با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

زلف برباد مده - زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم - غزل 316 - 399

399- زلف برباد مده
زلف بقرباد مده تا ندهي بر بادم     ناز بنياردمنه تا نبري بنيادم
زخ بر افروز كه فارغ كني ازبرگ گلم       قد برافراز كه از سرو كني آرادم
شهرهشهر مشو تا ننهم سر در كوه     شور شيرين منما تا نكني فرهادم
مي مخور با دگران تا نخورم خون جگر سر مكش تا نكشد سربه فلك فريادم
زلف را حلقه مكنتا نكني در بندم     چهره را آب مده تا ندهي بر بادم
چون فلك سير من تا نكشي حافظ را    رام شو تا بدهد طالع فرخ دادم
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزي مارا    ياد هر قوم مكن تا نروياز يادم
يار بيگانه مشو نا نبري ازخويشم     غم اغيار مخور تا نكني ناشادم
رحم كن بر من مسكين و به فريادم رس تا به خاك در آصف نرسد فريادم
حافظ ار جور تو حاشا كه بگرداند روي    من از آن روز ه در بند توام آزادم


توضيحات :‌
زلف  ( گيسو ) بربادمده ( افشان مكن ) ندهي بربادم ( هلاكم ننمايي ) ناز بنياد منه ( ناز را شروع مكن ) تا ببريبنيادم ( مرا خراب و نحو نكني ) رخبرافروز ( صورت را گلگون كن ) قدر بر افراز ( قد بلندت را نشان بده )كه از سرو كني آزادم (از ديدن سر و بي نيازم كني )شهرهشهر ( مشهور شهر خودت را به همه نشان مده ) ناز شيرين منما ( مانند شيرين اداو اطوار درنياود ) خون جر ( مضطرب ناراحت ) هرقوم ( از هركسي سخن نگو ) در بند ( گرفتار اسير ) چهره را آب مده ( چهرهاترا تر و تازه مكنخندان مشو ) نبريازا خويشم ( مرا ا زخودت بيگانه نكني ) ناشاد ( گريان نا خرسند ) غم اغيار ( اندوه بيگانگان ) سرمكش ( سركشي هم مكن ) نا نكشد سر به فلك فريادم ( تا فريادم به فلك نرسد ) جور ( ستم ) رام شو ( مطيع و فرمانبر شو ) طالع فرخ دادم ( بخت مباركمداد دهد ) آصف ( وزير حضرت سليمان در اينجا مر اد خواجه جلال الدين تورانشاه وزير شاه شجاع است ) حاشا ( هرگز ) آزارم ( از بن تع8لقات ديگر رها شدم )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 1-2-3- به ترتيب فرمايد ( گيسويت را به باد مده تا هلا كم ننمايي و ناز و كرشمه را شروع مكن تا وجود مرا خراب و محو نكني ) (صورت خود را گلگون كن تا مرا از برگ گل فارغ كني و به تماشاي گل احتياجي نباشد و قد بر افراز و خودرا نشان بده تا از تماشاي سرو رها شوم )( در شهر مشهور مشو و خودت را به همه نشان مده تا سر دركو ه ننهم و ديوانه نشوم ناز شيرين مكن تا مرا مانند فرهاذ از مردم جداسازي و آوازه كوه و دشت كني ) خود تفسير كنيد
2-   انديشه شما بسيار تابناك و وسيعمي باشد اما توجه داشته باشيد كه با دوستان ناباب و افيوني نشست و برخاست نكنيد تا آنها آرزوهاي مهم و تحقق يافته شما را بسوي دگيريسوق ندهند زيرا در فال شما اوج شكوه و خوشبختي ديده مي شود و مرغ سعادت بر بام خانه شما مشغول لانه سازي است پس حيف است آنرا با بي مبالاتي و پرواز دهدي در كارها ا زحد اعتدال و ميانه روي خارج نشويد زيرا سرنوشتي چون فرهاد خواهيد داشت پس خوب دقت كنيد و به زندگي با ديد مثت نگاه كنيد و عينك بد بيني و شكاكي رابرداريد
3-   به زودي خوابي خواهيد ديد كه دم درخانه اي ملاقات مهمي خواهيد داشت نشانه آنست كه مشسكلات زندگي و تحصيلي شما به زودي حل مي شود و جاي نگراني نخواهد بود مقدمات آنرا فراهم سازيد و به يكي از مشاهد متبركه برويد و نذر خودراادا كنيد
4-   اين نيت عملي است به شرط آنكه با دريات و كياست عمل كنيد

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی ابیات غزل:

۱) گیسو را دست باد رها مکن تا مرا به دست باد نیستی نسپاری و بنای رفتار خود را بر ناز و کرشمه مگذار تا ریشه ما را از جا نکنی.

۲) با دیگران به باده نوشی منشین تا خون به جگرنشوم و سرکشی مکن تا ناله و فریادم به آسمان نرسد.

۳) گیسوان را چین و شکن مده تا دل مرا در حلقه های آن به بند نیفکنی و رخساره را میارا تا هستی مرا به باد ندهی.

۴) با بیگانگان دوست مشو تا مرا از خود به در نکنی، غمخوار بیگانگان مباش تا دل آزرده نشوم.

۵) چهره را بیارای و بپاخیز تا از برگ گل و تماشای سرو بی نیاز شوم .

۶)انگشت نمای هر مجلس مشو وگرنه مرا در آتش حسادت می سوزانی و از دیگران سخن مگو تا آزرده خاطر نشوم.

۷) خود را زبانزد مردم شهر مساز تا سر به کوه و بیابان نگذارم و مانند شیرین شورانگیزی مکن تا مرا مانند فرهاد بی قرار نکنی.

۸) بر من بی نوا رحم کن و به دادم برس تا فریاد دادخواهی من به خاک درگاه وزیر نرسد.

۹) محال است که حافظ، روی از درگاه تو به خاطر جور و ستمت بگرداند . من از روزی که به محبّت تو پای بند و اسیر عشق تو شده ام خود را آزاد می دانم.

شرح ابیات غزل:

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل : رمل مثمن مخبون اصلم

*

سعــدی :
مــن از آن روز که در بـنـد تــوام آزادم
پــادشاهم که به دســت تــو اســیر افــتادم

*

اوحدی :
ای که رفــتی و نرفــتی نفــسی از یــادم
خاک پای تو چو گشتم چه دهــی بــر بــادم

*

با توجه و دقت در متن و مضامین اشعار یاد شده سعدی و اوحدی در بالا و تشابهات مشترکی که با غزل حافظ دارند نظر به مارا به این معنی سوق می دهد که حافظ در زمان شاه شجاع و وزارت تورانشاه در موقعیتی به قصد سرودن غزلی عاشقانه مبادرت به خلق این اثر نموده و منظور اصلی او حسّ برتری جویی و نمایش هنر خویش در غزل سرایی عاشقانه بوده است .

مضامین حافظ بر مضامین سعدی و اوحدی برتری دارد. سعدی می فرماید (من از آن روز که در بند توام آزادم) پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم . هرچند بین این دو مصراع روابط معنی برقرار است اما با مقایسه بیت حافظ که می فرماید : حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی و پس از آن مصراع اول بیت سعدی را تضمین می کند، مضمون دلپذیرتری را می آفریند و مفاد مصراع دوم بیت را تأیید مفاد مصراع اول چنان به جا و موقع خود می نشاند که آن نقطه ضعف بیت سعدی از بین می رود چه در بیت سعدی خواننده در لحظه اول معانی دو مصراع را به هم ربط نمی دهد و در بازخوانی و دقت بیشتری متوجه ارتباط معانی دو مصراع می شود. این گونه دقت و ظرافت و حسن سلیقه ها را شاعری می تواند داشته باشد که در اوج بلاغت قرار گرفته و بر روانی قالب و معنا کاملاً با اعتنا و مسلّط باشد. تمام ابیات این غزل یک پارچه و زبان حال عاشق دلسوخته یی است که با معشوق خود سخن می گوید .

حافظ عاشق فرد مورد نظری نبوده و این غزلسازی در واقع هنرنمایی او را در سرودن غزل عاشقانه یکدست می رساند تا درکنار سایر غزل هایی که به ظاهر جنبه عاشقانه و در باطن بار مفاهیم عارفانه یا ایهام خاصّی را بر دوش می کشد به ابناءِ زمان سلاست و بلاغت خود را در غزلسرایی بنمایاند. و کوتاه سخن آنکه همین پرده های مختلف هنرنمایی اوست که در طول قرنها، شعرای صاحب ذوق را در برابر او به زانو درآورده است.

(شرح جلالی بر حافظ / دکتر عبدالحسین جلالیان)


غزل به قلم علامه قزوینی :

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که دربند توام آزادم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

زلف بقرباد مده تا ندهي بر بادم     ناز بنياردمنه تا نبري بنيادم
زخ بر افروز كه فارغ كني ازبرگ گلم       قد برافراز كه از سرو كني آرادم
شهرهشهر مشو تا ننهم سر در كوه     شور شيرين منما تا نكني فرهادم
مي مخور با دگران تا نخورم خون جگر سر مكش تا نكشد سربه فلك فريادم
زلف را حلقه مكنتا نكني در بندم     چهره را آب مده تا ندهي بر بادم
چون فلك سير من تا نكشي حافظ را    رام شو تا بدهد طالع فرخ دادم
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزي مارا    ياد هر قوم مكن تا نروياز يادم
يار بيگانه مشو نا نبري ازخويشم     غم اغيار مخور تا نكني ناشادم
رحم كن بر من مسكين و به فريادم رس تا به خاك در آصف نرسد فريادم
حافظ ار جور تو حاشا كه بگرداند روي    من از آن روز ه در بند توام آزادم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۲ نظر:

  1. حافظ و سعدى دو اسطوره غزل فارسى ...

    پاسخحذف
  2. بعضی تفاسیر به صورت برعکس نوشته میشود جدیدا این مشکل پیش میاد اگر رفع بشه عالیه

    پاسخحذف