با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

سه بوسه - هزار جهد بکردم که يار من باشی - غزل 457 - 566

566- سه بوسه
هزار جهد بكردم كه يار من باشي           مراد بخش دل بيقرار من باشي
چراغ ديده شب زنده دار من گردي           انيس خاطر اميدوار من باشي
چو خسروان مالحت به بندگان نازند         تو رد ميانه خداوندگار من باشي
از آن عقيق كه خونين دلم زعشوه او   اگر كنم گله راز دار من باشي
در آن چمن كه بتان دست عاشقان گيرند     گرت زسدت برآيد نگار من باشي
شود غزاله خورشي صيد لاغر من         گرآهويي چو تو يكدم شكار من باشي
سه بوسه كر دو لبت كرده اي وظيفه من     اگر ادا نكني قرض دار من باشي
من اين مراد ببينم به خود كه نيم شبي     به جاي اشك روان د ركنار من باشي
من ارچه حافظ شهرم جوي نمي ارزم     مگر تو ا زكرم خويش يار من باشي

توضيحات :
جهد ( كوشش ) مارد بخش ( برآوردنده آرزو ) چراع ديده ( نور چشم ) انيس ( همدم ) خسروان ملاحت ( پادشاهان كشور زيبايي ) بندگان ( چاكران ) نازند ( فخر مي كنند ) در ميانه ( ميان آنان ) خداوندگار ( سرور ) معني بيت 4( اگر از آن لب قرمز تو كه دلم ار از عشوه اش خونين است شكايت بكنم اميد است غم مرا درك كني ) بتان ( زيبارويان ) نگار ( محبوب ) احزان ( غم ها ) دمي ( لحظه اي ) انيس ( مونس ) سوگوار ( ماتم زده ) معني بيت 7( اگر آهويي زيبا مانند تو شكار من گردد غزاله خورشيد صيد لاغر و كمترين شكارم مي شود ) وظيفه ( مستمري ) ادا نكني ( نپردازي ) قرض دار ( بدهكار ) معني بيت 9( آيا من به اين آرزو خواهم رسيد كه يك نيم شب تو به جاي اشك د ركنار من باشي ) معني بيت 10( اگر چه من در اين شهر حافظ قرآن مي باشم به اندازه يك جو ارزش ندارم جز اينكه تو با كرم و بخشش خود يار و دستگير من باشي )‌

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 1-2-3- فرمايد ( خيلي سعي كردم كه محبوب من باشي و دل بيقرارم را آرامش دهي )( همچون چراغ روشني بخش چشمان بيدار من باشي كه شب تا صبح بيدارم و همدم و مونس دل عاشق من گردي )( شيوه پادشاهان زيبا و شيريني و ملاحت است كه به چاكران خود مي نازند آرزو دارم كه در ميان آ»ان تو سرور من باشي ) تفسير با شماست
2-   اگر در كارها دست از ترديد و دودلي برداريد موفقيت و پيروزي شما بسيار سريع تر خواهد بود زيرا شما به هر كاري به ديده ترديد و با عينك بدبيني نگاه مي كنيد درحالي كه جهان و مردم  زيباتر از آ»ند كه در انديشه داريد
3-   از فرزنداني لايق و همسري مهربان و زندگي نسبتاً خوبي برخوردار خواهيد بود اما تختر و لجبازي جنابعالي كانون گرم خانوادگي را سست م يكند سعي كنيد آنگونه كه در خارج از خانه هستيد در داخل خانواده نيز باشيد
4-   د ركاري يا معامله اي قصد موفقيت داريد ولي رقيبان برسر راه هستند با يكي از استادان مشورت كنيد خانم يا آقاي عزيز با توجه به غزل روحيه جنابعالي چنين است هم رويايي و هم ايده آليست در تنظيم امور خانوادگي استاديد و ا زنظم و انضباط لذت مي بريد و م يتوانيد معلمي بسيار موفق و همسري بسيا ركاردان باشيد اگر امكانات لازم را بريا شما فراهم سازند و بااعصاب شما بازي نكنند داراي مزاجي گرم و قلبي مهربانيد و به شرطي كه شما را بشناسند و ا زروحيه شما بهره بگيرند از دروغگويي و فريب دادن بيزاريد و از كمك و مساعدت به ديگران احساس رضايت مي كنيد
5-   از كتاب مقدس آياتي تلاوت كنيد بسيار سودمند خواهد بود


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (457)
جهد: كوشش.
هزار جهد: كوشش بسيار.
مراد: كام، آرزو.
مراد بخش: (صفت فاعلي مركب) كام بخش، برآورنده كام.
بي قرار: بي آرام، ناشكيبا، مشتاق.
چراغ ديده: نور چشم.
انيس: همدم و مونس.
خاطر: دل.
ملاحت: نمكين، خوش نمكي، كنايه از دلربايي.
خداوندگار: صاحب اختيار، سرور.
عقيق: (استعاره) لب معشوق.
عشوه: دلربايي، حركات نازآفرين.
بتان: (استعاره) دلبران، شاهدان زيبا‌روي.
نگار: معشوق خوبروي.
احزان: (جمع حزن) غمها.
كلبه احزان: خانه غمها، يادآور خانه حضرت يعقوب كه به اين نام در نزد مردم مشهور بود.
غزاله: 1- آهوي ماده، 2- خورشيد.
وظيفه: مقرري، مستمري، وجه معاش.
جُوي: يك جو.
كَرَم: بزرگواري، عنايت و لطف.
معاني ابيات غزل (457)
(1) کوشش بسيار کردم که تو يار من و برآورنده آرزوهای دل بی قرار و آرام من باشی …
(2) برای چشمهای شب بيدار من، نوربخش و برای دل آرزومند من همدم و مونس باشی …
(3) وقتی که شهرياران کشور زيبايی و دلربايی به چاکران خود می بالند در اين موقعيت، تو هم صاحب اختيار و مولای من باشی …
(4) (و) اگر از آن لبهای به رنگ عقيق که از دلرباييهای آن دلم خون است، گله يی کردم، آن را بازگو و فاش نکنی…
(5) در گلزاری که دلبران زيباروی، دست در دست عاشقان خود می خرامند حتی الامکان تو هم دلبری در کنار من باشی…
(6) يک شب به خانه غمزده عاشق خود پای نهی و يک لحظه برای دل غمديده من، دل آرام و همدم باشی.
(7) اگر آهويی همانند تو زمانی شکار من شود، آهو برّه خورشيد برای من به مانند يک شکار لاغر و ناچيز خواهد بود.
(8) اگر آن سه بوسه يی را که از دو لب خود برای من مقرر کرده يی ادا نکنی، پيوسته وامدار من خواهی بود.
(9) آيا من به اين آرزو خود می رسم که بنگرم نيم شبی به جای اشک جاری من، تو در کنار من جای داری؟
(10) هرچند من در اين شهر حافظ مشهورم، اگر بزرگواری تو نباشد و تو دوست من نباشی به اندازه يک جو ارزش ندارم.
شرح ابيات غزل (457)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم
سعدی: (با رديف ديگر)
گر آن مراد، شبی در کنار من باشد زهی سعادت و دولت که يار من باشد
مراد خاطر من مشکل است و مشکل نيست اگر مراد، خداوندگار من باشد
سعدی خداوند سخن و غزل است. او با شيوه سهل و ممتنع و زلال کلام خود گوی سبقت را از همه شعرای غزلسرا ربوده است. حافظ، اين شاعر دل آگاه و بصير به امور شعر و شاعری به حکم هوش و فراست خدادادی بر اين موضوع کاملاً واقف بوده و برای خود در غزلسرايی شیوه ديگری را انتخاب نموده و در واقع به يک کرشمه سه کار را انجام داده است:
1- ايهام در غزل و بيان مقصود واقعی در وجه ديگر کلام خود.
2- ايجاز در بيان نکات عرفانی توأم با سخنان پند آميز و عبرت آموز و دلنشين.
3- بيان کلام عاشقانه توأم با آرايش و محسنات کلام.
اين تدبير و انتخاب سبب شده است که خواص و عوام فارسی زبان در هر مرحله از عمر و در هر حال و کيفيتی که باشند شعری از اشعار او را زبان حال خود دانسته و بدان مترنّم باشند.
شيوه زندگانی حافظ با سعدی تفاوت بسيار دارد. سعدی يک واعظ روحانی و در کسوت مبلّغ دين و بدون آلودگی سياسی، در زمان خود می زيست و اهل سفر و حضر و مماشات با همه طبقات و صاحب عقل معاش و احتياطات لازم بود اما حافظ مردی فاضل و آگاه به علوم قرآنی و دينی و مسلط به زبان عربی و دارای مطالعه تاريخی و مذهبی و فلسفی و صريح اللهجه و يک کلام و يک دنده و کارگزار دستگاه حکومتی بود. همدلی و همکاری او با حاکم وقت، از زمان سلطان ابواسحاق اينجو به سبب دوستی و مراوده ادبی شروع شد و چون در خلال اين سنوات مورد غضب و مخالفت امير مبارزالدين قرار گرفت در زمان حکومت اين مرد مقتدر و متعصب به ناچار با فرزند ارشد و وليعهد اوکه شيوه رفتار و معتقداتش با پدر خود فرق داشت، همدست شده و در روی کار آوردن شاه شجاع و دستگيری و برکناری پدر سهمی به سزا داشت.
اين شاعر فحل و فاضل و باهوش برای آنکه در سرودن غزلهای عاشقانه، به سبک سعدی برای ابناء زمان، نمونه و حجتی داشته باشد در چند مورد معدود در ايام شباب و ثلث اول حيات شعر و شاعری خود غزلهای صرفاً عاشقانه بدون پوشش عرفانی ساخته که يکی از آنها همين غزل مورد شرح است. شاعر، اين غزل را با تغيير رديف غزل سعدی که حسن سليقه او را نيز ثابت کرده و به غزل شور و شوق بيشتری می بخشد ساخته است. آنچه برای خوانندگان محترم، دانستن آن ضرورت دارد اين است که حافظ اين غزل يکدست را به نحوی سروده که تا بيت هفتم آن، مطالب ابيات به هم ارتباط دارد و برای اينکه اين شاهکار حافظ بهتر نمودار شود به شرح آن می پردازيم:
شاعر در مصراع اول بيت مطلع غزل، کلام خود را با عبارت: (هزار عهد بکردم گه) شروع می کند. اين عبارت در واقع در جلوی هر هفت بيت اول اين غزل معنای خود را افاده می کند و خواننده بايد در موقع خواندن متوجه اين نکته ظريف بوده باشد تا بهتر به شور و شوق کلام شاعر دست یابد.
اين هنر نمايی که از چشم اکثر حافظ پژوهان دور مانده، به غزل صورت شِکوه و شکايت حضوری و بيان درد دل عاشقی ساده دل را می دهد که مکنونات قلبی خود را عيناً مانند اينکه در حضور معشوقه خود ايستاده، بيان می کند و اين يک نوع صنعت بديعی و آشکار است که تنها در غزل شاعرانی که پيرو مکتب وقوعند می توان مشاهده کرد.
اين غزل نشان دهنده اين مطلب نيز هست که حافظ، پيشگام مکتب وقوع است. همانطور که پيشگام مکتب و سبک اصفهانی نيز می باشد که بعدها شاعرانی مانند صائب و بيدل آن را شيوه خود قرار دادند.
خلاقيت حافظ در کشف سبک نو و بدعت گذاری او غير قابل ترديد است. تکرار قافيه در يک غزل به سبب استقلال و تنوع مضمون هايی که به يک قافيه مربوط می شود را نخست حافظ مورد آزمايش قرار داده است که بعداً به سبب عدم توجه شعرای تذکره نويس و نساخ شاعر و گردآورندگان شعر او که صاحب ذوق و اطلاعاتی بوده اند مورد ايراد واقع گرديده و بعضاً سبب دستکاری و تغييراتی در اشعار حافظ شده است. اما بعد از او طرفداران سبک اصفهانی يا هندی به اين نکات پی برده و در غزل از آن پيروی کردند.
مختصر کلام آنکه اين غزل نمونه ای از غزلهای عاشقانه به سبک سعدی، سهل و ممتنع و واجد هنر نمايی های فاضلانه است که نشان می دهد هرگاه حافظ از شيوه غزلسرايی خويش که ويژگی های سه گانه آن در بالا شرح داده شد دست می کشيد هر آينه باز هم در رديف سعدی و با گرمی و صميميت کلام بيشتری قرار می‌گرفت.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

هزار جهد بکردم که يار من باشی مرادبخش دل بی‌قرار من باشی
چراغ ديده شب زنده دار من گردی انيس خاطر اميدوار من باشی
چو خسروان ملاحت به بندگان نازند تو در ميانه خداوندگار من باشی
از آن عقيق که خونين دلم ز عشوه او اگر کنم گله‌ای غمگسار من باشی
در آن چمن که بتان دست عاشقان گيرند گرت ز دست برآيد نگار من باشی
شبی به کلبه احزان عاشقان آيی دمی انيس دل سوکوار من باشی
شود غزاله خورشيد صيد لاغر من گر آهويی چو تو يک دم شکار من باشی
سه بوسه کز دو لبت کرده‌ای وظيفه من اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
من اين مراد ببينم به خود که نيم شبی به جای اشک روان در کنار من باشی
من ار چه حافظ شهرم جوی نمی‌ارزم مگر تو از کرم خويش يار من باشی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

هزار جهد بكردم كه يار من باشي           مراد بخش دل بيقرار من باشي
چراغ ديده شب زنده دار من گردي           انيس خاطر اميدوار من باشي
چو خسروان مالحت به بندگان نازند         تو رد ميانه خداوندگار من باشي
از آن عقيق كه خونين دلم زعشوه او   اگر كنم گله راز دار من باشي
در آن چمن كه بتان دست عاشقان گيرند     گرت زسدت برآيد نگار من باشي
شود غزاله خورشي صيد لاغر من         گرآهويي چو تو يكدم شكار من باشي
سه بوسه كر دو لبت كرده اي وظيفه من     اگر ادا نكني قرض دار من باشي
من اين مراد ببينم به خود كه نيم شبي     به جاي اشك روان د ركنار من باشي
من ارچه حافظ شهرم جوي نمي ارزم     مگر تو ا زكرم خويش يار من باشي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر:

  1. سایتتون عالیه از همه‌ی سایت‌هایی که در مورد حضرت حافظ هستند بهتره

    پاسخحذف