نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند نه هرکه آینه سازد سکندری داند
نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست کلاه دار یو آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دسوت خود روش بنده پروری داند
وفا و عهد نکو باش ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه وندانستم که آدمی بچه ای شیوه پری اند
غلام همت آن رند عافیت سوزم که با گذا صفتی کیمیا گری داند
هزار نکته باریکتر زموی اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش زخال تست مرا که قدر گوهر یکدانه گوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند
زشعر دلکش حافظ سی بود آگاه که لطف نظم و سخن گفتن دری داند
توضیحات :
چهره ( رخسار ) بر افروخت ) فروزان شد چهره را زیباتر جلوه داد ) دلبری ( دل ربودن ) سکندری داند ( جهانگیری تواند کرد آینه سازی بداند ) تند ( تکبر غرور ) سروری ( آقایی ) چو ( حرف اضافه مانند ) شرط مزد ( به شرط مزد گرفتن ) دوست 0 محبوب ) بنده پروری ( چاکر نوازی رسم مهربانی ) نکو باشد ( کار خوبی است ) ار ( اگر ) ستمجری داند ( می تواند ظالم و ستمگر باشد ) بباختم ( در قمار عشق از دست دادم ) رند عافیت سور ( قلندر وارسته که سلامتی را در آتش عشق سوخته ) قلندری داند ( رسم وارستگی و رندی را بداند ) مدار نقطه بینش ( نقطه دید زاویه دید مردمک چشم ) بینش ( نور ) رادگستری ( شیوه عدل و داد ) دری ( فارسی شیوای دری طلع لطیف ) معنی بتی 8( سبب بینایی و نور مردمک چشم من خال رخسار توست زیرا ار زش گوهر یکدانه را گوهر شناس می داند )
نتیجه تفال :
1- روحیات جنابعالی : ساده , آرام , خوب , فرشته خو , خوش شانس , صمیمی , خوش گذران , اهل گردش و میهمانی , اهل خوردن , والی خیر , عاقل , خوش باطن , رفیق پرور , راستگو , سخاوتمند , نظر بلند , بی ریا , درویش مسلک , اشتباه کار , اهل ریسک , بی پروا .
2- خواجه در بیتهای 1-2-3 فرماید ( چنین نیست که هر کس لاله رخسارش فروزان گردید و جمال آرایی کرد می تواند دل برباید چنان که هر کس چون اسکندر آینه سازی بداند آیینه اسکندری داشته باشد و مانند او جهانگیری کند ) ( این چنین نیست که هرکس کلاه را مایل به طرفی بر سر گذاشت و با غرور برجای خود تکیه زد رسم فرمانروایی و آقایی را می داند ) ( تو مانند گدایان مباش که تا مزدی نگیرند کاری نمی کنند زیرا محبوب تو رسم چاکر نوازی و مهربانی را خوب می داند ) جنابعالی حدیث مفصل بخوانید از این سه معنی .
3- سعی کنید بین دوست و دشمن تفاوت قائل شوید و راز دل خود را با هر کسی نگویید اگر چه دوستان زیادی دور جنابعالی جمع شده اند ولی همه محرم اسرار نمی توانند باشند . در کارها قدری دور اندیش باشید و با عجله تصمیم نگیرید زیرا آتش تند زود سرد و خاکستر می شود .
4- برای انجام این نیت هنوز مقدماتش کاملاً فراهم نشده . بهتر است اجازه بدهید که با تلاش سرعت عمل و دقت مقدمات آن آماده شود .
5- مسافر جنابعالی حالش خوبست اما قدری کار او به طول می انجامد که این موضوع به سود او خواهد بود .
6- کسی در انتظار دیدار شماست پس عجله کنید مسافرت را توصیه می کنم ولی خرید و فروش تفاوتی ندارد مژده یا مقامی در انتظار خانواده جنابعالی می باشد . مواظب باشید حسودان شما را فریب ندهند.
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات ( ۱۷۷ )
چهره برافروخت: چهره را به وسیله گلگون کردن بیاراست .
دلبری داند :راه و رسم دلبری را می داند .
نه هرکه آینه سازد ، سکندری داند :اینطور نیست که هر کس که قادربه ساختن آیینه باشد می تواند مانند اسکندر باشد.
طرفِ کله: یک سوی کلاه .
تند نشست : با تکبر و مغرورانه نشست .
کله کج نهادن:کنایه از حرکات مغرورانه و تظاهر به بزرگی گردن .
کلاه داری : ریاست ، سروری، صاحب کلاهی که نشانه بزرگی و شیخوخیت اواز آن کلاه مشهوداست .
بندگی : عبادت.
به شرطمزد:برای اجر و پاداش ومزد.
بنده پروری : مراعات حال بنده و زیر دست کردن .
عافیت :سلامت ، تندرستی، و در اصطلاح صوفیه : زندگی آرام .
رند عافیت سوز: زیرکی که به زندگی آرام پشت پا می زند.
گدا صفتی: با ظاهری به صورت گدایان ، با داشتن صفات گدایان و تهیدستان فروتنی کردن و مانند تهیدستان متواضع بودن .
کیمیا گری داند: راه ورسم به ثروت رسیدن را می داند .
وفای عهد : وفای کردن به عهد ، انجام دادن آنچه تعهّد شده .
آدمی بچّه یی : بچّه آدمی ، فرزند آدمی بچّه آدمیزادی .
شیوه پری : راه ورسم پری و جن ، کنایه از اینکه به مانند جن می تواند د دل و جان حلول کرده وانسان را دیوانه کند.
سربتراشد: موی سر را چون قلندران بتراشد .
مَدار : خط گردش ، مسیر ودور زدن .
نقطه بینش : مردمک چشم ، مرکز بینایی .
گوهر یکدانه: جواهر بی همتا.
جوهری : جواهر فروش ، گوهر فروش .
لطف طبع : لطافت طبع، ذوق و ظرافت طبع وسرشت .
سخن گفتن دری : با زبان فارسی سخن گفتن .
معانی لغات ( ۱۷۷)
(۱)نه هر کسی که چهره خود را با آرایش گلگون کرد راه ورسم دلبری را می داند ( و) نه هر کسی که به روش آیینه سازی آگاه است می تواند مانند اسکندر باشد .
(۲) نه هر که کلاه خود را کج بر سر نهاد و مغرورانه با تکّبر نشست راه و رسم سروری و بزرگی را می داند .
(۳) مثل گدایان به خاطر اجر و پاداش ، عبادت و بندگی و فرمانبرداری مکن زیرا دوست، خودش به خوبی به راه و رسم بنده نوازی و چاکر پروری آگاه است.
(۴) بنده همت آن زرنگ بی پروایم که به زندگی آرام بی اعتناست و با آنکه راه و رسم به ثروت رسیدن را می داند ظاهری به مانند تهیدستان دارد.
(۵) چه به جا و به مورد است که وفای به عهد و پیمان را یاد بگیری و گرنه به هر کس بنگری ، عهد شکنی و ستمگری از او ساخته است.
(۶) دل دیوانه را ا دست دادم ( زیرا ) نمی دانستم که یک بچه آدمیزاد کار جن و پری را با من می کند .( یعنی مرا دیوانه می کند ) .
(۷)هزار معنای ظریفتر و باریکتر از مو ، در این مطلبنهفته است که نه هر کسی که موی سر خود تراشید ، به راه ورسم و آیین قلندری آگاه و واقف است .
(۱) گردش مردمک چشم من به خال صورت تو ( در اثر حرکت دادن سر تو) وابسته است ، زیرا ارزش گوهر بی همتا را جواهر شناس می داند .
(۲) آنکس که از لحاظ قد و قامت و زیبایی چهره سر آمد خوبان زمانه شد اگر به داد دل عاشقان خود برسد همه جهان را خواهد گرفت.
(۳) آن کسی ریزه کاریها و محاسن شعر حافظ را در می یابد که اهل ذوق و ظرافت بوده و به شیوه سخن گفتن دری و و یژگیها آن آگاهی داشته باشد.
شرح ابیات غزل( ۱۷۷)
وزن غزل مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل : مجتث مخبون اصلم
*
این غزل همانطور که شادروان دکتر غنی قبلاً اشاره کرده اند مربوط به سالهای ۷۶۵ – ۷۶۷ یعنی زمان تسلط شاه محمود بر شیراز و برای شاه شجاع سروده شده و در آن شاعر ، شاه شجاع را با شاه محمود مقایسه و مراتب شیفتگی و ارادت خود را شرح و در کمال محافظه کاری شاه را اندرز داده و اورا به عدالت و دادگستری که شرط اول جهانداری است فرا می خواند شاعر شروع غزل را با تحقیر شاه محمود شروع می کند و می گوید هر گِردی گردو نیست و هر کس هم که آیینه سازشد اسکندر نمی شود واین اشاره یی است به مناره یی که در شهر اسکندریه مصر بدستور اسکندر برپا و بر بالای آن آیینه یی نصب شده بود که بوسیله آن آمدو شد در دریا را کنترل می کرده اند . ودر باره آن زیاد اغراق شده ، چنانکه می نویسند ارتفاع مناره آن سیصد گزو قطر آیینه ۷ گز و محیط آن بیست و یک گز و شهر استانبول در آن پیدا بوده و حتی بوسیله این آینه آتش در کشتی های دشمن انداخته می شده است.
شاعردر بیت هفتم می گوید : نه هر که سر بتراشد قلندری داند و این اشاره یی است به طایفه یی از صوفیان که آنها موی سر وریش و ابرو وسبلت خود را می تراشیدند و چندان به آداب عبادات و رعایت زهد و تقوی مقید نبوده و می توان گفت از طایفه ملامتّیه گام را فراتر نهاده و فرق ایندو طایفه را می توان چنین تشریح کرد که ( طایفه ملامتیه عبادت خدای را به جایآورد بدون و کتمان کند و نیکو نفس و بشر دوست باشد و هیچ اظهار نکند وننمایاند ) و قلندر لُغتی که از قرن پنجم در زبان فارسی پدیدار شده اصطلاح ساختگی است که مردم بر روی درویشان افراطی سر تراشیده نهاده اند و شاعر می خواهد بگوید که قلندری تنها سر تراشیدن خلاصه نمی شود.
آنچه در مقطع غزل آمده یک مطلب اساسی است که توسط حافظ برای اولین مرتبه بازگو شده است . شاعر به تجربه در یافته بوده که غزلهای او در همه بلاد و همه اقوام ایران دست به دست می رود ولی آنها که زبانشان فارسی نیست وبه زبانی دیگر صحبت می کنند و تنها آشنایی مختصری به زبان فارسی دارند از خواندن غزلهای او به مانند فارسی زبانان لذت نمی برند و این نکته را آن زمان باز گو می کند و ما امروزه می دانیم که ترجمه اشعار حافظ برای غیر فارسی زبانان ، آن کشش و گیرندگی که در یک فارسی زبان ایجاد می شود، ندارد. در شرح این غزل اقتضاد دارد چند کلمه یی درباره ترتیب ابیات غزل حافظ و نحوه توالی آن ابیات در غزل سخنی گفته شود .
شادروان دکتر خانلری با تطابق نسخه ها این ترتیبها را ذیل هر غزل در هر نسخه آورده اند . آقای شاملو هم بنا سلیقه شخصی بعضاً تغییراتی داده اند وهمانطور که در مقدمه این فصل گفته شد این مهم بایستی به وسیله افراد صلاحیتدار و مقامات رسمی برگزیده یی انجام و پیشنهاد شود اما به عنوان نمونه ، نظر خوانندگان را به ترتیب ردیف ابیات در این غزل معطوف می دارد که هر گاه ابیات این غزل به صورت( ۱، ۲ ، ۷ ،۹ ،۸ ،۶ ،۵ ، ۴ ،۳،۱۰ ردیف و خوانده می شود انقطاع و گسیختگی مابین مفاد ابیات هر طرف غزل با مفاهیم پشت سر هم ، بهتر منظور و مقصود شاعر را به خواننده منتقل می سازد. در پایان ذکر این نکته به مورد است که حافظدر سرودن این غزل تحت تأثیر مثنوی شرف نامه ( اسکندر نامه) نظامی بوده وابیات زیر را در جلوی چشم خود مجسم داشته است:
نــه آیـیـنه تـنها تـو داری بدست مـرا در دل آیـینه یی نیز هست
نـــه آن شـد کـله داری پـادشـاه که دارد به گنیجنه در صد کلاه
کله داری آن شد که بر هر سری نهـد هر زمان از کـلاه افـسـری
منظور این است که حافظ داستان اسکندر نامه را خوانده و تحت تأثیر مضامین نظامی مفاد ابیات غزل خود را پرورانده است . مثلاً آنجا که حافظ می فرماید: ( وفای عهد نکو باشد ار بیاموزی ) شاعر با یک تیر سه نشان زده است : ۱_ اندرز و نصیحت به شاه، ۲- اشارهیی به قولی که اسکندر در آخرین نفس دارا به او داد تا سرداران خائن او را تنبیه کند . ۳- گوشه و کنایی به این موضوع که آنچه در گذشته به دوستان خود وعده داده یی بهتر است به صورت عمل در آوری و این ایهامی است که به روابط بین حافظ و شاه شجاع بر می گردد . همچنین آنجا که حافظ می فرماید : ( که قدر گوهر یکدانه گوهری داند ) این ابیات نظامی را منظور نظر قرار داده آنجا که همسر دارا روشنک دختر خود را به همسری با اسکندر داده می گوید :
نگویم گرامی تر ین گوهری سپردم به نامی ترین شوهری
شه از لعل آن گوهر شاهوار به گوهر خریدن در آمد به کار
میان بسته هر یک گوهری خری خریدار گوهر بود گوهری
همچنین مفاد بیت سوم این غزل را حا فظ از نجم رازی در مرصادالعباد گرفته است آنجا که می گوید: عبّودیت از بهر بهشت و دوزخ مکن چون مزدوران ، بلکه بندگی از اضطرار عشق کن .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
غزل به قلم علامه قزوینی :
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم که آدمی بچهای شیوه پری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند نه هرکه آینه سازد سکندری داند
نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست کلاه دار یو آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دسوت خود روش بنده پروری داند
وفا و عهد نکو باش ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه وندانستم که آدمی بچه ای شیوه پری اند
غلام همت آن رند عافیت سوزم که با گذا صفتی کیمیا گری داند
هزار نکته باریکتر زموی اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش زخال تست مرا که قدر گوهر یکدانه گوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند
زشعر دلکش حافظ سی بود آگاه که لطف نظم و سخن گفتن دری داند
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر