اي فروغ ماه حسن آزروي رخشان شما اب روي خوبي ازچاره زنخدان شما
كي دهد دست اين غرض يا رب كه همدستان شوند خاطر و مجموع مازلف پريشان شما
دوردار ازخاك و خون دامن چو برما بگذري كاندرين ره كشته بسيارند قربان شما
دلخرابي ميكند دلدار را آگه كنيد زينهار اي دوستان جان من و جان شما
كس به دور نرگست طرفي نبست از عافيت به كه نفروشند مستوري به مستان شما
بخت خواب الود ما بيدارخواهد شدمگر زانكه زد بر ديده آب روي رخشان شما
باصبا همراه بفرست از رخت گلدسته اي بو كه بويي بشنوم ازخاك بستان شما
عمرتان باد و مراد ساقيان بزم جم گرچه جام ما نشد پر مي به دوران شما
مي كند حافظ دعايي بشنو آميني بگو: روزي ما باد لعل شكر افشان شما
اي صبا با سكنان شهر يزد ازما بگو : كاي سرحق ناشناسان گوي چوگان شما
گرچه دوريم از بساط قرب همت دور نيست بنده شاه شماييم و ثناخوان شما
اي شهنشاه بلند اختر خدا را همتي تا ببوسم همچو گردون خاك ايوان شما
توضيحات :
زنخدان (چانه ) چاه زنخدان (استعاره از فرورفتگي چانه ) برلب آمده (جان به لب رسيده ) نرگس (استعاره از چشم ) مستان (صفت جانشين اسم = چشمان مست ) بوكه (باشد كه = قيد ) و (حرف اضافه بر برابر ) همدستان (هم صحبتها ) همت 0دعا و توجه باطني ) معني بيت 6(دروران فتنه انگيزي نرگس چشم تو كسي از پرهيزگاري و سلامت جويي بهره و نفعي نبرده است . پس همان بهتر كه به چشمان مست شما اظهار زهد و تقوي نكنند كه اثر بخش نتواند بود ) بساط قرب(دستگاه قرب – دربار پادشاه )خدا را (براي خدا = حرف اضافه
زنخدان (چانه ) چاه زنخدان (استعاره از فرورفتگي چانه ) برلب آمده (جان به لب رسيده ) نرگس (استعاره از چشم ) مستان (صفت جانشين اسم = چشمان مست ) بوكه (باشد كه = قيد ) و (حرف اضافه بر برابر ) همدستان (هم صحبتها ) همت 0دعا و توجه باطني ) معني بيت 6(دروران فتنه انگيزي نرگس چشم تو كسي از پرهيزگاري و سلامت جويي بهره و نفعي نبرده است . پس همان بهتر كه به چشمان مست شما اظهار زهد و تقوي نكنند كه اثر بخش نتواند بود ) بساط قرب(دستگاه قرب – دربار پادشاه )خدا را (براي خدا = حرف اضافه
نتيجه تفال :
1- عجولانه اسرار و رازهاي خود را فاش ميكني كه به سود شما نمي باشد درحاليكه اين نيت با كمي دورانديش توام با صبر حتماً عملي مي گردد
2- شما چنان عاشق و شيفته اين موضوع شده ايد كه عنان عقل و اختيار را از دست داده ايد و لي بدانيد كه تا موفقيت راه اندكي بيشتر نمانده است
3- به زودي طالع شما بيدار مي شود و درخت اقبال شما پراز شكوفه هاي زيباي زندگي مي گردد بطوريكه ديگران به شما حسادت خواهند ورزيد
4- مواظب باش حسودي دركمين شماست با پدرو مادرخود مهربان تر باش ازخواهرو برادر دلجويي كن و نسبت به اقوام بي تفاوت نباش
5- دو فزرند خوب درآينده براي شما ثمر بخش خواهند شد معامله خريد را توصيه مي كنم ولي براي فروش دست نگهداريد
6- بيمارحالش چندان تفاوتي نخواهد كرد چيزي گم كرده اي به زودي خبري از او مي رسد
7- عشق آتشيني درانتظار شماست و پيروزي و كاميابي همگام شما مي باشد به شرط آنكه سوره الفاطر را باحضور قلب بخواني
8- موفقيتي عالي از قبيل پست و مقام يا پول و ثروت يا درجه تحصيلي يا خبري خوش به زودي به شما خواهد رسيد
9- پندي دلپذير به شما هديه مي كنم : زود رنج و كم حوصله نباش زيرا لازمه انسان عاقل آنست كه نظر صائب خردمندان را برانديشه خود بيفزايد و دانش خويش را به علم دانشمندان پيوند دهد
10- همه از قلب مهربان شما آگاهند ولي از درد نهفته در سينه شما بي اطلاع و همه مي بينند كه مي خندي و لي گريه درونت را نمي بينند و اين خودداري و حفظ ظاهر موجب موفقيت شماست
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانى لغات غزل( ١٢ )
فروغ:پرتو،نور.
آب روى:قدر و منزلت،آبرو و شرف،تر و تازگى،عرض.
عزم:قصد،اراده،تصمیم.
طرف:چشم،سو،گوشه.
طرف بستن:(استعاره)بهره بردن.
دور:زمان،فصل،گردش،پیرامون و گرداگرد.
مستورى:نجابت،پاکدامنى،پرده نشینى.
مستان:(استعاره)چشمان.
بو،که:باشد که.
بزم جم:(استعاره)بزم شاه.
غرض:مقصود.
همدستان:همداستان،متّفق،هم عقیده.
خاطر مجموع:خیال راحت،آسایش خیال.
همّت:عزم و اراده.
آمین بگو:اجابت کن.
بساط:فرش.
بساط قرب:(استعاره)مجلس تقرّب،محضر.
( ١ )اى آنکه پرتو و طراوت زیبایى،از روى رخشان و چاه زنخدان شما سرچشمهمىگیرد.
( ٢ )جان به لب رسیده من سر ملاقات تو را دارد.چه مىفرمائى؟از تن برآید(و بهدیدارت نایل)یا به تن باز گردد(و در دورى تو به سر برد).
( ٣ )الف:هیچ کس در دوران دلفریبى نرگس بیمار چشم تو،یعنى در اوجدلفریبیت،از سلامتى دیده بر هم نگذاشت.چه بهتر که در پیش چشمان شما(پیش شما)کسى ادّعاى پارسایى و پاکدامنى نکند.
ب:هیچ کس در دور و دوران مستى چشم تو یعنى در اوج دلفریبیت(بابرکنارى از عشق و عاشقى)از پرهیزکارى طرفى برنبست.چه بهتر که در برابرچشمان شما کسى ادّعاى پارسایى نکند.
( ۴ )بىشکّ،بخت خوابآلوده ما که از سرچشمه طراوت و شادابى روى درخشانشما،آبى به چهره خود زده است بیدار خواهد شد.
( ۵ )به وسیله باد صبا از گلبن روى خود گلدستهیى براى ما بفرست.باشد که ازسرزمین پرورش دهنده گلى چون تو،بوى خوشى به مشام ما برسد.
( ۶ )اى ساقیان بزم شاهى،عمرتان دراز و ایّام به کامتان باد،هر چند که جام(زندگانى)ما در دوران شما از مى(نشاط)پر نشد.
( ٧ )هان،اى دوستان!هر چه شما کردید،دلدار مرا آگاه کنید که دلم براى او بهبیقرارى افتاده است.
( ٨ )خدایا!کى این فرصت دست مىدهد که خاطر آرام ما با زلف پریشان شما همآهنگ شوند؟(۹)بدان هنگام که از کنار ما مىگذرى دامن از خاک و خون فراگیر چرا که در اینراه،چون من کشتگان و قربانیان زیادى به خاک افتادهاند.
( ١٠ )حافظ دعایى مىکند،آمین بگو:خدا کند که(گفتارى شیرین از)لب شکّرافشان شما نصیب و روزى ما گردد.
( ١١ )اى نسیم صبا از جانب ما به مردم یزد بگو که سر نمک نشناسان و ناسپاسانگوى چوگان شما باد.
( ١٢ )هر چند ما از حوزه و مجلس شاه بدوریم،همّت ما از آنجا دور نیست.ما بندهشاه شما و دعاگوى شما مردم هستیم.
( ١٣ )اى پادشاه بلند اقبال همّتى(و مساعدتى!)تا به حضور رسیده و مانندستارگان به لب ایوان بلند شما بوسهیى بزنم.
*خواجو کرمانى:آب آتش مىبرد خورشید شب پوش شمامىرود آب حیات از چشمهء نوش شما*سلمان ساوجى:قبله ما نیست جز محراب ابروى شمادولت ما نیست الاّ در سر کوى شما* ١ -همانطور که در مبحث(چرا حافظ به یزد تبعید شد)و در صفحهء ٧۶ به تفصیل بیان شده این غزل یکى از غزلهاى مشهور حافظ است که داراى ایهامو تعبیر در هر بیت بوده و به هنگام حرکت از شیراز به یزد در سفر تبعید براى شاهیحیى سروده شده است و تفسیر و تعابیر هر بیت در آنجا به تفضیل شرح داده شدهاست.
٢ -منظور حافظ از(طرفى نبست)در بیت سوم،این است که دیده برهم نگذاشت چه در قرآن مجید هم(قٰاصِرٰاتُ اَلطَّرْفِ)*به معناى چشم پوشى وطَرْفْ به معناى چشم آمده است.
****
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
غزل به قلم علامه قزوینی :
شرح غزل :
معانى لغات غزل( ١٢ )
فروغ:پرتو،نور.
آب روى:قدر و منزلت،آبرو و شرف،تر و تازگى،عرض.
عزم:قصد،اراده،تصمیم.
طرف:چشم،سو،گوشه.
طرف بستن:(استعاره)بهره بردن.
دور:زمان،فصل،گردش،پیرامون و گرداگرد.
مستورى:نجابت،پاکدامنى،پرده نشینى.
مستان:(استعاره)چشمان.
بو،که:باشد که.
بزم جم:(استعاره)بزم شاه.
غرض:مقصود.
همدستان:همداستان،متّفق،هم عقیده.
خاطر مجموع:خیال راحت،آسایش خیال.
همّت:عزم و اراده.
آمین بگو:اجابت کن.
بساط:فرش.
بساط قرب:(استعاره)مجلس تقرّب،محضر.
( ١ )اى آنکه پرتو و طراوت زیبایى،از روى رخشان و چاه زنخدان شما سرچشمهمىگیرد.
( ٢ )جان به لب رسیده من سر ملاقات تو را دارد.چه مىفرمائى؟از تن برآید(و بهدیدارت نایل)یا به تن باز گردد(و در دورى تو به سر برد).
( ٣ )الف:هیچ کس در دوران دلفریبى نرگس بیمار چشم تو،یعنى در اوجدلفریبیت،از سلامتى دیده بر هم نگذاشت.چه بهتر که در پیش چشمان شما(پیش شما)کسى ادّعاى پارسایى و پاکدامنى نکند.
ب:هیچ کس در دور و دوران مستى چشم تو یعنى در اوج دلفریبیت(بابرکنارى از عشق و عاشقى)از پرهیزکارى طرفى برنبست.چه بهتر که در برابرچشمان شما کسى ادّعاى پارسایى نکند.
( ۴ )بىشکّ،بخت خوابآلوده ما که از سرچشمه طراوت و شادابى روى درخشانشما،آبى به چهره خود زده است بیدار خواهد شد.
( ۵ )به وسیله باد صبا از گلبن روى خود گلدستهیى براى ما بفرست.باشد که ازسرزمین پرورش دهنده گلى چون تو،بوى خوشى به مشام ما برسد.
( ۶ )اى ساقیان بزم شاهى،عمرتان دراز و ایّام به کامتان باد،هر چند که جام(زندگانى)ما در دوران شما از مى(نشاط)پر نشد.
( ٧ )هان،اى دوستان!هر چه شما کردید،دلدار مرا آگاه کنید که دلم براى او بهبیقرارى افتاده است.
( ٨ )خدایا!کى این فرصت دست مىدهد که خاطر آرام ما با زلف پریشان شما همآهنگ شوند؟(۹)بدان هنگام که از کنار ما مىگذرى دامن از خاک و خون فراگیر چرا که در اینراه،چون من کشتگان و قربانیان زیادى به خاک افتادهاند.
( ١٠ )حافظ دعایى مىکند،آمین بگو:خدا کند که(گفتارى شیرین از)لب شکّرافشان شما نصیب و روزى ما گردد.
( ١١ )اى نسیم صبا از جانب ما به مردم یزد بگو که سر نمک نشناسان و ناسپاسانگوى چوگان شما باد.
( ١٢ )هر چند ما از حوزه و مجلس شاه بدوریم،همّت ما از آنجا دور نیست.ما بندهشاه شما و دعاگوى شما مردم هستیم.
( ١٣ )اى پادشاه بلند اقبال همّتى(و مساعدتى!)تا به حضور رسیده و مانندستارگان به لب ایوان بلند شما بوسهیى بزنم.
*خواجو کرمانى:آب آتش مىبرد خورشید شب پوش شمامىرود آب حیات از چشمهء نوش شما*سلمان ساوجى:قبله ما نیست جز محراب ابروى شمادولت ما نیست الاّ در سر کوى شما* ١ -همانطور که در مبحث(چرا حافظ به یزد تبعید شد)و در صفحهء ٧۶ به تفصیل بیان شده این غزل یکى از غزلهاى مشهور حافظ است که داراى ایهامو تعبیر در هر بیت بوده و به هنگام حرکت از شیراز به یزد در سفر تبعید براى شاهیحیى سروده شده است و تفسیر و تعابیر هر بیت در آنجا به تفضیل شرح داده شدهاست.
٢ -منظور حافظ از(طرفى نبست)در بیت سوم،این است که دیده برهم نگذاشت چه در قرآن مجید هم(قٰاصِرٰاتُ اَلطَّرْفِ)*به معناى چشم پوشى وطَرْفْ به معناى چشم آمده است.
****
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
غزل به قلم علامه قزوینی :
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
میکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
اي فروغ ماه حسن آزروي رخشان شما اب روي خوبي ازچاره زنخدان شما
كي دهد دست اين غرض يا رب كه همدستان شوند خاطر و مجموع مازلف پريشان شما
دوردار ازخاك و خون دامن چو برما بگذري كاندرين ره كشته بسيارند قربان شما
دلخرابي ميكند دلدار را آگه كنيد زينهار اي دوستان جان من و جان شما
كس به دور نرگست طرفي نبست از عافيت به كه نفروشند مستوري به مستان شما
بخت خواب الود ما بيدارخواهد شدمگر زانكه زد بر ديده آب روي رخشان شما
باصبا همراه بفرست از رخت گلدسته اي بو كه بويي بشنوم ازخاك بستان شما
عمرتان باد و مراد ساقيان بزم جم گرچه جام ما نشد پر مي به دوران شما
مي كند حافظ دعايي بشنو آميني بگو: روزي ما باد لعل شكر افشان شما
اي صبا با سكنان شهر يزد ازما بگو : كاي سرحق ناشناسان گوي چوگان شما
گرچه دوريم از بساط قرب همت دور نيست بنده شاه شماييم و ثناخوان شما
اي شهنشاه بلند اختر خدا را همتي تا ببوسم همچو گردون خاك ايوان شما
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
اي فروغ ماه حسن آزروي رخشان شما اب روي خوبي ازچاره زنخدان شما
كي دهد دست اين غرض يا رب كه همدستان شوند خاطر و مجموع مازلف پريشان شما
دوردار ازخاك و خون دامن چو برما بگذري كاندرين ره كشته بسيارند قربان شما
دلخرابي ميكند دلدار را آگه كنيد زينهار اي دوستان جان من و جان شما
كس به دور نرگست طرفي نبست از عافيت به كه نفروشند مستوري به مستان شما
بخت خواب الود ما بيدارخواهد شدمگر زانكه زد بر ديده آب روي رخشان شما
باصبا همراه بفرست از رخت گلدسته اي بو كه بويي بشنوم ازخاك بستان شما
عمرتان باد و مراد ساقيان بزم جم گرچه جام ما نشد پر مي به دوران شما
مي كند حافظ دعايي بشنو آميني بگو: روزي ما باد لعل شكر افشان شما
اي صبا با سكنان شهر يزد ازما بگو : كاي سرحق ناشناسان گوي چوگان شما
گرچه دوريم از بساط قرب همت دور نيست بنده شاه شماييم و ثناخوان شما
اي شهنشاه بلند اختر خدا را همتي تا ببوسم همچو گردون خاك ايوان شما
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر