روزگاریست ه سودای بتاندینمناست غم اینکار نشاط دل غمگین من است
دیدن لعل ترا دیدهجان بین باید وین کجا مرتبه چشم جهانبین من است
یارمن باشکه زیب فل و زینت دهر از مه روی تو واشک چو پروین من است
تامراعشق تو تعلیم سخنگفتن داد خلق راورد زبان مدحت و تحسین من است
دولت فقر خدایابخ من ارزانی دار کاین کرامت سبب حشمت و تمکینمن است
یارب آن کعبه مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریفش گل و نسرین من است
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش زانکه منزلگه سلطاندل مسکنی من است
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
توضیحات :
سودا ( اخلاط چهارگانه = مجازاً عشق ) جان بین ( جان نگر ) پروین (ستاره فکلی ) زیب( آرایش ) شحنه ( نگهبان ) اشک چو پروین ( سرشکی که چونخوشه پروین پاک باشد = صنعات لف ونشر ) تمکین ( قدرت بخشیدن ) مغیلان (بوته های بزرگ خار ) معنی بیت 1( سالهاست عشق زیبا رویان آیین و روش من می باشد و رنج فراوان عشق مایه خوشی خاطر اندو هگین من می باشد) معنی بیت 2( برای دیدار جمال تو چشمی باید که لطیفه جان را بنگرد و روان مصور را ببیند ولی دیده ظاهر بین من چنین مرتبه والایی ندارد) معنی بیت 5( خداوندا سعادت درویشی و نیازمندی به درگاه خود را برای من مسلم و میسر دار و مرا سزاوار این بخت بساز زیرا این اکرام و بزرگداشت مایه احترام و شکوه من می باشد= آرایه اسلوب معادله )
نتیجه تفال :
1- خود را سخت گرفتار این نیت کرده ای بطوریکه گریزی از آن نداری درحالیکه باید توکل برخدا کنی و امید به خدا داشته باشی زیرا در این راه باید رنجهای فراوانی را تحمل کنی و سختی های زیادی را به جان بخری اگر قادر هستی وارد شو و گرنه منصرف شود
2- خواجه دربیت ششم می فرماید : (پروزدگار این قبله گاه جای تفرج و گردشگاه کدام محبوبی است که تیغهای برنده خارهای راهش نز این عاشق برگ گل و نسرین می باشد) (خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل )
3- انسانی عاطفی مهربان دلسوز آگاه مدیر ولی زود رنج و عصبانی هستید بطوریکه که برای خود از کاهی کوهی می سازی عزیزم زندگی را برای خود و اطرافیان سخت مگیر و آنها را ناراحت مکن به خدا همه تو را دوست دارند اما جنابعالی بسیار پرتوقع می باشد
4- اگر دوست داری این نیت انجام گیرد باید ایثار کنی زیراتلاش و کوشش همراه با فکر و اندیشه نردبان پیروزی است
5- چیزی گم کرده اید به زودی از آن خبری می رسد مسافرت را توصیه نمی کنم ولی خرید بسیار به موقع و فروش عادی می باشد ازدواج فعلاً برای او زود است مسافر شما موقعیت خوبی دارد جای نگرانی نمی باشد اتفاقی درزندگی شما روی داده که سخت ناراحت هستید درد دل خود را با همه کس در میان مگذارید که مردم یکرنگ نیستند شخصی به شما نارو زده و دل شما را خون کرده او آدم زیاد بدی نیست و این کارش عمدی نبوده بلکه از روی جهل و نادانی مرتکب شده است بخشش میوده ای شیرین دارد
6- علاقه جنابعای به زندگی باید بیشتر باشد مواظب اطراف خود باشید که درکمین شما هستند عده ای به زندگی شما حسادت می ورزند و دلیلش پیشرفت شما می باشد پس کوشش و تلاش خود را زیادتر کن که به موفقیت نزدیک میشوی
7- بگو مگوهای فراوان موجب دلسردی می شود هدیه ای برایش بخرید و دل او را به دست آوری درامور علمی موفقیت از آن شماست .
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۵۲)
سودا: خرید و فروش، میل شدید و شوق زیاد نزدیک به دیوانگی،پیوسته اندیشه و خیال کسی را درسر پروراندن.
بتان: کنایه از زیبارویان، بتها.
دین: راه و روش، کیش و آیین.
نشاط: شادی، هیجان، سرور.
زیب: زینت.
اشک چو پروین: کنایه از قطرههای پشت سرهم و یکجای اشک.
ورد زبان: ذکر جاری بر زبان، حرف تکیه کلام.
دولت فقر: (اضافه تشبیهی) نیک بختی سالک طریق کمال، امکانات حاصله از تهی دستی توأم با عزت نفس.
ارزانیدار: ببخش، به آسانی دراختیار گذار.
کرامت: بخشش از روی بزرگواری.
حشمت و تمکین: شوکت و احترام، جاه و جلال، قوت و قدرت، شکوه توأم با قدرت و تسلط.
واعظ شحنهشناس: واعظی که با شحنه شهر دوست وسر و سر دارد.
کعبه مقصود: (اضافه تشبیهی) خواسته قلبی، مرکز آرزو.
مغیلان: خاربیابان.
جرعه کش: پیالهنوش، آن که پیاله می را یکباره سر میکشد، غلام فدایی شاه که پیش از شاه از پیاله شراب او کمی و جرعهیی مینوشد تا در صورت سمی بودن آن اثر سم در وجود او ظاهر و اگر شراب مسموم است بر شاه معلوم گردد تا شاه از خوردن آن انصراف حاصل کند، جرعه چش.
معانی ابیات غزل (۵۲)
(۱) دیر زمانی است که اشتیاق دیدار زیبارویان راه و روش من و هیجان و اضطراب این کار سبب شادی دل غمزده من است.
(۲) چشمی که توانایی دیدن جان را داشته باشد، باید تا روی تو را تماشا کند و این ویژگی هرگز در چشم دنیابین من وجود ندارد.
(۳) یار و دلدار من باش که زیبایی آسمان و زینت این جهان به روی چون ماه تو و اشک چون پروین من وابسته است.
(۴) از آن روزی که عشق تو به من راه و رسم سخنوری و شاعری آموخت تحسین و تمجید من ورد زبان همه مردم شده است.
(۵) ای خدایا دولت بینیازی و خرسندی به من ارزانی دار که این بخشش و بزرگواری، سبب شکوه و شوکت واقعی من میشود.
(۶) ای واعظ (منافق) که با شحنه شهر طرح دوستی ریختهیی! به من فخرمفروش چرا که دل محقر من منزل و جایگاه پادشاه است.
(۷) خدایا! چه کسی به فیض دیدار اینقبله حاجت و منزلگاه مقصود نایل آمده که خار راه وصول به او برای من به مانند گل و نسرین است.
(۸) حافظ دیگر از شوکت و احترام خسروپرویز سخنی مگو که او غلام فدایی و جرعهچش شاه شیرین کلام من است.
شرح ابیات غزل (۵۲)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون مقصور
*
این غزل در مدح شاه شجاع و در زمانی سروده شده است که اشتیاق و رقابت به نزدیکی دربار او در ضمیر باطن حافظ و رقیب صوفی مسلک او شیخ علی کلاه شدت داشته است.
شاعر در بیت اول اشتیاق دیرینه خود را نسبت به شاه بازگو میکند و در بیت دوم چکیده یک مبحث فلسفی یونان قدیم را در مضمون شعر خود میگنجاند. در یونان قدیم فلاسفه، عالم وجود را از دو قسمت ماده و معنا متشکل میدانستند که دنیا مظهر ماده و روح نشانه معنا بود. به عبارت دیگر جهان مادی را جسم و خدا را به منزله روح آن تصور میکردند. حافظ در این بیت میگوید که برای دیدن روی جانبخش تو احتیاج به چشمی است که قادر به دیدن روح وجان باشد و چشم جهانبین و مادهنگر من چنین قدرت و مرتبت را ندارد. در ضمن اشارهیی است به آیه شریفه ۱۰۳ سورة انعام: لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر.
دربیت پنجم شاعر در حق خود دعا کرده از خداوند میخواهد که به او دولت فقر و بینیازی عطا کند تا محتاج به حاکمان وسلاطین زورگو نباشد و این موضوع که در وسط غزلی که به منظور مدح پادشاهی طراحی شده، حافظ از خدای خود دولت فقر و بینیازی طلب میکند، دلنگرانی او را از امور مادی معیشت از یکطرف و عزت نفس او را از طرف دیگر میرساند واین خود دلیلی است براینکه حافظ از گفتن تملق بیزار است و ضرورت موقعیت، او را وادار به تعریف در پرده ایهام میکند.
در بیت ششم اشارتی به شیخ علیکلاه یعنی رقیب و مخالف خود دارد که درصدد نزدیک شدن به مرکز قدرت است. حافظ دراین بیت هم حالت نگرانی خود را از این رقیب و هم حالت بیاعتنایی خویش را بیان میدارد و چنین اشاره و مضمونی درباره این صوفی متظاهر در غزلی دیگر نیز آمده است.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
غزل به قلم علامه قزوینی :
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
روزگاریست ه سودای بتاندینمناست غم اینکار نشاط دل غمگین من است
دیدن لعل ترا دیدهجان بین باید وین کجا مرتبه چشم جهانبین من است
یارمن باشکه زیب فل و زینت دهر از مه روی تو واشک چو پروینمناست
تامراعشق تو تعلیم سخنگفتن داد خلق راورد زبان مدحت و تحسین من است
دولت فقر خدایابخ من ارزانی دار کاین کرامت سبب حشمت و تمکینمن است
یارب آن کعبه مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریفش گل و نسرین من است
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش زانکه منزلگه سلطاندل مسکنی من است
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
درود بر شما و تفسیر زیباتون
پاسخحذفعالی بود
پاسخحذف