با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

تو نازنيني - اي از فروغ رويت روشن جراغ ديده - غزل -- 475

475 - تو نازنيني
اي از فروغ رويت روشن جراغ ديده         خوشتر زچشم مستت چشم جهان نديده
همچون تو نازنيني سر تا قدم لطافت   گيتي نشان نداده ايزد نيارفريده
هر زاهدي كهدديه ياقوت حان فزايش   سجاده ترك كرده پيمانه در كشيده
بر چهره بخت نيكت تعويذ چشم شوخش   هر دم و اين يكادي ا زاخلاص بر دميده
بر قصد خون عشاق ابرو و چشم شوخش   گاه اين كمين گشاده گاه آن كمان كشيده
تاكي كبوتر دل باشد چومرغ بسمل           از زخم ناوك تو د رحاك و خون تپيده
از سوز سينه هر دم دودم به سر درآيد     چون عود چند باشم در آتش رميده
گر زآنك رام گردد بخت رميده با من   هم زان دهن بر آرم كام دل رميده
ميلي اگر ندارد با عارض تو ابرو         پيوسته از چه باشد چون قد من خميده
گر بر لبم نهي لب يابم حيات باقي   آن دم كه جان شيرين باشد به لب رسيده
تا كي فرو گذاري چون زلف خود دلم را     سرگشته و پريشان اي نور هر دوديده
در پاي خار هجران افتاده در كشاكش   وز گلبن وصالت هر گز گلي نچيده
گر دست من نگيري با خواجه بازگويم   كز عاشقان ميكني دل مي برد دو ديده
مارا بضاعت اين است گردر مذاقت افتد     درهاي شعر حافظ بنويس بر جريده

توضيحات :
فروغ روي ( نو رچهره ) چراغ ديده ( چشم ) چشم مست ( چشم خمار ) ياقوت ( چهره محبوب ) تعويذ ( دعاي چشم زخم ) چشم شوخ ( چشم زخم چشم بي حيا ) بسمل ( بسم الله هنگام ذبح حيوانات ) ناوك ( تير نگاه ) عود ( ماده خوشبو داروي معطر ) كام ( آرزو ) عارض ( رخسار چهره ) فرو گذراد ( كوتاهي ) نور ديده ( محبوب ) بضاعت ( سرماه ) مذاق ( ذائقه خوشت مي آيد ) رديده ( كتاب ) لطافت ( لطيف ) نپيده ( آغشته ) معني بيت 7( از سوز دلم هر آن چون عود دود از سرم خارج مي شود تا كي چون عود در آتش بسوزم ) معني بيت 8( اقبال رميده من اگر مطيع و همراه من شود از دهان جانان كام دل خود رابرمي گيرم ) معني بيت 14( سرمايه حافظ اين شعر آبدار است اگر به مذاق تو سازگار مي باشد پس اين گوهرها را در مجموعه كتاب خود بنويس و از بركن)

نتيجه تفال :
1-   بسيار به اين كا ردلبسته ايد و خواستار اجاري اين نيت هستيد در حاليكه براي اجراي آن مقدماتش را فراهم نساخته ايد بايد بدانيد هر كاري راهي و مقدماتي دارد كه بايد ابتدا انجام گيرد پس با توكل بر خداوند با يكي از استادان با تجربه مشورت نموده و اقدامكنيد
2-   به زودي خبرهاي خوشي دريافت مي كنيد و او از اوضاع و احوالش شما را مطلع مي سازد  اما نبايد او را در در فاش رو تنگنا قراردهيد چون ممكن است دست به اقدامات خطرناكي بزند كه به صالح نيم باشد در امور علمي موفث مي شويد
3-   اين نيت نشيب و فراز فراوان دارد اگر طالب آن مي باشدي بايد ناراحتي هايش را پذيرا باشيد و گرنه صرف نظر كنيد
4-   عشق بدون رنج ممكن نيست و شيريني هم ندارد پس روي  پاي خود بايستيد و از انديشه و تكاپو و تلاش خويش كمك بگيريد تا موفق شويد
5-   مسافرتي در پيش است و ملاقاتهاي مهمي در انتظار به زودي مقامي به همسر با يكي از نزديكان پيشنهاد مي شود كه مبارك سات
6-   زندگي خوبي درايد ولي با بگو و مگو آن را خراب مي كنيد زيرا سخن سخن سرددل را سرد مي كند پس هوشيار و زيرك و دلربا باشيد
7-   رنگ سرخابي يا نارنجي رابرايتان پيشنهاد م يكنم كه در شما به شكل آگاهانه نظم و تعادل ايجاد م يكند و خصوصيات خوب پدرانه يا مادرانه را در شما افزايش مي دهد و موجب آرامش وروحي و عق و عطوفت و فعاليت بيشتر مي گردد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

#####

غزل به قلم علامه قزوینی :

#####

غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

اي از فروغ رويت روشن جراغ ديده         خوشتر زچشم مستت چشم جهان نديده
همچون تو نازنيني سر تا قدم لطافت   گيتي نشان نداده ايزد نيارفريده
هر زاهدي كهدديه ياقوت حان فزايش   سجاده ترك كرده پيمانه در كشيده
بر چهره بخت نيكت تعويذ چشم شوخش   هر دم و اين يكادي ا زاخلاص بر دميده
بر قصد خون عشاق ابرو و چشم شوخش   گاه اين كمين گشاده گاه آن كمان كشيده
تاكي كبوتر دل باشد چومرغ بسمل           از زخم ناوك تو د رحاك و خون تپيده
از سوز سينه هر دم دودم به سر درآيد     چون عود چند باشم در آتش رميده
گر زآنك رام گردد بخت رميده با من   هم زان دهن بر آرم كام دل رميده
ميلي اگر ندارد با عارض تو ابرو         پيوسته از چه باشد چون قد من خميده
گر بر لبم نهي لب يابم حيات باقي   آن دم كه جان شيرين باشد به لب رسيده
تا كي فرو گذاري چون زلف خود دلم را     سرگشته و پريشان اي نور هر دوديده
در پاي خار هجران افتاده در كشاكش   وز گلبن وصالت هر گز گلي نچيده
گر دست من نگيري با خواجه بازگويم   كز عاشقان ميكني دل مي برد دو ديده
مارا بضاعت اين است گردر مذاقت افتد     درهاي شعر حافظ بنويس بر جريده


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر