با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

خاك در يار - احمد الله علی معدله السلطان - غزل 472 - 490

 490 - خاك در يار
الحمدلله علي معدله السلطان       احمد شيخ اويس حسن ايلخاني
خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد   آنكه مي زيبد اگر جان جهانش خواني
ديده ناديده به اقبال توايمان آورد       مرحبا اي به چنين لطف خدا ارزاني
ماه اگر بي تو بر آيد به دو نيمش بزنند   دولت احمدي و معجره سبحاني
جلوه بخت تو دل مي برد از شاه و گدا     چشم بد دور كه هم جاني و هم جاناني
برشكن كاكل تركانه كه در طالع تست   بخشش و وششخاقاني و چنگز خاني
گرچه دوريم به ياد تو قدح مي گيريم       بعد منزل نبود در سف رروحاني
از گل پارسي ام غنچه عيشي نشكفت     حبذا دجله بغداد و مي ريحاني
سرعاشق كه نه خاك در عشوق بود       كي خلاصش بود از محنت سرگرداني
اي نسيم سحري خاك در يار بيار       تا كند حافظ ازو ديده دل نوراني

توضيحات :
معني بيت 1( منت خداي را كه از كردار سلطان احمد شيخ اويس حسن ايلخاني سپاس مي گزارم ) معني بيت 2( پادشاه فرزند پارشاه و شاه شاهان ا زنسل شاه شاهان كه اگر او را روح عالم بخواني شايسته است ) ديده ( چشم ) ناديده ( ديدار نكرده ) مرحبا ( آفرين = شبه جمله ) لطف خدا ارزاني ( شايسته محبت خداوندي ) بي تو بر آيد ( بدون اجازه تو طلوع كند ) دو نيم ( تلميح به شق القمر از معجزات پيامب اكرم ( ص) دولت احمدي ( شكوه دولت محمدي و معجزه صمدي ) هم جان و هم جانان ( هم جان پاك و هم محبوب جانهاي تمام عالم ) برشكن ( پرچين كن ) كاكل ( موي وسط سر ) كوشش ( جنگ آوري ) دوريم ( جدا هستيم ) قدح ( كاسه شراب ) مي گيريم ( مي نوشيم ) بعد منزل ( دوري مكان ) روحاني ( جان و روح = شايد در اين زمان كه خواجه اي غزل را سروده سلطان احمد خارج از شيراز بوده است ) معني بيت 8( از گل سرخ سرزمين پارس غنچه خوشدلي براي من شكوفا نشده خوش باشد زود دجله و كنار آن و بوي شراب ناب سرزمني سلطان احمد كه اهل لغداد بود ه است ) معني بيت 90 عاشقي كه سرش خاك در معشوق نباشد كي آن سراز رنج سرگرداني رهايي مي يابد )

نتيجه تفال :
1-   پيروزي و كاميابي همگام و همراه جنابعالي خواهد شدو اين نيت حتماً برآورده و عملي م يگردد و ستاره اقبالتان در برج سعد و مبارك قراردارد و جاي هيچ گونه نگراني نيست و اين اضطراب بي جهت شما برخاسته از ترديد و عجله مي باشد
2-   به شما تبريك مي گويم و اگر فرزندم شما را مي ديدم مي گفتم ب خدا باش و با توكل بر او دلت را روشن گردان واز مهر و محبت نسبت به ديگران مانند باران بي دريغ باش
3-   به زودي شاهد و مقصود را در آغوش خواهيد گرفت و او نيز از زندگي بسيار خوبي برخوردار مي شود بطوريكه همه چشمها خيره م يگردد در مسابقه بزرگ زندگي در صدر شمارگان و جدول قرار مي گيريد
4-   مسافر كارش انجام گرفته است بيمار تا 20 روز ديگر شفا مي يابد قرض حتماً جبران مي شود خريد و فروش براي شما سود آور است تغيير شغل و كسب علم اگر خودتان مايليد حتماً عملي م يگردد و مسافرتي عالي خواهيد رفت
5-   بهترين رنگي ه شما را خوشحال م يكند رنگهاي نقره اي سفيد و براق است و تمام سنگهاي قيمتي هم براق هستند و قلب شما نيز روشن مي باشد پس اين قلب مهربان را با لجبازي و وسواس تيره نسازيد بلكه با تلاش و مهر ورزيدن صيقل دهيد كه شايسته محبت و مهر هستيد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (472)
احمد: (فعل مضارع متكلم وحده) حمد مي‌گويم، ستايش مي‌كنم و به معناي ستوده و از‌ نامهاي پيامبراسلام (ص).

الله: (مفعول) خداي را.

علي: براي.

مَعدِلت: عدل.

السلطان: پادشاه.

احمد شيخ اويس حسن ايلخاني: احمد بن شيخ اويس بن حسن بزرگ كه از طرف مادري نسبتش به ايلخانان مغول مي رسيد و پدرش مؤسس سلسله آل جلاير است.

خان بن خان: خان فرزند خان.

مي زيبد: زيبنده است، سزاوار و شايسته و درخور است.

جان جهان: سبب حيات و زندگي جهان، جانِ عالم.

اقبال: بخت بلند.

مرحبا: (شبه جمله) آفرين بر تو، خوش آمدي، خير مقدم، بارك الله.

ارزاني: درخور، مستحق، لايق.

دولت احمدي: بخت بلند و اقبال محمدي، ايهاماً دولت سلطان احمد جلايري.

معجزه سبحاني: معجزه الهي، اشاره به معجزه شقّ القمر از جانب پيامبر.

جلوه: فروغ و عرضِ جمال.

جلوه بخت تو: بخت تو با جلوه گري و عرضِ وجود.

برشكن: بشكن، به يكسو قرار بده، چين و شكن بده.

كاكل: موي وسط سر.

كاكل تركانه: كاكل به شيوه تركان.

در طالع تُست: در بخت و طالع تو وجود دارد.

قاآني: اشاره به اوكتاي قاآن جانشين چنگيز خان مغول است و قاآن، در اصل لغت به معناي پادشاه بزرگ.

چنگز خان: چنگيز خاني.

بخشش و كوشش قاآني و چنگز خاني: بخشش مانند بخشش اوكتاي قاآني و كوشش مانند كوشش چنگيز خاني.

قدح گرفتن: شراب نوشيدن.

بُعد: دوري.

سفر روحاني: سير و سياحت روح بدون جسم كه در آن فاصله زمان و مكان مطرح نيست مانند ياد دوستي كه در فاصله دوري قرار دارد و به طرفه العين صورت مي گيرد.

گل پارسي: درختچه‌يي كه در سال چند ماه گلهايي مانند گل انار داده و بدون ميوه است و در قديم اين گلها را مانند گل زعفران صبح قبل از آفتاب چيده و براي درمان ورم پلك چشم و درد چشم به صورت دم كرده مصرف مي كرده اند و كنايتاً به فارس و شيراز اشاره دارد.

حبَّذا: (شبه جمله) خوشا، چه خوب و خوش است.

ميِ ريحاني: نوعي شراب قرمز است. در گذشته شرابهاي هر منطقه به همان نام مشهور و براي هر كدام خاصيت دارويي مشخصي قايل بوده اند و مي ريحاني را در احتقان قلب مؤثر مي‌دانسته اند.

خاكِ درِ يار: خاك آستانه يار كه به منزله سورمه و توتيا و سبب قوّت بينايي ديدگان مي شود.

معاني ابيات غزل (472)

(1) خداوند را به سبب عدالت سلطان احمد بن شيخ اويس بن حسن ايلخاني مي ستايم.

(2) خانِ پسرِ خان و شاهنشاهي از نژاد شاهنشاهان، كه اگر او را جانِ عالم بخواني، زيبنده اوست.

(3) چشمانم پيش از ديدار تو، بخت بلندت را ديده و بدان گرويد آفرين بر تو كه شايسته و درخورِ بخشايش خداوند قرار گرفته يي.

(4) اگر ماه بي اجازه تو برآيد، دولت و اقبال احمدي و معجزه الهي آن را به دو نيم كند.

(5) فروغ اقبال تو با جلوه گري خود شاه و گدا را به سوي خود مي كشاند چشم بد از تو دور باد كه مانند جان و محبوب عزيز و گرانقدري.

(6) به كاكل تركانه خود چين و شكن بده كه سخاوت اوكتاي قاآن و پشت كار چنگيز خان را در طالع تو مشاهده مي كنم.

(7) هر چند از تو دوريم، به ياد تو شراب مي نوشيم. در سير و سفر روحاني و معنوي فاصله و دوري راه مفهومي ندارد.

(8) درخت گل پارسي براي من غنچه شادي و خوشدلي را شكوفا نساخت اي خوشا رود دجله بغداد و شراب ريحاني آنجا.

(9) اگر سر عاشق بر خاك آستانه معشوق خاكسار نباشد، كي از رنج سرگرداني رهائي خواهد يافت.

(10) اي باد ملايم بامدادي، غباري از آستانه يار بياور تا حافظ چشم دل خود را با آن روشن سازد.

شرح ابيات غزل (472)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم

٭

سعدي:

كِبر يكسو نه اگر شاهد درويشاني ديو خوش طبع به از حورِ گره پيشاني

٭

خواجو:

كامت اين است كه هر لحظه ز پيشم راني وِردَت اين است كه بيگانه خويشم خواني

٭

همانطور كه در صفحات 27- 29 اين دفتر زير عنوان بررسي سير تحولات تاريخ پيش از زمان حافظ و در شرح خاندان اينجو بيان شد، به هنگامي كه حافظ 17- 18 ساله بود يعني در سال 736 سلطان ابو سعيد بهادر خان درگذشت و اِرپا خان از نوادگان چنگيز جانشين او شد و ديري نگذشت كه با شورش مردم، اِرپا خان معزول و موسي خان نواده ديگر چنگيز به جاي او نشست. موسي خان هم در سال 737 بدست سلطان محمد مقتول و سلطان محمد هم به نوبه خود در جنگ با امير شيخ حسن كوچك به قتل رسيد.

در سال 739 امير شيخ حسن كوچك در آذربايجان حاكم و عراق عجم در دست امير شيخ حسن بزرگ ايلخاني بود كه از طرف مادري نسبتش به ايلخانان مغول مي رسيد و اين شخص همان جدّ سلطان احمد ايلكاني ممدوح حافظ است كه مادرش دختر ارغوان و خواهر غازان خان و عمه ابو سعيد بهادر خان بوده است.

امير شيخ حسن بزرگ در جنگي با شيخ حسن كوچك مغلوب و به بغداد گريخت و در آنجا حكومت آل جلاير را بنياد نهاد كه همان حكومت ايلكانان يا ايلخانان باشد. سلطان احمد جلاير نوه اين بنيان گذارِ حكومت ايلخاني، در سال 784 در تبريز بر برادر خود سلطان حسين شوريده او را بكشت و بر آذربايجان و بغداد مسلط و تا سال 814 هجري حكومتش ادامه داشت كه در آن سال بدست قره يوسف به قتل رسيد.

اين سلطان احمد هر چند مردي بي رحم اما صاحب ذوق و هنر و خوش طبع و هنر پرور بود و به حافظ نيز ارادتي وافر داشت و پيوسته او را دعوت به مسافرت به تبريز و بغداد مي نمود ليكن حافظ كه در طول عمر خود اينهمه كشت و كشتار را ديده بود صلاح خويشتن را در اقامت در شيراز و در كنار حكومت آل مظفر بويژه شاه شجاع دانسته كه هر چند اين طايفه نيز در جنگ و جدال دست كمي از آل جلاير نداشتند اما بالنّسبه از اعتدال بيشتري برخوردار بودند.

اجمالاً كسي كه حافظ او را در اين غزل مدح گفته سلطاني هنرپرور و مقتدر بود كه به كرّات از حافظ خواسته بود تا در دربار او مقيم شود و از آنجا كه حافظ با اين مسافرت موافق نبود و به حكم احتياط در پاسخ سلطان احمد اين غزل را سروده ارسال نمود. و اين همه توضيحات ما براي شكافتن اين مطلب است كه خواننده محترم مانند بعضي از اديبان محترم دچار قضاوت سطحي نشده و غزلي را كه مدح سياسي است به حساب مدح و تملق و چاپلوسي حافظ نگذارند.

شاعر در بيت چهارم اشاره به معجزه شقّ القمر حضرت ختمي مرتبت و آيه هاي 1- 2 سوره القمر نموده است و منظور او از دولت احمدي دولت محمد بن عبدالله (ص) و معجزه الهي است كه ايهامي به دولت سلطان احمد نيز دارد.

همچنين، در بيت ششم اشاره به بخشش قاآن و كوشش چنگيز مي كند. بايد دانست كه طبق اسناد تاريخي اوكتاي قاآن مردي سخيّ الطبع و گشاده دست و چنگيز مردي با پشت‌كار و اراده توانا بود و شاعر بدان سبب اجداد سلطان احمد را ستوده تا او را وارث اين صفات نيك به حساب بياورد و در بيت هفتم محترمانه عذرخواهي از رفتن به سفر كرده و مي فرمايد دل من به تو نزديك است!

شاعر بنا به مصلحت روزگار در بيت هشتم اين غزل مراتب نارضائي خود را از اقامت در فارس بيان مي دارد اما پر واضح است كه اين يك تعارف بيش نيست همانطور كه در غزلي ديگر و با همين محظور، در پاسخ همين سلطان، به حكم ادب مي فرمايد:

ره نبرديم به مقصود خود اندر شيراز خرّم آن روز كه حافظ ره بغداد كند
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

احمد الله علی معدله السلطان احمد شيخ اويس حسن ايلخانی
خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد آن که می‌زيبد اگر جان جهانش خوانی
ديده ناديده به اقبال تو ايمان آورد مرحبا ای به چنين لطف خدا ارزانی
ماه اگر بی تو برآيد به دو نيمش بزنند دولت احمدی و معجزه سبحانی
جلوه بخت تو دل می‌برد از شاه و گدا چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
برشکن کاکل ترکانه که در طالع توست بخشش و کوشش خاقانی و چنگزخانی
گر چه دوريم به ياد تو قدح می‌گيريم بعد منزل نبود در سفر روحانی
از گل پارسيم غنچه عيشی نشکفت حبذا دجله بغداد و می ريحانی
سر عاشق که نه خاک در معشوق بود کی خلاصش بود از محنت سرگردانی
ای نسيم سحری خاک در يار بيار که کند حافظ از او ديده دل نورانی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

الحمدلله علي معدله اسلطان       احمد شيخ اويس حسن ايلخاني
خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد   آنكه مي زيبد اگر جان جهانش خواني
ديده ناديده به اقبال توايمان آورد       مرحبا اي به چنين لطف خدا ارزاني
ماه اگر بي تو بر آيد به دو نيمش بزنند   دولت احمدي و معجره سبحاني
جلوه بخت تو دل مي برد از شاه و گدا     چشم بد دور كه هم جاني و هم جاناني
برشكن كاكل تركانه كه در طالع تست   بخشش و وششخاقاني و چنگز خاني
گرچه دوريم به ياد تو قدح مي گيريم       بعد منزل نبود در سف رروحاني
از گل پارسي ام غنچه عيشي نشكفت     حبذا دجله بغداد و مي ريحاني
سرعاشق كه نه خاك در عشوق بود       كي خلاصش بود از محنت سرگرداني
اي نسيم سحري خاك در يار بيار       تا كند حافظ ازو ديده دل نوراني


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۲ نظر: