با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

زكوي يار - ز کوی يار می‌آيد نسيم باد نوروزی - غزل 454 - 537

537- زكوي يار
زكوي يار يم آيد نسيم باد نوروزي         ازين باد ار مددخواهي چراغ دل بر افروزي
چو گل گر خرده اي داري خدا رصرف عشرت كن كه قارون را غلط ها داد سوداي زراندوزي
زجام گل دگر بلبل چنان مست مي لعل است كه زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزي
به صحرا رو كه از دامن غبار غم بيفشاني   به گلزار آي كز بلبل غرل گفتن بياموزي
چو امكان خلود اي دل در اين فيروزه ايوان نيست    مجال عيش فرصت دان هب فيروزي و بهر وزي
سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آي كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي
مي اي درام چو جان صاف يو صوفي مكند عيبش    خدايا هيچ عاقل رامبادا بخت بد روزي
طريق كام بخشي يست ترك كام خود كردن     كلاه سروري آن است كز اين ترك بردوزي
ندانم نوحه عمري به طرف جويبار ازچيست   مگر اونيز همچون من غمي دارد شبانروزي
جدا شد يار شيرينت كنون تنها نشين اي شمع    كه حكم آسمان اين است اگر ساز وگر سوزي
به عجب علم نتوان شد زاسباب طرب محروم بياساقي كه جاهل راهني تر مي رسد روزي
به بستان شو كه از بلبل رموز عشق گيري ياد   به مجلس آي كز حافظ غزل گفتن بياموزي

توضيحات :
معني بيت 1( از كوي محبوب باد نوروزي مي وزد اگر از اين باد ياري بگيري ميتواني چراغ دل را به نور عشق روشن كني ) معني بيت 2( اگر مانند گل اندكي زرو سيم داري ترا به خدا قسم ميدهم در راه خرسندي و خوشحالي صرف كن كه فكر زراندوزي باطل قارون را بيچاره كرد) معني بيت 3( بلبل از ساغر گل چنان مست است كه بر آمسان نمه معروف تخت فيروزي را طنين اندزا كرد ) معني بيت 4( به سبزه و صحرا روي بياور تا گرد غم از چهره پاك كني و به گلستان برو تا بلبلان نغمه عشق برايت بخوانند )معني بيت 5( اي دل حال كه امكان ندارد در زير اين چرخ گردونهميشه جاويد بود فرصت خوشدلي را به پيروزي و سعادت عنيمت بدان و قدر و قت را بشناس ) معني بيت 6( مطلبي سربسته با تو در ميان ميگذارم مانند گل از حجاب غنچه خارج بشو زيرا فرصت تو برا ي عيش مانند آن امير نوروزي كه شاهان در ابتداي سال جديد براي 4 يا5 روز به جاي خود مي نشاندند كم است )

نتيجه تفال :
1-خواجه در بيتهاي 7-8-9- به ترتيب فرمايد ( شرابي دارم به پاكي جان پس درويش برآن عيب مگير الهي كسي گرتفار طاع ناموافق نشود )( اگر مي خواهي مراد ترا بدهند خواهشهاي نفساني را رها كن ارج بزرگي در آنست كه كلاهت را از طرف ديگري بدوزي )( هر بخش كلاه تو نماينده بخشي از ترك هواي نفساني باشد )( نمي دانم گريه و ناله شباويز در كنار جوي براي چيست مگر او هم مانند من شب و روز غم مي خورد )‌تفسير با شماست
2- شما كه زندگي نسبتاً خوب و مرفهي داري چرا اينقد رحرص مال و جاه رام يخوري و خود را در ورطه نگراني مي اندازي كاش به اطراف خود نگاه مي كردي تا بداني چه بسيا ركساني كه حسرت زندگي جنابعالي را مي خورند بنابر اين هر چه زودتر تغيير عقيده بده و با مردم باش و به داد دل آنها برس و از زياده خواهي  دست بردار و گرنه عمر كوتاه خواهي داشت
3- اين هفته شما يا پدر همسرتان  معامه اي خواهد كرد كه بسيار سود آور است و مقامي  به يكي از آنها پيشنهاد مي شود كه پذيرفتن آن موجب پيشرفت خواهد شد
در هفته آينده چيزي از دست خواهيد داد علتش ندادن صدقه مي باشد پس نذر خود را ادا كنيد زيرا شما مرتبا نذر مي كني وقتي به مقصود مي رسي از يادتان مي رود
مسافرتي مهم در پيش است از مهلكه اي نجات يافته ايد به شكرانه آن به يكي از مشاهد متبركه برويد و سروه مباركه كهف را بخوانيد
خصوصيت شما با توجه به بيت هاي غزل چنين است نسبت به وسايل خود وسواس داريد از نظم خاصي پيروي مي كنيد ميل داريدا زكاري كه انجام مي دهيد تشكر شود تميز و لطيف و با سليه ايد زنگ مناسب و برازنده جنابعالي صورتي آبي نفتي و سفيد است كه شمارا جذاب و با وقار م يكند وبه جنابعالي شور و نشاط مي بخشد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

١ -از كوى يار بوى خوش باد نوروزى مى‌آيد.اگر از اين باد يارى بخواهى،چراغ دلت را روشن‌خواهى كرد.[يعنى:دلت روشن خواهد شد.دل را به چراغى مانند كرده كه با وزش باد نوروزى‌فروزان‌تر مى‌شود.]
 ٢ -اگر مانند گل خرده‌اى دارى،آن را براى عيش و عشرت خرج كن؛زيرا كه سوداى زر اندوزى، قارون را دچار خطاهاى بسيارى كرد.[خرده،يعنى پول خرد و اندك.در اين جا مقصود از خرده،پرچم‌هاى زرد درون گل است كه معمولا از آن به عنوان زر ياد مى‌شود.مقصود آن است كه اگر اندكى‌زر دارى،آن را نيندوز،بلكه صرف عيش كن.]
 ٣ -بلبل از شراب لعل‌گون جام گل آن چنان مست است كه در فضاى آسمان فيروزه رنگ آهنگ‌ «تخت فيروزى»را سر داده است.[گل را به جام پر از شراب سرخى مانند كرده كه بلبل از آن سرمست‌شده؛چرخ فيروزه استعاره از آسمان و«تخت فيروزى»نام آهنگى و لحنى در موسيقى قديم بوده‌است.]
4-به صحرا برو تا غبار غم را از دامن وجود خود بيفشانى و به گلزار بيا تا غزل سرودن را از بلبل‌ بشنوى و ياد بگيرى.[غبار غم،تشبيه غم به غبار و از دامن افشاندن،كنايه از رها كردن و دور ريختن‌است.پس مى‌گويد:به صحرا برو تا با تماشاى سرسبزى و خرمى و زيبايى آن،غم‌ها را فراموش‌كنى!]
 ۵ -اى دل چون در اين كاخ فيروزه رنگ زندگى جاودان امكان ندارد،مجال و فرصت عيش را با پيروزى و نيك‌بختى غنيمت بشمار[و آن را از دست مده.فيروزه ايوان،استعاره از آسمان و زندگى‌دنيوى است.]
6-روش كام بخشيدن به ديگران چيست؟كام و آرزوى خود را رها كردن است.كلاه سرورى و بزرگى كلاهى است كه آن را از اين«ترك»-يعنى رها كردن آرزوها-بدوزى![مى‌گويد:اگر مى‌خواهى‌ديگران به آرزوى خود برسند،تو خود آرزوهايت را ترك كن.ترك آرزوهاست كه موجب سرورى و بزرگى است.ترك،در مصراع دوم ايهام دارد به ترك كلاه.مقصود از ترك كلاه،تكه‌هايى است كه هركلاه از آن‌ها دوخته مى‌شود.مثلا كلاه فقر سه ترك داشته است(به نشانه‌ى ترك دنيا و ترك عقبى وترك كلاه!)اما در اين جا مقصود از ترك،همان رها كردن و ترك كردن است.]
 ٧ -سخن را پوشيده و سربسته مى‌گويم:مانند گل از پرده بيرون بيا و شادباش زيرا كه حكومت‌ مير نوروزى كوتاه مدت است و پنج روزى بيش نيست.[مقصود اين است كه روزهاى عيد به سرعت‌مى‌گذرد،پس فرصت شادى را از دست مده.مير نوروزى،يعنى امير و فرمانرواى نوروزى،به يك رسم‌كهن اشاره دارد كه مطابق آن،در آغاز هر سال شمسى،به مدت چند روز،كسى به جز پادشاه و حاكم را(اغلب دلقكى را)به عنوان پادشاه انتخاب مى‌كردند كه البته جنبه‌ى تفنن و سرگرمى داشته و ظاهرادستورهاى او را اجرا مى‌كرده‌اند و پس از اتمام مدت مقرر،او را از مقام حكومت بر مى‌داشته‌اند.بنابراين«حكم مير نوروزى»كنايه از زودگذر و ناپايدار بودن است.]
 ٨ -نمى‌دانم قمرى در كنار جويباران چرا نوحه و مرثيه خوانى مى‌كند؛مگر او هم مانند من غمى‌ دائمى و شبانه‌روزى در دل دارد؟
 ٩ -شرابى دارم كه مانند جان شفاف و صافى است اما صوفى بر آن خرده مى‌گيرد!خدايا هيچ‌ عاقلى گرفتار بخت بد نشود.[يعنى:خدايا بدبختى نصيب هيچ عاقل نشود.مقصود آن است كه ما چه‌بدشانس هستيم و از بخت بد به صوفى خرده‌گيرى دچار شده‌ايم كه بر شرف صافى ايراد مى‌گيرد.برخى شارحان،از جمله سودى و هروى و برگ نيسى،بخت بد را به صوفى نسبت داده و چنين‌ گفته‌اند:اين بخت بد است كه نصيب صوفى شده و در نتيجه بر شراب صافى عيب مى‌گيرد!»]
 ١٠ -اى شمع!يار شيرين از تو جدا شد.اكنون تنها بنشين؛زيرا حكم آسمان اين است،چه‌ بسوزى و چه بسازى![با توجه به اين كه موم عسل را جدا كرده و از آن شمع مى‌ساخته‌اند،مقصود ازيار شيرين شمع،همان عسل است.حكم آسمان هم كه سرنوشت است.مى‌گويد:اى شمع،چه‌بسازى و چه بسوزى،سرنوشت تو اين است كه از يار شيرين خود يعنى،عسل جدا شوى!]
 ١١ -به سبب تكبر ناشى از علم،نمى‌توان خود را از اسباب و عوامل شادى محروم كرد.اى ساقى‌ بيا كه روزى افراد نادان آسان‌تر و گواراتر به دست مى‌آيد!
12-در مجلس آصف دوران،در روزهاى عيد نوروز جلالى شراب بنوش تا جرعه‌ى جام تو ساز و برگ تازه‌اى به جهان ببخشد.[يعنى با نوشيدن شراب در مجلس وزير،چنان سرمست مى‌شوى كه‌جهان را با ساز و برگ نوروزى،يعنى تازه و نو و زيبا مى‌بينى!مقصود از آصف،خواجه توران شاه وزيرشاه شجاع است؛همچنان كه در بيت بعد به صراحت از او ياد مى‌كند.مقصود از عيد جلالى همان عيدنوروز مطابق تقويم شمسى است.]
  ١٣ -نه فقط حافظ،خواجه توران شاه را ستايش مى‌كند و دعاگوى اوست،بلكه جهان او رامى‌ستايد و از مدح او انتظار عيدى و پاداش خوب دارد![حسن طلب زيبايى در بيت نهفته است.مى‌گويد:اين فقط حافظ نيست كه دعاگوى خواجه است،بلكه همه دعاگو هستند و از اين دعا و ستايش،اميد صله و پاداش مناسب و عيدى دارند!]
 ١۴ -بارگاه او محراب دل و ديده‌ى پارسايان و پيشانى او براى سحرخيزان نماد و مظهر صبح‌ پيروزى است.[يعنى بارگاه او در نظر پارسايان مانند محراب شايسته‌ى تعظيم و ستايش است وپيشانى روشن او مانند سپيدى روز پيروزى است.][لازم به يادآورى است كه اين غزل،در نسخه‌ى خانلرى فقط هشت بيت دارد و برخى ابيات‌ مشترك نيز متفاوت ضبط شده است.ابيات  ٣ ، ۵ ، ١١ ، ١٢ ، ١٣  و  ١۴  متن حاضر،در نسخه‌ى خانلرى‌موجود نيست!]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری


غزل به قلم علامه قزوینی :

ز کوی يار می‌آيد نسيم باد نوروزی از اين باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بياموزی
چو امکان خلود ای دل در اين فيروزه ايوان نيست مجال عيش فرصت دان به فيروزی و بهروزی
طريق کام بخشی چيست ترک کام خود کردن کلاه سروری آن است کز اين ترک بردوزی
سخن در پرده می‌گويم چو گل از غنچه بيرون آی که بيش از پنج روزی نيست حکم مير نوروزی
ندانم نوحه قمری به طرف جويباران چيست مگر او نيز همچون من غمی دارد شبانروزی
می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عيبش خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
جدا شد يار شيرينت کنون تنها نشين ای شمع که حکم آسمان اين است اگر سازی و گر سوزی
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم بيا ساقی که جاهل را هنيتر می‌رسد روزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه ز مدح آصفی خواهد جهان عيدی و نوروزی
جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

زكوي يار يم آيد نسيم باد نوروزي         ازين باد ار مددخواهي چراغ دل بر افروزي
چو گل گر خرده اي داري خدا رصرف عشرت كن كه قارون را غلط ها داد سوداي زراندوزي
زجام گل دگر بلبل چنان مست مي لعل است كه زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزي
به صحرا رو كه از دامن غبار غم بيفشاني   به گلزار آي كز بلبل غرل گفتن بياموزي
چو امكان خلود اي دل در اين فيروزه ايوان نيست    مجال عيش فرصت دان هب فيروزي و بهر وزي
سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آي كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي
مي اي درام چو جان صاف يو صوفي مكند عيبش    خدايا هيچ عاقل رامبادا بخت بد روزي
طريق كام بخشي يست ترك كام خود كردن     كلاه سروري آن است كز اين ترك بردوزي
ندانم نوحه عمري به طرف جويبار ازچيست   مگر اونيز همچون من غمي دارد شبانروزي
جدا شد يار شيرينت كنون تنها نشين اي شمع    كه حكم آسمان اين است اگر ساز وگر سوزي
به عجب علم نتوان شد زاسباب طرب محروم بياساقي كه جاهل راهني تر مي رسد روزي
به بستان شو كه از بلبل رموز عشق گيري ياد   به مجلس آي كز حافظ غزل گفتن بياموزي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر