با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

محبان خدا - در خرابات مغان نور خدا مي بينم - غزل 357 - 387

387 - محبان خدا
 در خرابات مغان نور خدا مي بينم         اي عجب بين كه چه نوري زكجا مي بينم
جلوه برن مفروش اي ملك الحاج كه تو       خانه مي بيني و من خانه خدا مي بينم
خواهم از زلف بتان نافه گشايي كردن فكر درو است هماناكه خطا مي بينم
سور دل اشك روان آه سحر ناله شب     اين همه از نظر لطف شما مي بينم
هردم از روي تو نقشي زندم راه خيال       با كه گويم كه درين پرده چه ها مي بينم
نيست در دايره نقطه وحدت كم و بيش   كه من  اين مسلفاه بي چون و چرا مي بينم
كس ندريدست زمشك ختن و نافه چين     آنچه من هر سحر از باد صبا مي بينم
دوستان عيب نظر بازي حافظ مكنيد     كه من اورا از محبان خدامي بينم


توضيحات :
خرابات مغان ( ميكده معرفت ) نور خدا ( فروغ ايزدي ) ملك الحاج ( امير حجاج ) فكر دور ( انديشه محال و باطل توقف د ردو امر )سوز دل ( آتش دل ) نقشي زندم ( تصوري كنم ) راه خيال ( قوه تخيل ) دايره ( دايره وجود ) محب ( عاشق دوستدار ) نظر بازي ( عشقبازي ) معني بيت 1( نور ايزدي را در ميكده معرفت مي نگرم و در اين كار شگفت بنگر كه من چه پرتو نوري را از كجا مشاهده  مي كنم  ) معني بيت 2( اي امير حاجيان غرور و خود نمايي برمن مكن ز يرا تو خانه خدا ار زيارت مي كني ول يمن هدار رابه چشم مي بينم ) معني بيت 3( من مي خواهم كه از گيسوي محبوبان بندنافه مشك بگشايم اما مثل اينكه اجراي اين فكر به نظر بعيد مي رسيد و درست نيست ) معني بيت 6( در دايره وجود غير از نقطه وحدت هيچ كم و بيشي وجود ندارد و تنها نور خداست كه در تمام موجودات متجلي است زيرا من اين مساله را به حقيقت از طريق عين اليقين مي بينم

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 4-5-8- فرمايد ( آتش دل اشك روان آه سحر گاهي ناله شبانگاهي اينها همه براثر مهر و محبتي است  كه شما با يان عاشق داريد )( هر لحظه پرتو نر زيباي تو راهزن انديشه و فكر من است با چه كسي اين سخن را در ميان گذارم كه در پرده عشق چه عجايب شكفت انگيزي مي بينم )( اي دوستان بر عشقبازي حافظ خرده مگيريد كه من او رااز عاشقان زيبايي شما مي شناسم ) خود تفسير فرماييد
2-   اوضاع و احوال شما خوب خواهد شد به جنابعالي مژده مي دهم كه زبانزد همه خانواده مي شويدزيرا درااي قلبي پاك و مهربان هستيدو از آنجايي كه ناراحتي ديگران را                   نمي توانيدمشاهده كنيد خداوند به شما كمك مي كند
3-   فرزندم اب افراد پس و افيوني نشست و برخاست مكن به فكر آينده باش كه زندگي مناسبي داريد پس موفق خواهيدشد و پيشاپيش كاميابي شما را تبريك مي گويم
4-   مسافر حال و كارش خوبست در معامه اي خانواده شما سودمي برد تغيير شغل و مكان مناسب مي باشد همسر و فرزندان خوبي خواهيدداشت در 8 شب آينده خوابي خواهيد ديد كه يكي از بستگان بيمار است و شمابه عيادت او رفته ايد نشانه آنست كه در وجود او مشكلي وجود دارد و بايد مداواكند پس او را كمك كنيد يا اينكه يكي از بستگان در معامله يا كاري زيان زيادي مي بيند اگر مواظب نباشد
5-   از طريق امواج رايانه و انيترنت پيشنهادهاي زيادي به شما خواهند داد اگر چه در جاي خود نيكوست اما بايدكاملاً مواظب فريبكاري ديگران باشيد

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

شاه نغمت الله ولی : نظر می کنم و وجه خدا می بینم / روی آن دلبر بی روی و ریا می بینم

*

حافظ در غزلی دیگر می فرماید :

همه کس طالب یار است چه هشیار و چه مست / همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

و روی سخنش در این غزل با خواجو کرمانی است که سطح معرفت و بینش عرفانی او به مراتب پایین تر از حافظ است. خواجو می گوید :

ساکن دیری و از کعبه نشان می پرسی / در خرابات معانی و خدا می طلبی

و حافظ که با هیچکس تعارف و خورده حساب ندارد به او پاسخ دندان شکنی داده و در واقع مطلع این غزل پاسخی است به کووته نظری خواجو که در بیت دوم با تعأکید و صراحت اقرار به رؤیت صاحب خانه خدا می کند یعنی به خواجو می گوید آنچه را تو می طلبی من می بینم و ردیف انتخابی غزل از طرف حافظ نیز برای شرح همین موضوع است .

با مطالعه دقیق همه غزل های دیوان حافظ و عنایت به آن قسمت از فاش گویی های این شاعر بزرگ که قشریّون آن را تهاجر به فسق و عدّه زیادی برای آن محمل تراشی های عرفانی به عمل می آورند، اکثر محققین را وادار به قبول این نظریه می کند که حافظ از طرفداران و یا پیروان فرقه ملامتیّه است .

حال چه او را از فرقه ملامتیه بدانیم و چه از هواخواهان این طریقه بشمار آوریم جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که او از نظریّه و خطّ مشی آن ها دفاع می کند .

فرقه ملامتیه بر این عقیده اند که یک سالک راه عشق و عرفان پیش از آن که پای در مراحل چهارگانه سیر و سلوک گذارد بایستی از شخصیت کاذبی که برای خود ساخته و پرداخته و به آن ها نام آبرو، قدر منزلت، شخصیت، حیثیّت، تقوی، زهد و … داده دست بشوید و از گذشته تقلیدی و متعبّدانه خود فاصله بگیرد . ما در شرح حال یکی از مشایخ صوفیه می خوانیم که او نخست مریدان خود را که صاحب حیثیّتی در جامعه بودند به گدایی و کارهای پست وا می داشت و اگر آن متقاضی از آنچه به او گفته شده بود استنکاف می ورزید او را از خود می راند. این همان تخلیه و تصفیه و شستشوی افکار و عقاید و سنتهایی است که ذهن سالک را به خود مشغول کرده و مانع سیر و سلوک او می شود.

در نزد فرقه ملامتیه کلمه خرابات معنایی بس عمیق دارد. خرابات محل فسق و فجور و خوردن شراب و اشتغال به قمار و فحشاء و سایر منکرات است و سابقاً صاحبان این اماکن غالباً در بیرون از محله و سواد شهر مکانی را برای این کار در نظر گرفته و به منظور رفع اشتباه بر سر دَرِ آن منزل، یک پرچم با علامت مخصوص که نزد همگان شناخته شده بود می زدند تا لوطیان و خراباتیان اشتباهاً به منزل اشخاص محترم نزدیک نشوند.

فرقه ملامتیه، خرابات را محلّ تزکیه نفس و تحوّل عقیدتی و گام اول راه سیر و سلوک می داند و بر خلاف عقده متشرّعین که کارشان عبادت ظاهری و تقلیدی و معتقد به رسیدن به اجر و ثواب اخروی و پیروی از این دستورالعمل : اِتّقُوا من مواضع التُّهَم می باشند با دیدی وسیع تر به ریاضت در راه توحید نگریسته و شخص مراد برای جدا کردن افراد مستعدّ از قافله اکثریّت مقلّد، مریدان را به خرابات فرامی خواند و آن ها که دست از نام و ننگ شسته و از تهمت وتمسخر عوام النّاس هراسی به دل راه نمی دهند آماده و مستعدّ به حساب می آورد.

حافظ در بیت اول این غزل می گوید من در خراباتِ مغان نور خدا را به علانیّه می بینم. در پیش، گفته شد که اصطلاح خرابات مغان از ساخته های حافظ و اشاره به میخانه رؤساءِ آتشکده زرتشتیان است که به وسیله مُغ یا موبد اداره می شده و این موبد به علانیه در بین پیروان خود شراب مقدّس توزیع و به رنود شهر نیز می فروخته است.

در بیت دوم حافظ، مدّعی تقرّب به ذات حضرت احدیّت است و به امیرالحاج می گوید این همه به فخر و مباهات مفروش که تو راه خانه را می دانی و خانه را با چشم ظاهر می بینی. من کسی هستم که در اثر تزکیه نفس صاحب این خانه را می بینم. آنگاه در بیت سوم می فرماید من بر آن سر هستم که پرده را بالا زده و آنچه را که بدان رسیده و اندیشیده ام با زبان قاصر خود به همگان باز گویم لیکن این کاری است بس صعب و صلاح در این نیست که به چنین کار خطیر و خطایی بزرگ دست بزنم . شاعر در ابیات چهارم و پنجم و ششم به شرح حال و چگونی دگرگونیِ احوال خود پرداخته و می گوید بیداری های شبانه و ناله و زاری های سحری، چیزی است که از لطف پیر مغان یا به عبارت دیگر مراد نصیب من شده و در اثر آن ها روی معشوق و محبوب در نظرم مجسّم می شود و من متحیِّرم که آنچه را که از فیض تفکّر و عبادت سحرگاهان درک می کنم چگونه و با چه کسی در میان بگذارم که آن را کماهو حقّه درک می کند؟ شاعر در بیت آخر به این مشکلی که گریبانگیر او بوده اشاره می کند و می گوید ای مردم اینقدر ندانسته و نفهمیده از من که به خوبرویان مهر می ورزم انتقاد نکنید و تهمت نزنید. من از دوستان و دوستداران شما هستم و روی زیبا را محلّ تجلّی ذات بی چون و خالق متعال می دانم.

(شرح جلالی بر حافظ / دکتر عبدالحسین جلالیان)


غزل به قلم علامه قزوینی :

در خرابات مغان نور خدا مي بينم         اي عجب بين كه چه نوري زكجا مي بينم
جلوه برن مفروش اي ملك الحاج كه تو       خانه مي بيني و من خانه خدا مي بينم
خواهم از زلف بتان نافه گشايي كردن فكر درو است هماناكه خطا مي بينم
سور دل اشك روان آه سحر ناله شب     اين همه از نظر لطف شما مي بينم
هردم از روي تو نقشي زندم راه خيال       با كه گويم كه درين پرده چه ها مي بينم
نيست در دايره نقطه وحدت كم و بيش   كه من  اين مسلفاه بي چون و چرا مي بينم
كس ندريدست زمشك ختن و نافه چين     آنچه من هر سحر از باد صبا مي بينم
دوستان عيب نظر بازي حافظ مكنيد     كه من اورا از محبان خدامي بينم



غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

 در خرابات مغان نور خدا مي بينم         اي عجب بين كه چه نوري زكجا مي بينم
جلوه برن مفروش اي ملك الحاج كه تو       خانه مي بيني و من خانه خدا مي بينم
خواهم از زلف بتان نافه گشايي كردن فكر درو است هماناكه خطا مي بينم
سور دل اشك روان آه سحر ناله شب     اين همه از نظر لطف شما مي بينم
هردم از روي تو نقشي زندم راه خيال       با كه گويم كه درين پرده چه ها مي بينم
نيست در دايره نقطه وحدت كم و بيش   كه من  اين مسلفاه بي چون و چرا مي بينم
كس ندريدست زمشك ختن و نافه چين     آنچه من هر سحر از باد صبا مي بينم
دوستان عيب نظر بازي حافظ مكنيد     كه من اورا از محبان خدامي بينم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر