نیکو بدست می آورید. در رایانه و اینتر نت پیامی خوشحال کننده می یابید.
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات (۱۲۸)

نگار:(استعاره) محبوب ، معشوق، نقش و نقاشی.

حریف: هم پیشه ،همکار ، دوست نامشروع زن ، هم چشم ،معاشر.

کِش: زیبا ، مطبوع ، نازدار، شادان .

سرمست: سر خوش.

تمنّا: نیاز ، درخواست ، خواهش

آه:(شبه جمله )اَمان ، وای.

گل رعنا: گل دورنگی که پشت گلبرگها زرد و روی داخلی آن قرمز است وبه آن گلِ رعنا زیبا گفته می شود و سلمان ساوجی در بیتی از آن به گل قَحبه یاد کرده است ،گل زیبا

رهزن دهر: ( اضافه تشبیهی ) دهر به راهزن تشبیه شده.

لُعبت: عروسک ،آدمک خیمه شب بازی ، کنایه از معشوق ومحبوب زیبا.

بُو،که: ، بُوَد که ، شاید که

صاحب نظر: اهل بصیرت ،عارف

یغما: تاراج .

سامری: طبق روابیات و تفاسیر، حضرت موسی چهل روز به کوه طور برای عبادت رفت و در غیاب او شخصی به نام سامری از غیبت او استفاده کرده ، مجسمه گوساله یی را ساخت که چون در معرض باد قرار می گرفت از آن صدایی شبیه به بانگ گاو بلند می شد و قوم موسی فریب اورا خورده گوساله را پرستیدند ( آیات ۱۴۷، ۱۴۸ سوره اعراف ) بد بیضا:دست نورانی ، یکی از معجزات حضرت موسی این بود که چون دست خود را در زیر بغل کرده وبیرون می اورد از آن نور ساطع و لامع می شد، اشاره به دست نورانی حضرت موسی ومفاد آیه شریفه ۱۰۸ سوره اعراف و نَزَعَ یَدَهُ فَاِذا هِیَ بَیضاءُ لِلناظِرینَ

دست بردن : کنایه از غلبه کردن .

جام مینایی: جام مینایی کاری شده ، جام آبی آسمانی رنگ ، جام شیشه یی الوان

سدِّ رَه: مسدود کننده راه ، کنایه از مانع.

کمان داران: تیراندازان ، کنایه از زیابرویان کمان ابرو.

صرفه بردن: سبقت جستن. فائق شدن.

غمزه: اشارت چشم .

بِهِل: بگذار از ( مصدر هلیدن یعنی گذاشتن).

معانی ابیات غزل: (۱۲۸)

(۱) در ( این) شهر معشوق زیبارویی نیست که از ما دل ببرد( چه شود ) اگر بخت با من یاری کرده ، بار سفر مرا از اینجا ( به جای دیگر منتقل کند .

(۲) معاشری سرخوش و شادان کجاست که عاشق دلسوخته به پشت گرمی جوانمردی اوخواهش دل را بازگو گوید .

(۳)ای باغبان ! چنین می نماید که از پاییز بی خبری . وای بر آن روزی که باد خزان گلهای زیبایت را تاراج کند.

(۴) راهزن دهر به خواب نرفته است، از او آسوده خاطر مباش اگر امروز به غارت نپرداخته فردا خواهد پرداخت.

(۵)در عالم خیال و از روی هوسبازی با عروسکها ی خیالی مشغول می شوم ، شاید صاحب نظری پیدا می شود و مرا به تماشای واقعی آنها فرا خواند.

(۶) ترسم از این است که یک نگاه مستانه آن چشم ، دانش و فضیلتی را که دلم در طول چهل سال اندوخته است، تاراج کند.

(۷)مطمئن باش سحر را یارای برابری با معجزه نیست . سامری کوچکتر از آن است که بر معجزه ید بیضای موسی برتری جوید .

(۸)جام مینا کاری شده شراب ، راه را بر دلتنگی می بندد ، آن را از دست منه و گرنه سیل غم تو را با خود خواهد برد.

(۹) هر چند در راه عشق تیراندازان کمین گرفته اند ، هر کس دانسته و با آگاهی کامل در آن گام نهد از دشمنان پیشی گیرد .

(۱۰) حافظ ، اگر اشارت دلبرانه چشم مست یار از تو جان طلب کند ، دست از آن بردار و بگذار تا ببرد.

شرح ابیات غزل(۱۲۸)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل :رمل مثمّن مخبون محذوف

*

این غزل در فرجه زمانی محدود تسلط شاه محمود بر شیراز سروده شده و شاعر در شروع غزل از اینکه قدرتمندی موافق میل او بر سر کار نیست اظهار دلتنگی کرده و آرزوی رفتن از این دیار را می کند و در تفسیر بیت مطلع ، در بیت دوم می فرماید شخص جوانمرد و صاحب شخصیتی وجود ندارد که بتوان از او تقاضای رفع حاجت نمود .

آنگاه در بیت سوم خطاب به حاکم مسلط بر شیراز یعنی شاه محمود می گوید که تو از عاقبت کار خود بی خبری و وای به حال تو در آن زمان که باد خزانی گل کامرانیت را تاراج کند و در دنبال آن دربیت چهارم چنین ادامه می دهد که دیر نشده و دست انتقام روزگار به زودی از آستین بدر خواهد آمد.

شاعر در ابیات پنجم و ششم پس از بازگویی مطالب بالا به خود آمده و شک وتردید و نومیدی بر وجود او مسلط شده می گوید این آرزوها را من در خیال خود مجسم می کنم به امید اینکه روزی به عمل در آید و نگرانیم از این است که حاصل فضل و دانش چهل ساله من بی ثمر مانده و یا درخدمت اشخاص بی صلاحیتی چون شاه محمود درآید. آنگاه در بیت هفتم باز به خود آمده و چنین خود را تسلی می دهد که هر گز سحر نمی تواند معجزه را شکست دهد و عجالتاً چاره کار در دفع غم در دست جام شراب است. شاعر در بیت نهم اشارت و کنایتی به شاه شجاع دارد مبنی بر اینکه هر چند باز پس گیری شیراز و رسیدن به قدرت مجدد کاری پس مشکل و خطرناک است اما اگر با تدبیر و از روی نقشه ومحاسبه عمل کنی موفق خواهی شد و بالاخره دربیت مقطع غزل خود را جان نثار شاه شجاع می داند . اینهم یکی دیگر از غزلهای ذووجهین شاعر شیرین سخن شیرازی است که با ظاهری عاشقانه ، تاویلی ماهرانه و ایهاماتی متکی به رویدادهای زمانی کوتاه از سلطنت شاه محمود را در بردارد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد
در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
جام مینایی می سد ره تنگ دلیست منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

نیست در شهر نگار ی که دل ماببرد   بختم ار یار شود رختم از ینجا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا زخزان بی خبرت می بینم     آه از ان روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفتست مشو ایمن ازو   اگر امروز نبرده تس ه فردا ببرد
درخیال این همه لعبت به هوس می بازم     بو که اصحب نظری نام تماشا ببرد
علام و فضلی  که به چل سال دلم جمع آورد   ترسم آن نرگس ترکانه به یغما ببرد
بانگ گاوی چه صدا بازد هد عشوه مخر       سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
جام مینایی می سد ره تنگدلیست       منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق ار چه کمین گاه کماندران است     هرکه دانسته برود صرفه ز اعداد ببرد
حافظ ارجان طلبد غمزه مستانه یار   خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر