با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

هول قیامت - شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت - غزل 88

84- هول قیامت
شنیده ام سخنی خوش ه پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کندکه بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت و اعظ شهر   کنایتی است که ازروزگار هجران گفت
نشانیار سفرکده از که پرسم باز ؟     که هرچه گفت بریدصبا  پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان دشمن دوست به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضابعد از ین و شکر رقیب که دل به دردتو خو کرد و ترک درمانگفت
گره به اد مزن گرچه برمرادوزد   که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد زراه مرو     ترا ه گفت ه این زال ترک دستان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید    که تخم خوشدلی این استو پیردهقان گفت
مزن زچون و چرا دم که بنده مقبل     قبول کرد به جان هرسخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز ؟    من این نگفته ام آن کس که گفت بهتان گفت


توضیحات :
برید (نامه بر= پیغام بر ) چه آسان (بسیار آسان) پیر دهقان ( کشاورز پیر ) زال پیر ( استعاره از فلک گوژپشت ) هول (ترس ) تخم (سبب ) دشمن دوست ( دوستدار دشمن ) زال (پیر ) دستان (مکر و حیله ) دم ( نفس ) بهتان ( تهمت ) معنی بیت 2( داستان رو زقیامت که بر زبان واعظ شهر رفت سختی است مبهم از دشواری ایام فراب 9 معنی بیت 5( از این پس من ملازم مقام خشنودی خواهم بود و به جاب گله از ستم و ظلم رقیب به سپاس و تشکر زبان باز می کنم چون دلمبه عاشقی و رنج آن خو گرفته واز دیمان چشم پوشیده است
معنی بیت 6( به باد اعتماد  مکن اگرچه بروفق مرادت بوزدزیرا او بی قرار و غیر ثابت است و این سخن را باد به طریق مثلف به حضرت سلیمان گفت )

نتیجه تفال :
 1- از این نیت و اندیشه خارج نمی شوی تمام حواس شما را به خود مشغول کرده بطوریکه موجب آزار روحی آنان گردیده است
2- این فال با دوراندیشی و عقل و شکیبایی حتماً برآورده می شود تنها اشکالش این است که هنوز مقدمات کاری آن آماده نیست
3- خواجه دربیت هفتم به شما گوشزد می کند (به مهلتی که روزگار تورا می دهد از راه مرو و خود را م مکن چه کسی به یقین گفته است که این عجوزه حلیه باز ترک حیله کرده است و دیگر مکر نخواهد کرد ) پس شما بهتر است این نیت رابه آینده موکول کنید تا مقدمات لازم فراهم آید یا اینکه کلاً از آن صرف نظر کنید زیرا درهردو صورت به نفع شما می باشد
4- جنابعالی در زندگی رنج و اندوه  فراوان دیده اید بطوری که از همه و از هرکس قطع امید کرده اید وهمه را بی وفا بدجنس و فریبکار می دانید زیرا خودتان مهربان صمیمی یکرنگ بخشنده ایثارگرمی باشید اما عزیزم دردنیای مصرف گرایی و تگنولوژی هرکس باید مواظب باشد تا کلاه خود و خانواده اش را باد حوادث نبرد
5- مقام ثروت و موقعیت خوبی درانتظار شماست که لازمه رسیدن به آن توکل به خداست پس سوره مبارکه مریم از آیه 30 تا 50 را با معنی و حضور قلب بخوان و پنجشنبه به یکی از مشاهد متبرکه برو که گشایش بسیار حاصل است
6- مسافرت را توصیه نمی کنم درعلم  و دانش موفق می شوید به شرط آنکه بر سرعت کارخود بیفزایید بمصداق تو نیکی می کن و در دجله انداز دست از محبت و لطف برندارید و درخانه همه شما را دوست دارند بویژه یکی ازآنها عاشقانه به شما عشق می ورزد دل او را بدست آورید و با او مهربان باشید
7- از فرزند خیر چندانی ندارید ولی همسرتان چه بداخلاق می باشد ولی بسیار مهربان است


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل ۸۸
پیرکنعان: حضرت یعقوب پیامبر، پدر حضرت یوسف.
هول: ترس.
حدیث هول قیامت: رویداد وحشتناک روز قیامت.
کنایت: کنایه، اشاره.
برید: پیک، قاصد، سفیر.
مقام رضا: سالک عارف درمسیر طریقت پس از طی مراحلی به مقام رضا می‌رسد یعنی با تمام وجود خدای قادر را حکیم مطلق دانسته و تسلیم خواسته‌های او می‌شود.
شکر رقیب: تسلیم و رضا به آنچه رقیب انجام می‌دهد.
پیردهقان: دهقان پیر، دهقان پیری که شراب می‌اندازد.
گره به باد مزن: کار بی‌فایده و بیهوده انجام مده.
ز راه مرو: از راه اعتدال خارج مشو، مغرو مشو.
زال: پدر رستم، پدر پیر کهنسال، کنایه از دنیا.
مقبل: خوشبخت، صاحب اقبال، سعادتمند.
بهتان: تهمت، نسبت به دروغ دادن به کسی.
معانی ابیات غزل ۸۸
(۱) شنیده‌ام پیر کنعان سخنی دلپذیر گفته و گفته است سختی دوری و فراق یار آنچنان نیست که بتوان بازگو کرد.
(۲) شرح حکایت وحشت‌آوری که واعظ شهر از روز قیامت می‌داد، گوشه‌یی از دشواریهای ایام هجران است.
(۳) نشانی یار سفر کرده و خبر او را از چه کسی گرفته و باز پرسم؟ چرا که اخبار قاصد باد صبا به پریشان گویی می‌ماند و قابل اعتماد نیست.
(۴) افسوس که آن محجوب نامهربان که با دشمنان، سر دوستی دارد، دوستان خود را چه آسان ترک کرد.
(۵) از این پس من در مقام رضا و تسلیم و پذیرش رفتار، مراقب تو هستم، چرا که دلم به درد دوری تو عادت کرده و از درمان خود چشم پوشیده است.
(۶) غم کهنه را با شراب کهنه برطرف کنید. که این سخن دهقان پیر است که گفت تنها بذری که از آن گیاه خوشدلی می‌روید شراب کهنه است.
(۷) رشته سرنوشت خود را با باد، هرچند که مطابق میل تو بوزد گره مزن و این اندرزی است که باد برای سلیمان مثال زد و به او فهماند.
(۸) فریب فرصت و مهلتی که زمانه در اختیار تو نهاده است مخور. چه کسی به تو این دلگرمی را داده است که این روزگار حیله‌گر پیر در فکر نیرنگ با تو نیست.
(۹) دم از چون وچرا مزن که بنده خوشبخت کسی است که پذیرنده گفته‌ها و دستورات محبوب خود است.
(۱۰) چه کسی به تو گفته است که من دست از تو برداشته و از اندیشه تو برگشته‌ام؟ این سخن از من نیست و هرکس گفته به من تهمت زده است.
شرح ابیات غزل ۸۸
وزن غزل: مفاعلین فعلاتن مفاعلن فع‌لان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
این غزل همانطور که درمطلع آن بالصراحه از قول پیرکنعان بازگو شده در فراق دوست یعنی شاه‌شجاع سروده شده است. غزل مربوط به دوره متواری بودن شاه‌شجاع به منظور تجدید قوا و حمله مجدد به شیراز است و در زمان تسلط شاه‌محمود به شیراز گفته شده و از فحوای مضامین چنین برمی‌آید که حافظ امید بازگشت فاتحانه شاه‌شجاع را از دست داده و در بیم و امید روزگار می‌گذرانیده است. از آنجا که هدف از سرودن غزل، شرح فراق دوست بوده است حافظ سرگذشت یعقوب و یوسف را مدنظر داشته و سخن را از قول حضرت یعقوب شروع می‌کند. در بیت پنجم شاعر خود را تسلیم قضا و قدر و سرنوشت نموده وبا آوردن کلمه (شکر رقیب) حالت بی‌تفاوتی خود را نسبت به شاه محمود حاکم ومسلط بر شیراز اظهار می‌دارد. لیکن با همه این بیم و امیدها هنوز در دل خود نور امید بازگشت شاه را زنده نگه می‌دارد و در بیت مقطع مطلبی را عنوان می‌کند که تکذیب شایعه‌یی است که حافظ دست از پشتیبانی شاه‌شجاع برداشته و در اصطلاح علم بدیع با بکار گرفتن صنعت التفات می‌فرماید من این نگفته‌ام و هر کس از قول من گفته تهمت و بهتان به من زده است.
در بیت هشتم شاعر، روزگار غدار مکار را در کلمه (زال) خلاصه می‌کند و در قالب اندرز به شاه محمود می‌گوید از فرصتی که روزگار به تو داده است و موقتاً تو را بر شیراز مسلط نموده مغرور مشو و از حیله و دستان (زال) حذر کن. در اینجا شاعر یک داستان شاهنامه را در یک بیت می‌گنجاند به این معنا که در جنگ رستم و اسفندیار ابتدا اسفندیار بر رستم چیره شد و روزگار و سپهر به او مهلتی داد اما این مهلت دیر نپایید زیرا رستم از زال کمک خواست و او با کمک سیمرغ تیری از چوب گز ساخته و به رستم تعلیم می‌دهد که آن را به چشم اسفندیار بزند و همین مهلت سپهربه ضرر اسفندیار تمام شده از اثر حیله زال پیر از پای درمی‌آید. حافظ می‌خواهد به شاه‌محمود بفهماند که آخر و عاقبتکارتو هم دست کمی از اسفندیار ندارد و از قضا این پیش‌بینی درست از آب درآمده و شاه شجاع مجدداً به شیراز و سلطنت دست می‌یابد.
تشبیه جهان پیر و مکار به زال را خاقانی چنین آورده است:
از خون دل طفلان سرخاب رخ‌آمیزد
این زال سپید ابرو وین مام سیه پستان
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز من این نگفته‌ام آن کس که گفت بهتان گفت
غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

شنیده ام سخنی خوش ه پیر کنعان گفت  فراق یار نه آن می کندکه بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت و اعظ شهر   کنایتی است که ازروزگار هجران گفت
نشانیار سفرکده از که پرسم باز ؟     که هرچه گفت بریدصبا  پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان دشمن دوست به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضابعد از ین و شکر رقیب  که دل به دردتو خو کرد و ترک درمانگفت
گره به اد مزن گرچه برمرادوزد   که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد زراه مرو     ترا ه گفت ه این زال ترک دستان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید    که تخم خوشدلی این استو پیردهقان گفت
مزن زچون و چرا دم که بنده مقبل     قبول کرد به جان هرسخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز ؟    من این نگفته ام آن کس که گفت بهتان گفت

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر