با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۱۶, یکشنبه

ابروی تو - دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود - غزل 210 - 189

189- ابروی تو
دوش درحلقه ما قصه گیسوی تو بود     تادل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگاه تو درخون می گشت     باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفا الله صبا کز تو پیامی می داد   ورنه درکس نر سیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت     فتنه انگیز جهان عمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم     دام راهمم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من       که گشادی که مرا بود زپهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر   کز جهان م یدش و در آرزوی روی تو بود


توضیحات :
دل شب ( میانه شب نصف شب ) دوش ( دیشب ) حلقه ما ( مجلس و محفل ما ) سلسله موی ( زنجیز گیسوی یار ) ناوک مژگاه ( تیر مژه ) کمانخانه ( ابروی یار ) درخون می گشت ( درخون می غلتید ) عفا الله ( عقا = فعل ماضی مفرد غایب از عقو بخشودن ) (خداوند ببخشاید ) طره هندو ( زلف ) ورنه ( واگرنه ) شورو شر عشق ( غوغلی عشق ) غمزه جادوی تو ( کرشمه و ناز چشم افسونگر یار ) سرگشته ( سرگدران ) پهلو ( کنار ) گشادی ( شادی رهایی ) می شد ( می رفت ) به وفای تو ( برای وفاداری تو ) تربت ( قبر ) معنی بیت 1( دیشب درمجلس ما داتان گیسوی تو بود و این سخن تا نیمه های شب ادامه داشت )

نتیجه تفال :
1-   خواجه در بیتهای دوم و سوم و چهارم و پنجم درباره نیت جنابعالی به ترتیب یاد آور می شود ( دل من که از پیکان تیر مژگاه تو درخون می غلتد با این همه آرزومند دیدار ابروی کمانی تو بود )  0 خداوند نسیم بهاری را ببخشاید که با محبت پیامی از تو با خود آورد و گرنه با کسی که از سرزمین و خانه تو بیاید دیدار نکردم )( جهان از غوغای عاشقی آگاهی نداشت ناز و غمزه چشم افسونگر تو جهان را در بلایی شگفت افکند ) ( من که حیران عشق هستم روزی آسوده دل و ایمن بودم ولی چین و شکن زلف سیاه تو دام راه من شد و درنتیجه بالی عشق گرفتار شدم )
2-   ویژگیهای روحی شما عبارتست از مرموز با اراده ثروت دوست موفق زیرک ناقلا هنرمند نابغه قوی انتقام جو افسونگر متکبر سیاستمدار پر توقع افراطی طناز شیطان فریبنده حیله گر خوددار ولخرج
3- لطفا ادامه شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات(۲۱۰)
حلقه: مجلس، گرد همایی.
دل شب: اواسط شب، نیمه شب.
ناوک: تیر.
کمان خانه ابرو: ابروی کمان مانند.
عفاءالله: عفاءالله عنک: خدا عفو کناد، خدا ببخشاید ، در اینجااین شبه جمله برای تحسین و به معنای بار ک الله می دهد .
در کس نرسیدیم : به کسی بر نخوردیم ، کسی را دیدار نکردیم.
شور و شر: غوغا ، شورش ، غائله .
غمزه جادو: کرشمه چشم افسونگر، اشارت دلبرانه سحر انگیز چشم.
سرگشته : سرگردان ، حیران.
اهل سلامت : آسودهاحوال، سالم و به دور از جار وجنجال
.شِکَن طُرّه هندو: چین وشکن چتر زلف سیاه.
بگشایندبند قبا:تکمه و بند قبا را باز کن ، کنایه از دست در بغل کردن برای بخشش.
بگشاید دل من : دل من باز شود.
پهلو: جانب ،سو ودر اینجا کنایه از کیسه پولی است که سابقاً در بغل و پهلوی خود جا داده و دامن قبا را می بستند وبرای دست در جیب کردن و پول در اوردن بایستی بند قبا را باز کرده پول را از بغل (پهلو) در آورند.
به وفای تو: قسم به وفای تو ، سوگندت می دهم به وفاداری تو .
معانی ابیات غزل(۲۱۰)
(۱) دیشب گفتگوی مجلس ما دربارة گیسوان تو وتا نیمه های شب از حلقه های به هم پیوسته زلف تو سخن در میان بود. (۲) الف: با آنکه دل از تیر مژگان تو در خون می تپید باز در آروزی دیدار ابروی کمانی توبود. ب: با آنکه دل از تیر مژگان تو در خون دست وپا می زد باز مشتاقانه در آرزوی تیر دیگری از کمان خانه ابروی تو بود. (۳) باز هم رحمت به نسیم صبا که پیامی از تو برای ما آورد و گرنه ما باکس دیگری که از کوی تو آمده باشد برخورد نکردیم. (۴) دنیا، از غوغا وغائله عشق ناآگاه بود . اشارت دلبرانه چشم جادوگر تو چنین شور وشری را در جهان به راه انداخت.(۵) من سرگردان هم آرزوی آسوده احوال و بی تشویش بودم، این چین و شکن زلف سیاه تو بود که دام راه و سبب گرفتاری من شد. (۶) بند قبارا گشوده دست به جیب ببر تا من خوشحال شوم زیرا گشادیی که در معیشت من بود از پهلوی تو حاصل می شد. (۷) تو را به وفاداریت سوگند می دهم که به سر خاک حافظ قدم بگذار زیرا در حالی که از این دنیا می رفت آرزوی دیدن تورا در دل داشت.
شرح ابیات غزل(۲۱۰)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمن مخبون مقصور
*
زمان سرودن این غزل هنگامی است که شاه شیخ ابواسحاق از شیراز متواری ودر اصفهان به سر می برد و حافظ، دوست و حامی خود را از دست داده در نتیجه دچار گرفتاری تضییقات دارو دسته امیرمبارزالدین و تنگی معیشت شده است.
قبلاً هم به این نکته اشارت رفت که شاه شیخ ابواسحاق دارای گیسوان بلند زیبایی بود که زبانزد خاص وعام قرار گرفته بود و به همین لحاظ مطلع غزل را با وصف گیسوان بلند او آغاز می کند و در بیت دوم اشاره به این دارد که با اینکه دلم از دست بی احتیاطی ها و عیاشی ها و بی تدبیریهای تو خون بود باز هم شب پیش در یاد تو بودم و در بیت سوم به صورت رمز و کنایه به شاه می فهماند که قاصدی از جانب تو ، تا به حال نیامده است واین را می رساند که میان حافظ و شاه مکاتبات و مراوداتی به صورت مخفیانه بر قرار بوده و بدین لحاظ حافظ در نامه غزل مانند خود که برای او فرستاده از او استسفار حال می کند.
شاعر در ابیات چهارم و پنجم بر سر شاه تلویحاً منت نهاده و می کوید من در زندگی با آسودگی خیال راه خود را می رفتم این همه گرفتاری که برای من درست شده به سبب این است که در بند و دام طرفداری از تو خود را گرفتار کرده ام و در بیت ششم ازاین گفته ها نتیجه می گیرد که برای اینکه این گرفتاریها بر طرف شود احتیاج به پول دارم و به هر نحو میدانی وجهی حواله کن تا دست وبال من ( احتمالاً برای اقدامات مشترک) باز باشد و در مقطع غزل مراتب امیدواری خود را نسبت به بازگشت او به شیراز اعلام می دارد هر چند که بعد از مرگ حافظ باشد و در چنین نامه سیاسی چنین تشبیهی تا چه حد ایجاز و ماهرانه سروده شده است .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی می‌داد ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر کز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

دوش درحلقه ما قصه گیسوی تو بود     تادل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگاه تو درخون می گشت     باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفا الله صبا کز تو پیامی می داد   ورنه درکس نر سیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت     فتنه انگیز جهان عمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم     دام راهمم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من       که گشادی که مرا بود زپهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر   کز جهان م یدش و در آرزوی روی تو بود


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر