با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

نیست که نیست - روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست - غزل 73

68- نیست که نیست
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست   منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری     سرگیسوی تو در هیچ سری نیست کهنیست
اشک من گر زعمت سرخ برآمدچه عجب خجل ازکرده خود پرده دری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند زنسیمت گردی   سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تادم از شام سر زلف تو هرجا نزند       باصبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
من ازین طالع شوریده به رنجم ورنی     بهره مند از سرکویت دگری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش       غرق آب و عرق اکنون شکری نیست کهنیست
آب چشمم که بو منت خاک درتسیت     زیر صد منت او خاک دری نیست ه نیست
ازوجودم قدری نام و نشان هست ه هست   ورنه از ضعف درآ«جا اثری نیست که نیسن
شیر دربادیه عشق تو روباه شود     آه از ین راه که دروی خطری نیست که نیست
مصلحت نیست ه از پرده برون افتدراز     ورنه درمجبس زندان خبری نیست که نیست
غیراز ین نکته که حافظ زتو ناخشنودست   درسراپای وجودت هنری نیست که نیست


توضیحات :
بصر ( چشم – بینایی ) عماز (صیعه مبالغه از عمز = سخن چین = پرده در) چشمه نوش (آب زندگانی ) سرخ برآند (قرمز شد ) کرده ( عمل خود = کرده خود ) آب چشم (اشک ) سفر عشق (اضافه بیانی = عشق ) نوش (شهد- عسل دلشده عاشق معنی بیت 2( صاحبدلان چشم برجمال تو دوخته اند آزی راز نهان دلبستگی به زلف تو درهر سری می باشد ) معنی بیت 3( اگر اشک منخونین شد جای تعجب نمی باشدزیرا هرکه راز عاشق را فاش کند ازکردار ناپسند خود شرمساز خواهد شد ) معنی بیت 5( برای آنکه ازگیسوی سیاه تو درهر محفلی سخن گفته نشود هر صبح با نسین صبا که قاصد عاشقان می باشد بگو مگو دارم تا بوی زلف تو را به هرمحفل نبرد ) معنی بیت 11( آشکارشدن راز به خیرو صلاح نمی باشد زیرا رندان از هرچه در محفلی روی دهد باخبر هستند = رندان به تما ماسرار واقف هستند اما جایز نمی دانند که آنهار افاش کنند .

نتیجه تفال :
1-   او سخت دلبسته و عاشق شیدا شده است بطوری که تمام اوقات اندیشه اش متوجه شما می باشد و این نیت در دل او جوانه زده که شما به او عنایت دارید ولی شرم و حیا مانع ازآن است که تمام اسرار  درون را بی پرده عرضه کند
2-   خواجه دربیت اول واضح و روشن می فرماید : هرچشمی ازفروغ چهره تو نورانی است و هیچ چشمی نیست که منت پذیر خاک کوی تو نباشد عزیزم مبارک باشد همه شما را دوست دارند و به موفقیت شما علاقه دارند و چشم به راه اقدامات جنابعالی می باشند پس واجب است که تلاش و کوشش خود را برای اجرای این نیت خالصانه و مجدانه کنی
3-   شما به چیزی دلبسته اید که سخت به آن مشتاق هستید ولی از زخم زبان دیگران عذاب می کشی این مسایل عادی است و حسودان همیشه حاضرند ولی جنابعالی نباید از میدان به در روی بلکه با اراده ای قوی و با مشورت یکی از بزرگان اقدام فوری را انجام بده
4-   این نیت آنقدر مهم و با اهمیت می باشد که به ریسک کردن می ارزد پس تردید را از خود دورساز
5-   شخصی عصبانی زود رنج مقرور و ولخرج و ایثارگر می باشید اما متاسفانه دیگران ارزش واقعی شما را درک نمی کنند بسیار بجاست که برعصبانیت خود مسلط شوید و نسبت به اطرافیان مهربانتر باشید
6-   گمشده پیدا می شود خوابی که دیده اید انشاء الله خیر است به حرف او که دیروز با شما راجع به یکی از نزدیگان صحبت کرد گوش مده که او نسبت به زندگی شما حسادت می ورزد .
7-   مسافرت را توصیه می کنم خرید و فروش هردو یکسان است خبر خوشی درانتظار شماست مبارک باشد
8-   آیا می دانید انسانهای برنده سعی می کنند که رفتارهای خود را بر اساس قصد و نیت آنها ارزیابی کنند اما بازنده رفتارهای خود را براساس قصد و نیت خویش و رفتارهای دیگران را براساس نتایج آنها ارزیابی می کند شما چطور؟

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۷۳)
نظر: نگرش، نگاه، در اینجا کنایه از چشم است.
پرتو: بازتاب نور، روشنایی.
مِنَّتْ: نیکی خویش را به رخ کسی کشیدن، توقع سپاس عطا‌بخش از عطا یافته، قبول و سپاس و شکر احسان، مرهون احسان کسی بودن.
بصر: چشم.
ناظر: نگاه کننده.
صاحب نظر: عارف، افراد شاخص و خبره.
سِّرِ: راز، آنچه که غیر از صاحبان ادراک پی به آن نمی‌توانند برد.
گیسو: زلف و در اصطلاح عرفا: حبل‌المتین سالکان طریقت برای رسیدن به حقیقت از میان انبوه تیرگیهای اسرار خلقت است.
غماز: پرده در، فاش کننده سِّرِ، خبرچین.
سرخ برآمد: به رنگ سرخ ظاهر شد، رنگش قرمز شد.
سیل‌خیز: مسیل، راه عبور سیلاب.
طالع شوریده: بخت در هم و برهم.
آب و عرق: عرق شرم و حیا.
آب چشم: اشک.
زیرصد منت او: صدبار زیر بار منت او.
از وجود این قدرم: این قدر از وجودم.
معانی ابیات غزل(۷۳)
(۱) چشمی نیست که از پرتو چهره تو روشن نبوده و دیده‌یی نیست که خاک آستانه تو مایه روشنایی آن نشده و بر آن منتی نداشته باشد.
(۲) صاحب‌نظران و اشخاص بصیر (هم) روی و موی تو را تماشا می‌کنند. آری همه سرها گرفتار درک سِّرِ گیسوی تو، این حبل‌المتین معرفت‌اند.
(۳) اگر رنگ اشک رازگشای من سرخ شده است جای شگفتی نیست، چهره کدام پرده‌ دری است که از شرمندگی سرخ نباشد.
(۴) برای اینکه نسیم صبا، گردی بر دامن ننشاند، هیچ رهگذری نیست که دیده من در آن سیل جاری نکرده باشد.
(۵) برای اینکه باد صبا هرجا که می‌رود از زلف مشکین تو خبر و اثری نبرد، هیچ سحری نیست که با او درگیری و مشاجره نداشته باشم.
(۶) از دست بخت وارون خود رنج می‌کشم چرا که جز خود، دیگری را سراغ ندارم که از کوی تو فیض و بهره نبرده باشد.
(۷) الف: ای چشمه شیرین گوارا، شکری وجود ندارد که در پیش شیرینی لبهای تو از خجالت غرق در آب و عرق نباشد.
ب: ای (چشمه نوش) که (شیرین) در تو تن می‌شوید بدان که (شکر) از شرم لب (شیرین) تو در آب و عرق خود غرق شده است.
(۸) هرجا خبری هست در مجلس رندان مطرح می‌شود، به مصلحت نمی بینم که رازها از پرده بیرون افتد.
(۹) در راه بیابانی عشق تو، شیر به مانند روباه بیچاره و درمانده می‌شود. آه از این ره خطیر که همه خطرها در آن موجود است.
(۱۰) شانه اشکم زیر بار منت خاک در تست و خاک دری نیست که صد برابر بیشتر از این زیر بار منت اشکم نباشد.
(۱۱) تنها از وجودم همین نام و نشان باقی مانده که دلیلی بر بودن آنست و گرنه هیچ ضعف و بیماری نیست که در آن نباشد.
(۱۲) به غیر از این نکته و معنا که حافظ دل خوشی از تو ندارد هنری نیست که درسراپای وجودت موجود نباشد.
شرح ابیات غزل (۷۳)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمن مخبون مقصور
*
این یک غزل متعارف با مضامینی است که ردیف غزل بدان جوابگو باشد. ردیف این غزل یعنی (نیست که نیست) تأکید نفی نیست بلکه به معنای (نیست که نباشد) یعنی (هست) خواهد بود و حرف (ی) کلمه قافیه بایستی درتمام موارد یکسان و بازگو کننده معنای ردیف باشد که در کمال مهارت دراین غزل به چشم می‌خورد.
ابیات هفتم و هشتم این غزل دارای ویژگیهایی است که به شرح آن مبادرت می‌شود:
این از مسلمیات است که حافظ به اشعار نظامی توجه خاصی داشته و همه را به دقت مطالعه و از مضامین بکر آن در موارد لزوم بهره‌برداری کرده است و ما در شرح غزلها هرکجا حافظه و معلومات یاری کرده و بکند، بدان اشاره کرده و خواهیم کرد. در اینجا بی‌مناسبت نیست یادآور شود در ایام جوانی که تصمیم به سرودن مثنوی امید و اعجاز خود را داشتم مبادرت به مطالعه و مرور مثنویهای نظامی کرده و گاهگاه قرابت مضمونی با مفاد معینی از بیت حافظ توجهم را جلب می‌کرد که آنها را یادداشت می‌کردم. بعداً درسفری در این اواخر در شهر شیراز کتابی به نام حافظ جاوید تألیف آقای هاشم جاوید نظرم را جلب کرد و با مطالعه آن ملاحظه شد که ایشان موارد زیادی را یادداشت نموده و بر آن شرح نوشته‌اند که از آن کتاب استفاده بیشتری در این مورد کرده و بهره فراوانی گرفتم. اجمالاً نظامی در شرح داستان خسرو و شیرین خود می‌گوید خسروپرویز دارایِ دو معشوقه بود یکی به نام شیرین ارمنی و دیگرشِکَّرِ اصفهانی ومیل دل او بیشتر به سوی شیرین بود و چنین شرح می‌دهد که روزی شیرین در راه سفر به چشمه آبی گوارا رسید و چون در اطراف آن کسی را در آنجا ندید لخت شده و برای آب‌تنی در آن چشمه که نامش چشمه‌نوش بود وارد وخسرو در این حال او را می‌بیندونظامی در این‌باره دادسخن می‌دهد.
حافظ در بیت هفتم اشاره و ایهامی به این موضوع دارد و نیز گوشه‌چشمی به این نکته داستان که شکر اصفهانی درمبارزه رقابت زیبائی و دلبری از شیرین شکست خورد نیز دراین بیت مشهود است. و بدین سبب معنای این بیت به دو صورت ظاهری و ایهام‌دار آن انجام شد.
دربیت هشتم که به صورت ضرب‌المثل درآمده شاعرگوشه و کنایه‌یی به شاه شجاع می‌زند و می‌گوید ما رندان از تمام اخبار و ریزه کاریهایی که اتفاق می‌افتد آگاهی داریم منتها صلاح نمی‌دانیم که آنها را برملا کنیم. شاعر بار دیگر در بیت دوازدهم روی سخن را به شاه شجاع برگردانیده و از او گله و اظهار ناخشنودی می‌کند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان


غزل به قلم علامه قزوینی :

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
من از این طالع شوریده برنجم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست






















غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست   منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری     سرگیسوی تو در هیچ سری نیست کهنیست
اشک من گر زعمت سرخ برآمدچه عجب خجل ازکرده خود پرده دری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند زنسیمت گردی    سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تادم از شام سر زلف تو هرجا نزند       باصبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
من ازین طالع شوریده به رنجم ورنی      بهره مند از سرکویت دگری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش       غرق آب و عرق اکنون شکری نیست کهنیست
آب چشمم که بو منت خاک درتسیت     زیر صد منت او خاک دری نیست ه نیست
ازوجودم قدری نام و نشان هست ه هست   ورنه از ضعف درآ«جا اثری نیست که نیسن
شیر دربادیه عشق تو روباه شود     آه از ین راه که دروی خطری نیست که نیست
مصلحت نیست ه از پرده برون افتدراز     ورنه درمجبس زندان خبری نیست که نیست
غیراز ین نکته که حافظ زتو ناخشنودست   درسراپای وجودت هنری نیست که نیست

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر