با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

گوهر پاک - گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود- غزل 227 - 237

237- گوهر پاک
گرچهبر واعظ شهر این سخن آسان نشود       تا ریاورزد و سالوس مسلمان نشود
رندی آموز و کرم کنکهنه چندان هنر است   حیوانی که ننوشد می وانسان نشود
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض     ورنه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشود
اسم اعظم بکند کارخود ای دل خوش باش     که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
عشق می ورزم و امید که این فن شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
دوش می گفت که فردا بدهم کام دلت   سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
حسن خلقی زخدا می طلبم خوی ترا     تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
ذزه راتا نبود همت عالی حافظ   طالب چشمه خورشید درخشان نشود


توضیحات :
سالوس ( ظاهر ساز چرب زبان ) آسان نشود ( دشواراست ) رندی ( وارستگی ) کرم ( بخشش ) لولو ( مروارید ) گوهر ( سرشت نهاد ) قابل فیض ( پذیرای فیض خداوندی ) اسم اعظم ( نام مقدس خداوندی ) تلبیس ( مکر و حیله ) حیل ( حیله ) حیل ( حیله ) دیو ( شیطان اشاره به دیوی که مهر حضرعت سلیمان را دزدید ) فن شریف ( حرفه و کار ارزشمند ) حرمان ( محرومیت ) خوی ( سرشت ) خاطر ( اندیشه ) همت والا ( اراده بلند ) معنی بیت 6( دیشب می گفت که فردابه آرزویت خواهم رساند حالا خدایا سببی بساز که مراد دلم را بدهد و پشیمان نشود ) معنی بیت 7( حسن  خلق و خوی تو را از خدا می خواهم که دیگر خاطر و فکرها را پریشان نسازی ) معنی بیت 8( ای حافظ تا زمانی که ذره یا قطه آب اراده بلند نداشته باشد و به هوا نرود و در روشنی ونور خورشید حرکت نکند جهان افروز و مرئی نگردد )

نتیجه تفال :
1-   اگر کسی به جنابعالی فخر و ناز کرد به او توجه مکن زیرا ارزش واقعی جنابعالی بمراتب از دیگران بیشتر است جنابعالی با آن قلب و نیت پاک همیشه موفق و پیروز هستید و از دشمنان کار یساخته نمی باشد کسی به شما بدی کرده او را به خداوند واگذار کن و از صمیم قلب ازقادر یکتا بخواهید که به او جزا دهد خواهید دید که عبرت خاص و عام می شود
2-   اگرچه هدف جحنابعالی بسیار متعالی است اما باید تلاش را بیشتر کنید ولی مواظب باشید برا رسیدن به آن دست به اقدامات نا خوشایند نزنید چون خداوند ناظر بر کار شماست بنابراین با صداقت و خلوط نیت اقدام کنید کتا خداوند به شما کمک کند
3- لطفا ادامه شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل( ۲۲۷)

این سخن آسان نشود:تحمل این سخن آسان نشود، این سخن ساده به نظر نمی آید

.سالوس :چرب زبانی، تملّق.

ریا ورزد:نیرنگ به کار بَرَد.

رندی آموز:بی قید و بندی و آزادگی را پیشه کن.

نه چندان هنر است : فضیلت چندانی نیست.

گوهر پاک: سرشت بی آلایش.

قابل فیض: لایق بخشش ودریافت مواهب الهی به صورت الهام.

اسم اعظم: بزرگترین نام خدا که عرفا معتقدند که با صفای ذات می توان بر آن آگاهی یافت.

تلبیس:لباس عوض کردن ، نغییر رنگ دادن ، مکر و حیله را پنهان کردن.

دیو سلیمان نشود: دیو به سلیمان تبدیل نمی شود ، دیو نمی تواند که سلیمان نشود .

دیو مسلمان نشود: دیو تسلیم حق نمی شود ، مسلمان نمی شود.

فن شریف :هنر و حرفه والا، شیوه وحرفه شرافتمندانه .

حرمان: نومیدی .

ذره: کوچکترین شیء قابل رؤیت که در مسیر روشنایی وارده از روزنی در هوا معلق وقابل دیدن است.

معانی ابیات غزل( ۲۲۷)

(۱) هر چند تحمل این سخن برای خطیب شهر آسان نیست ، ( اما می گویم تا بداند :) مادام که نیرنگ و ریا و چرب زبانی به کار می گیرد نمی تواند نام مسلمان بر خود نهد.

(۲) راه بی قید وبند ی و آزادگی را در پیش گیر و بزرگوار باش ، چرا که این برای یکی موجود ، هنر و امتیازی محسوب نمی شود که باده ننوشد و انسان با فضیلتی نشود.

(۳) سرشتِ بی آلایش لازم است تا لایق بخشش ودریافت مواهب الهی شود و گرنه سنگ و گلی در دریا به مروارید و مرجان مبدل نمی شود.

(۴) ای دل آسوده خاطر باش که نام مهین خداوندیکار خود را خواهد کرد. و دیو با حیله وریا نمی تواند جانشین سلیمان ( مسلمان ) نشود.

(۵) به عاشقی مشغولم و امیدوارم که این هنرل و حرفه شرافتمندانه مانند فضایل دیگر ، محرومی ونومیدی ببار نیاورد .

(۶) دیشب می گفت که فردا تورا به مرادل خود خواهم رسانید. خدایا وسیله یی فراهم کن که پشمیان نشده به وعده خود وفا کند.

(۷) حسن خلق و خوی و رفتار تورا از خداوند درخواست کنم تا بار دیگر خاطر ما از تو نرنجد.

(۸) حافظ تا ذرهّ ناچیز، بلند نظر خواستار رسیدن به چشمه درخشان خورشید نمی شود.

شرح ابیات غزل(۲۲۷)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل: رمل مثمن مخبون محذوف

*

این غزل با طعنه و تعرّض به رفتار ریاکارانه امیر مبارزالدّین شروع شده و در واقع اعتراضی است به سخت گیریهای محتسبانه او.

محمد مظفّر هر چند خود در جوانی، شرابخواری قهّار بود امّا با درک صحیحی که از خلقیات عوام الناس از یک طرف ومتولیّان شریعت از طرف دیگر داشت برای دوام حکومت خود چنین تشخیص داده بود که با متظاهرین امور دیانت همراه بلکه در این مسابقه جلوتر باشد. به همین دلیل علاوه بر بستن میخانه ها وتعزیر باده نوشان، در ایام جمعه خود در مسجد جامع حاضر و به وعظ و سخنرانی پرداخته و امامت جماعت را بعهده می گرفت و خود را شاه غازی می خواند. حافظ در مطلع این غزل اورا به نام واعظ شهر خطاب کرده و خطاب به او می گوید که از آنجایی که ریا کاری ، شرک خفی است، مادام که به ریاکاریو حقه بازی ادامه می دهد نمی توان اورا مسلمان نامید تا چه رسد به اینکه امام مسجد مسلمانان باشد. این گونه حمله واعتراضات نسبت به حاکمی جبّار که به قول حافظ از شمشیر او خون می چکید نهایت درجه شجاعت و تهوّر می طلبد و از آن می توان به خوبی به شجاعت ذاتی و اخلاقی این شاعر بزرگ پی برد. شاعر در بیت دوم این غزل در دفاع از رندی و حالات کریمانه آن دفاع می کند( در این باره در شرح غزل ۱۷۹ صفحة ۱۴- ۱۰۱۳ به طور تفصیل دربارة کمال ثانوی بحث شده و توجه خوانندگان محترم را به آن معطوف می دارد ) و می فرماید این هنر نیست که از لحاظ شکل ظاهری همانند سایر خلق الله بوده ونام خود نهی ، بلکه باید از این کمالات اولیه ظاهری انسانی شکل بودن خود را با کمالات ثانویه وهنرهای متعدّد بیارایی تا انسان واقع شوی و این میسر نمی گردد مگر به اینکه با نوشیدن باده از موانع و قید وبندهای دست وپاگیر عقل، خود را رهایی بخشی و آزادانه به تفکر بپردازیو به صفات و کمالات انسانی دست یابی و این موهبت را دربیت سوم موکول به گوهر پاک و سرشت تابناک می کند و می گوید همه کس قادر براین کار نیستند و از آنجایی که این واعظ محتسب فاقد سرشت بی آلایش است به جایی نمی رسد. آنگاه در بیت چهارم این غزل ، به خود دلداری داده می گوید اگر این انسان دیو صفت چند روزی با دزدیدن انگشتری اسم اعظم سلیمان ، بر تخت سلطنت نشسته است مطمئن باش که عاقبت اسم اعظم کار خود را می کند و این دیوِ بد نفس نمی تواند برای همیشه جای سلیمان را بگیرد و منظورش از سلیمان ، شیخ ابواسحاق اینجو می باشد.

در اینجا لازم است به طور مختصر در بارة موضوع ( دیو سلیمان نشودیا دیو مسلمان نشود) بدون اینکه واردا این بحث پنجاه ساله شویم چند کلمه توضیح داده شود.

هر دودسته حافظ شناسان محترم چه آنها که معتقد به درستی کلمه ( سلیمان در این بیت اند و چهآنها که طرفدار قافیه ( مسلمان ) می باشند دلایل موجه و قابل قبولی دارند و با شرح و بسط دربارة آن دفاع از نظریه خود پرداخته و نوشته ای آنهادر مجلات ادبی و کتب ومقالات زیادی منتشر شده و همه علاقمندان به اشعار حافظ آنهارا خوانده اند و ما براین نیستیم که به طرفداری از دلایل یکدسته و مخالفت با دسته دیگری برخیزیم ، اما آنچه ذکر آن ضرورت دارد این است که حافظ ، یعنی حافظ قرآن و کسی که در مسائل دینی خود را صاحب نظر می دانسته و به شهادت اشعارش به احادیث و راوایات دینی احاطه کامل داشته و به زبان عربی نیز مسلط بوده به طور مسلم هم داستان سلیمان و دیو صخر و آصف برخیا را می دانسته وهم حدیث نبوی( ما مِنکُم اَحَدٍآِلاُ وَ لَهُ شیطان….) و هم اشعار مولوی وناصر خسرو و سنایی را که با اتکا به این حدیث سروده اند خوانده بود اما اوبه طور مسلم یکی از این دو کلمه سلیمان – مسلمان را در قافیه به کار گرفته ودر موقع سرودن شعر خود به کار گرفته و در موقع سرودن شعر ، نظر باطنی او، گرد محور کدام یک از این دوموضوع دور می زده است بایستی هم عقیده نظریه حافظ شناسانی شویم که فطرتاً شاعر بوده و از محسنات کلام آگاهی کامل داشته و به موسیقی شعر وکلمات ، همانند حافظ کمال عنایت را ملحوظ می دارند این نکته را نیز از نظر دور نداریم که شعرای بزرگی مانند سعدی وحافظ برای حفظ بلاغت شعر خود همیشه شاهد مثال را از روایت یا حدیث داستانی انتخاب می کنند که در ذهن اکثریت مردم قبلاً جایی باز کرده باشد وهرگز به حدیث با روایتی استناد نمی جویند که در متن دینی محبوس وغیر از خواص ، توده مردم از آن بی اطلاع می باشند .به همین دلیل این ناتوان صورت شعر با قافیه سلیمان را در متن و ( مسلمان ) را در زیر نویس این غزل جای داده است . سایر ابیات این غزل ابیاتی است با مضامین زیبا و مستقل همانند آن در سایر غزلها نیز بازگو شده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلت سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی تو را تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
ذره را تا نبود همت عالی حافظ طالب چشمه خورشید درخشان نشود


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

گرچهبر واعظ شهر این سخن آسان نشود       تا ریاورزد و سالوس مسلمان نشود
رندی آموز و کرم کنکهنه چندان هنر است   حیوانی که ننوشد می وانسان نشود
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض     ورنه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشود
اسم اعظم بکند کارخود ای دل خوش باش     که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
عشق می ورزم و امید که این فن شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
دوش می گفت که فردا بدهم کام دلت   سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
حسن خلقی زخدا می طلبم خوی ترا     تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
ذزه راتا نبود همت عالی حافظ   طالب چشمه خورشید درخشان نشود


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر