دمی با غم بسر بدن جهان یکسر نمی ارزد به می بفروش دلق ما کزین بهتر نم یارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمی گیرند زهی سجاده تقوی که یک ساغر نمی ارزد
رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب چه افتاد این سر مار ا که خاک در نمی ارزد
شگوه تاج سلطانی که بیم جان درآن درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی ارزد
چه آسان می نمود اول غم دریا به بوی سود غلط گفتم که این طوفان به صد گوهر نمی ارزد
تورا آن به که روی خود زمشتاقان بپوشانی که شادی جهانگیری غم لکشر نمی ارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر که یک جو منت دونان به صد من زر نمی ارزد
توضیحات :
خوش است ( دلپذیر است ) خلوت ( گوشه نشینی ) هرمن ( دیو = صنعت تلمیح به کار رفته است ) حرمان ( محرومی ) زغن ( نوعی کلاغ ) هما 0 سیمرغ ) بیان شوق ( آتش دل ) مهر بر دهن ( خاموش ) غریب را ( را = حرف اضافه = برای ) معنی بیت 1( گوشه نشینی و تنهایی خوشایند تر است که بدانم محبوب مصاحب من است نه آنکه در فراقش رنج ببرم و او در همان حال شمع روشنی بخش دیگران باشد ) معنی بیت 5( نیازی نیست که عاشق به شرح اشتیاق خود بپرداز زیرا به آتش درون سینه از سوز کلام گوینده می توان پی برد )
نتیجه تفال :
1- اندوه و رنج فراوان تحمل کرده ای و اینک افسوس بر آمال و آرزوها و تلاشهای گذشته می خوری اشکال ندارد. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است گذشته را کلاً رها کن و اندیشه را پاک کن. طوفانی در زندگی شما پدیدار شد. اینک در حال فروکش می باشد قناعت را پیشه کن و بر خدای عز و جل توکل کن که به مرادت می رسی.
2- خواجه در بیت های ششم و هفتم فرماید ( بهتر است که چهره از عاشقان خود پنهان داری چه مسرت تسخیر ملک دلها با رنج عم خواری سپاه دلدادگان برابر نتواند لو ) ( مانند حافظ به قناعت کوش و دنیای پست را ترک کن زیرا یک جو منت فرومایگان به صد من طلا نمی ارزد ) تو خود حدیث مفصل بخوان از این معنی.
3- ویژگیهای روحی جنابعالی عبارتست از : اصیل , خواب آلود , دوستدار استراحت , گاهی بی عار , عدم علاقه به کار دیگران , اهل خانه , پرحرف , گاهی سطحی نگر , رویایی , دقیق , پشتکار دار , رفیق دوست , بدون خطر , ناز پرورده , محتاط , خوددار , متین , خسیس , عاشق زندگی خوب , راحت طلب , ایراد گیر و وسواسی.
4- مسافرت بهترین تسکین شماست بیماری شفا می یابد در زندگی جنابعالی تحول اساسی روی می دهد همین هفته به یکی از مشاهد متبرکه برو نذر خود را ادا کن خرید و فروش تفاوتی ندارد. طلاق عملی است ولی برای ازدواج مقدمات آن فراهم نمی باشد. از مسافر خبر و هدیه می رسد. سوره مبارکه الواقعه از آیه 70 تا آخرش را بخوان تا بیمار سرطانی خانواده شما بهبودش سریع شود. زیرا خطر از او رفع شده است. و ازدواج و خرید و موفقیت تحصیلی و علمی و تغییر شغل عملی گردد. نگرانی شما موردی ندارد و ناشی از عدم اتکای به نفس جنابعالی می باشد .
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل(۱۵۱)
یک سر: سراسر.
دلق: خرقه کبود رنگ آستین کوتاه پشمین که اگر وصله دار باشد به آن مرقع و اگر رنگ و رو رفته و یا رنگارنگ باشد ملمع گویند.
سجاده: جانماز ، پارچه یا فرشی که بر روی آن نماز می گزارند.
ساغر: جام شراب خوری.
زهی: آفرین.
رقیب: مراقب، نگهبان.
رخ برتاب : روی بگردان.
شکوه: جلال: جلال وعظمت .
درج: ثبت شده ، نوشته شده .
به بوی: در آرزوی.
غلط کردم: اشتباه کردم.
مشتاق: آرزومند،دوستدار، راغب.
جهانگیری: کشورگشایی.
غم لشکر:دردسر نگهداری سپاه .
معانی ابیات غزل(۱۵۱)
(۱) سراسر دنیا به این نمی ارزد که یک لحظه غم بگذرد. خرقه ما را بفروش ومی بخر که ارزش آن بیشتر از این نیست. (۲) آفرین! بر سجاده تقوا! که در محله می فروشان با یک جام شراب معاوضه نمی کنند! زیراکه به یک جام نمی ارزد . (۳) مراقب و دربان خانه معشوق ، شماتت کنان گفت که از این در دور شو . برای سر ما چه پیش آمده که به اندازه خاک دری ارزش ندارد؟ (۴) فرّ و شکوه تاج شاهی که با ترس کشته شدن همراه است مقام فریبنده ایست که به از دست دادن سر نمی ارزد. (۵) نخست ، ترس از دریا ، در برابر آرزوی منافع آن کم و کوچک جلوه می کرد. این اشتباه من بود چرا که ترس از طوفان دریا به قد دانه مروارید نمی ارزد .
(۶) بهتر این است که ترک دیدار دوستداران خود کنی ، چرا که شور و شوق کشور گشایی به درد سر نگهداری سپاه آن نمی ارزد.
(۷) مانند حافظ قناعت را پیشه کن و از تعلقات این دنیا چشم بپوش . زیرا که یک جو منت مردمان پست کشیدن به دویست من طلا نمی ارزد.
شرح ابیات غزل (۱۵۱)
وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر غزل: هزج مثمّن سالم
*
ناصر بخارایی : غم عالم مخور ای دل که عالم غم نمی ازرد به غمگین گشتن یکدل همه عالم نمی ارزد
*
حافظ شناسان محترم بعضی بر این عقیده اند که حاکم دکن هندوستان ، به نام محمود شاه ، دعوتی از حافظ برای مسافرت لبه هند به عمل آورده و حافظ با قبول آن عزم سفر می کند و از آنجا که در سابق قوه محرکه کشتی ها ، باد موافق بوده است و گاه یک کشتی چندین روز متوالی در بندرگاه به امید ورزیدن باد موافق یاآرام گرفتن طوفان دریایی ، می مانده است. حافظ با مشاهده دریای طوفانی و بیم موج و گردابی چنین حائل ، چشم از سفر پوشیده و این غزل را در پاسخ محمود شاه، ارسال داشته است . بعضی دیگر از جمله مرحوم دکتر قاسم غنی معتقدند که این غزل در غیبت شاه شیخ ابواسحاق و وضع مخاطره انگیز او در مسافرت، برای او سروده شده است. اما با دقت در انتخاب ردیف و مفاد بیت پنجم این غزل ، چنین بر می آید که شاعر به هنگام سفر به هند ، در بندرگاه متوجه خطر مسافرت شده و انگیزه سرودن این غزل را نخست در مضمون بیت پنجم آفریده و همانطور که عادت شاعران است برای این مضمون قالب و وزن و ردیف وقافیه مناسب انتخاب و شروع غزل رابا جمله (دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد) شروع و غزل را به پایان برده است . حافظ چندان اهل غم و غصه خوردن روزگار نیست و دم خوش را به ناخوش نمی دهد و انگیزه مسافرت اوبه هند با توجه به اینکه احتمالاً فرزندی از او به نام نعمان به هند مهاجرت و در آنجا می زیسته و همانجا رحلت کرده است چندان هم بعید به نظر نمی رسد .
آنچه این ناتوان را براین عقیده استوار می سازد مفاد بیت ششم غزل است که حافظ خطاب به خود می گوید بهتر است که ترک دیدار مشتاقان خود کنی که این شادی به در دسرش نمی ارزد و مشتقان حافظ را می توان در درجه اول محمود شاه ودر درجه دوم دیدار فرزند خود دانست که امید دیدار او هم در اتخاذ تصمیم به سفر بی اثر نبوده است. در پایان ، شکی نیست که شعرایی که زحمت و رنج سفر هند را به خود هموار می کرده اند به امید دستیابی به صله و بخشش شاهان آن دیار بوده و گرنه کسی بیهوده رنج سفر و خطر بر خود هموار نمی کند تا به دیاری گرم و بد آب وهوا رفته به مشقت روزگار بگذراند و به همین دلیل شاعر در مقطع غزل می فرماید از صد من طلا چشم بپوش و قانع باش و گول دنیر را مخور که ارزشی ندارد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
رقیبم سرزنشها کرد کز این به آب رخ برتاب چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیی دون بگذر که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
دمی با غم بسر بدن جهان یکسر نمی ارزد به می بفروش دلق ما کزین بهتر نم یارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمی گیرند زهی سجاده تقوی که یک ساغر نمی ارزد
رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب چه افتاد این سر مار ا که خاک در نمی ارزد
شگوه تاج سلطانی که بیم جان درآن درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی ارزد
چه آسان می نمود اول غم دریا به بوی سود غلط گفتم که این طوفان به صد گوهر نمی ارزد
تورا آن به که روی خود زمشتاقان بپوشانی که شادی جهانگیری غم لکشر نمی ارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر که یک جو منت دونان به صد من زر نمی ارزد
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر