دلم ربوده لولی وشیست شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
خایل خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
غلام آن کلماتم که آتش انگیزد که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز
مباش غره به بازی خود که در خبرست هزار تعبیه در حکم پادشاه انگیز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت که در مقام رضا باش و از قضا مگر یز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می زدل ببرم هول روز رستاخیر
میان عاق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز
توضیحات :
لولی وش ( استعاره از زیبای دلبر کولی لوری ( وش پسوند شباهت ساز ) جامه تقوی ( لباس پارسایی ) عبیر آمیز ( آمیخته با بوی عبیر و مشک ) خسته ( مجروح ( رحمی ( بخشایشی مرحمتی کن ) ولا ( دوستی ) دست آویز ( بهانه وسیله ) توام ( تو برای من ) غره ( مغرور )بخواه جام ( باده طلب کن ) تعبیه ( از مصدر باب تفعیل یعنی بهم زدن و مخلوط کردن ولی در اینجا یعنی راز نهانی ) بیا ( بشتاب ) هاتف ( آواز دهنده غیب) قضا ( قضا و قدر سرنوشت ) سحرگه حشر ( روز زستاخیز ) هول ( ترس ) حایل ( حجاب پرده ) خودی ( غرور ) معنی بیت 1( دل من عاشق و شیفته دلبری لولی صفت و شور انگیز است که خلف وعده می کند و حرکاتش کشنده و بعلاوه مکار و حیله باز است ) معنی بیت 2( هزار لباس تقوی و هزار خرقه پرهیزگاری فدای 1یراهنی باد که جوانان ماهروح در مستانگی چاک می زنند 9معنی بیت 10( هیچ پرده و حجابی بین عاشق و معشوق نم یتواند باشد پس ای حافظ اگر به انان نرسیدی به علت غرور و خود پرستی است این پرده را از خود دور کن )
نتیجه تفال :
1- خواجه در بیتهای 4-5-9- به ترتیب فرماید ( بنیاد عشق الهی بر اراده اوست و فرشته از موهبت اختیار برخوردار نمی باشد و تنها بر اساس نهاد نیکی که خداوند د راو آفریده رفتار می کند و از عشق چیزی در نم ییابد پس پیمانه محبت را بخواه و شراب عشق را که مانند گلاب خوشبو است با خاک وجود آدمی مخلوط کن )( بنده آن سخنانم که آتش کلمات موجب ذوق و شوق میشود اما بندگی آن کلمات را که درهم نشینی موجب سردی می شود قبول ندارم )( در لباس مرگ من ساغر باده را بگذار تا صبح قیامت که مژدگان به صحرای محشر در آیند ترس روز قیامت را به کمک شراب از خود دو رکنم 9 خود تفسیر کنی .
2- این نیت به سرانجام می رسد اما دارای رقیبان سرسخت هستید و طرف مقابل هم نیرنگ باز است اما چون جنابعالی قلبی مهربان و با صفا داری و دعای خیر پدر و مادر را بهمراه دارید صد در صد نیت جنابعالی در این مورد بر آورده می شود
3- همین هفته به یکی از مشاهد متبرکه بروید و دعا کنید و نذر خود را ادا کنید کار شما آنقدر پیچیده و مشکل نیست بلکه نیاز به بردباری و شکیبایی دارد در این هفته مقدمات کار مهمی فراهم می گردد که تحولی اساسی در زندگی شما بوجود می آید از معامله ای سودی و از شغلی بهره ای و از نوزادی و مسافرتی لذت فراوان نصیب شما و خانواده خواهد شد
3- هرکس نان قلب خود را می خورد پس شما از این نارحتی رهایی می یابید و روزگار بر وفق مرادتان خواهد شد ولی به پدر ای همسر خود بگویید از آن کسی که سخت به دنبال کارش هستید دستگیری کند که مستجاب الدعوه می باشد اگر می خواهید شما یا فرزند یا اقوامتان د رکنکور یا مسابقه علمی پیروز شوند از سوره مبارکه الاعراف از آیه ده تا بیست و چهار را با حضور قلب و معنی در 10شب متوالی بخوانید
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۲۶۶)
ربوده : به خود جذب کرده، به سوی خود کشیده .
لولی : کولی، زن لطیف و ظریف کولی .
لولی وش : کولی صفت، زیبای وحشی .
شور انگیز : شوق آفرین، فتنه انگیز، آشوب گر .
دروغ وعده : با وعده دورغ
قتّال وضع : شبیه قاتلان، عاشق کُش .
رنگ آمیز : نیرنگ باز ، فریب کار ، حیله گر
جامه تقوا: لباس پارسایی و پرهیزکاری .
خِرقه پرهیز : جامه تقوای صوفیان .
فرشته عشق نداند که چیست : فرشته از نور و آتش آفریده شده و همگی از یک جنس اند و نر و ماده ندارند لذا عشق که انگیزه جذب جنس مخالف و مخصوص موجودات خاکی است در آن ها نیست .
… و گلابی به خاک آدم ریز : از شراب بر خاک آدم گُلاب بزن، با قطرات شراب خاک آدم را گلاب پاش و معطّر کن .
فقیر و خسته : تنگدست و دل پریش .
وِلا : دوستی ، محبت .
دستاویز : مستمسک، وسیله و بهانه .
بازیّ خود : نیرنگ بازی خود، سیاست بازی خود .
هزار تعبیه در حکمِ پادشاه انگیز : هزار تعبیه انگیزی در حکم پادشاه است، هزار جور تعبیر مجاز در حکم پادشاه است، هزار جور تعبیر مجاز در حکم شاه امکان دارد .
تعبیه : آرایش جنگی، ترتیب و قرار، پنهان کردن و پوشیدن چیزی، حیله جنگی .
هاتف : ندا دهنده یی که خود پیدا نیست و صدایش به گوش می رسد .
رضا : راضی، خوشنودی .
مقام رضا : مقامی بعد از مقام توکّل در امر سلوک و در اصطلاح صوفیه به معنای تحمل مرارت و عدم کراهت از احکام قضا و قدر است .
هول : هراس، دلهره، ترس .
حایل : جدا کننده، پرده و حجاب .
معانی ابیات غزل (۲۶۶)
۱) دلم به وسیله زیبارویی کولی صفت و عاشق کش و نیرنگ باز که به دروغ وعده می دهد، ربوده شده است .
۲) هزار جامه پرهیزکاری و خرقه تقوا فدای چاک پیراهن ماهرویان باد .
۳) ای ساقی، فرشته از عشق چیزی نمی داند و در نمی یابد . جام شراب (محبت) بخواه و از آن قطراتی بر خاک آدم، گلاب پاش کن .
۴) بنده آن کلماتی (در شعر) هستم که از گرمی، انسان را آتش به جان می کند نه آن کلماتی که چون آب سرد بر آتش تند، حرارت را فرو می نشاند .
۵) رحمی کن که به حالت تنگدستی و خسته دلی رو به درگاهت آورده ام و به غیر از دوستی تو هیچ بهانه یی ندارم .
۶) به نیرنگ بازی های خود مغرور نباش که مثل معروفی است که مردم از احکام پادشاه هزار جور برداشت و تعبیر می کنند .
۷) بیا و بشنو که دیشب ندا دهنده غیبی، در میخانه برای من پیامی آورد و گفت که با مقدّرات بساز و از سرنوشت فرار مکن.
۸) پیاله یی به کفن من ببند تا در سحرگه روز رستاخیز با شراب، ترس را از دل بزدایم .
۹) بین عاشق و معشوق پرده و حجابی وجود ندارد. حافظ وجود تو حجاب و حایل تست. با برخاستن، آن را از میان بردار .
شرح ابیات غزل (۲۶۶)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان
بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون اصلم مسبغ
*
نزاری: بده بیار می خوشگوار شور انگیز عقیق رنگ و معنبر نسیم و مشک آمیز
*
حافظ در سرودن این غزل تحت تأثیر غزل نزاری و مجذوب سخنان او بوده و غزلی عاشقانه ـ عارفانه ساخته و از به کار بردن ایهاماتی برای تعریض به سیاست شاه شجاع روی گردان نبوده است.
در بیت نخست و در مصراع اول برای آن که همان قافیه نزاری را به کار بندد و از آن جا که نزاری این صفت مرکب را برای باده به کار برده و در دنبال آن صفات متناسب دیگری نیز ردیف کرده است به ناگزیر حافظ، شورانگیز دیگری را بهانه قرار داده و آن دختران کولیِ بلند قدّ بی حجابی بودند که بعد از حمله مغول و از نژاد ترک در اطراف شهر شیراز زندگانی می کردند و کارشان تقریباً همین کارهایی که امروزه کولیان انجام می دهند می بود (به صفحۀ ۱۲۷ غزل ۳ مراجعه فرمائید) . حافظ آن ها را دروغ وعده خطاب می کند و این از ویژگی های دختران کولی است که برخلاف دختران کم رو و عفیف شهری به دروغ با مردان شهر مأنوس و پس از گوش بری با نیرنگ از چنگ آن ها فرار می کنند. حافظ آن چنان محو تماشای سینه باز یکی از لولیان شده که بی اختیار جامه پرهیزکاری خود را فدای آن چاک پیرهن می کند و بلافاصله برای تبرئه خود می گوید من فرشته نیستم که از گناه عشق مبّرا باشم. من انسان خاکی هستم که بار امانت عشق را به دوش می کشم. آن گاه خطاب به ساقی می گوید جامی شراب بخواه و از آن، قطراتی به خاک گور حضرت آدم گلاب پاش کن. یادش بخیر که او بودکه بار عشق و امانت را به دوش کشید و به نوبت به ما تحویل داد . شاعر پس از آن از نحوه سرودن غزل خود به هیجان آمده و در عالم مباهات می گوید که من بنده آن کلماتی هستم که در شعر خواننده را متحوّل و آتش به جان کند نه آن کلماتی که چون آبی سرد بر آتش گرم فرود آید. و ما می دانیم که شعر عبارتست از : « کلام موزون و مقفی و متعهد به معنی که بر مبنای قواعد دستور زبان با مضمونی بدیع به صورت خیال آفرین و احساس انگیز سروده شده و شنونده را متحوّل گرداند .» [۱] و به عینه این همان عقیده حافظ است و سعی او در این غزل بر این بوده که نمونه هایی چند از این کلمات را ارائه دهد .
به عنوان مثال در بیت هشتم شاعر چنان مضمون هیجان انگیزی را به شعر می کشد که هر شنونده یی را به تحسین وا می دارد .
شاعر در عین حال که در ابیات هفتم و نهم این غزل به نکات عارفانه یی اشاره دارد از حادثات زمانه و اوضاع روز غافل نمانده و خطاب به شاه شجاع کنایتاً در بیت ششم گوشزد می کند که ای شاه شجاع اینقدر به سیاست حفظ شعائر دینی که تازگی در پیش گرفته یی مناز و بدان مغرور مباش که مثلی معروف می گوید : مردم کارهای سلاطین را هزار جور تعبیر می کنند و بعید نیست که این رویه تظاهر برای تو نتیجه معکوس به بار بیاورد .
شاعر در بیت مقطع غزل تحت تأثیر این بیت همام تبریزی است که گفته :
در میان من و معشوق همام است حجاب بُوَد آن روز که او هم ز میان برخیزد
و همام نیز این مضمون را از ابوسعید ابی الخیر گرفته که می فرماید : حجاب میان بنده و خدای آسمان، زمین و عرش و کرسی نیست. پندار تو منّی تو حجاب توست، از میان برگیر و به خدای رسیدی .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماه رویان باد هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حال نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
دلم ربوده لولی وشیست شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
خایل خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
غلام آن کلماتم که آتش انگیزد که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز
مباش غره به بازی خود که در خبرست هزار تعبیه در حکم پادشاه انگیز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت که در مقام رضا باش و از قضا مگر یز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می زدل ببرم هول روز رستاخیر
میان عاق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
عالی بود
پاسخحذفاز سایتای دیگه کامل تر بود
ممنونم
پاسخحذفمثل همیشه عالی