مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش لیکنش مهر و فا نیست خدایا بدهش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم در شرع نباشد گنهش
چارده ساله بتی چابک و شیرین دارم که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش
بوی شیر ازلب همچون شکرش می آید گرچه خون می چکد از شیوه چشم سیهش
من همان به که ازو نیک نگه دارم دل که بدو نیک ندیدست و ندارد نگهش
از پی آن گل نورسته دل ما یارب خود کجا شد که ندیدیم درین چند گهش
یار دلدار من از قلب بدین سان شکند برد زود به جانداری خود پادشهش
جان به شکرانه کنم صرف اگر آن دردانه صدف دیده حافظ بود آرامگهش
توضیحات :
مجمع ( مجموع محل اجتماع کاملاً تماماً ) عذرا ( رخسار ) مهش ( مانند ماه او زیبا ) طفل ( نوجوان ) به بازی ( به شوخی ) روزی ( یک روز = ی وحدت در دستور زبان فارسی 24 نوع ی وجو دارد که در کتاب دستور زبان فارسی هدیه یا کتاب مجموعه کامل دستور زبان فاسی نوین هر دو تالیف اینجانب آورده شده است ) شرع ( حکم دین ) بتی ( ی وحدت محبوبی ) مه چارده ( ماه چهارده بدر ) به ( بهتر = صفت تفضیلی ) نگه دارم دل ( دل به او نسپارم ) نیک ( قید= سزاوار خوبست ) بد و نیک ( سردو گرم روزگار ) یارب ( ای خدا عجبا ) کجا شد ( کجا رفت ) چند گه ( مدتی ) قلب ( سینه شکر ) جانداری ( جلادی = سلاحداری ) در( مروارید ) معنی بیت 1( رخسار محبوب محل اجتماع لطف و زیبایی است اما افسوس مهر و وفا ندارد خدایا اورا وفادار کن و در دلش مهر انداز ) معنی بیت 2( دلبر من جوان نورسته محبوبی محل اجتماع لطف و زیبایی است اما افسوس مهر ووفا ندارد خدایا او را وفادار کن و دردلش مهر انداز ) معنی بیت 2( دلبر من جوان نورسته محبوبی است اما با این حال می دانم به شوخی روزی مرا به قتل می رساند و درحکم دین هم برایش گناهی محسوب نمی شود ) معنی بیت 8( اگر صدف دیده حافظ آرامگه گوهر یکدانه شود به شکرانه آن جان فدا می کنم )
نتیجه تفال :
1-خواجه در بیتهای 3-4-5-6- به ترتیب فرماید ( محبوب چابک و شیرین و نورسته 14 ساله ای دارم که مانند ماه بدر با تمام وجود حلقه به گوش و عید و زر خریدش هستم )( از لب شیرین او هنوز بوی شیر شنیده می شود اگر چه از ناز و کرشمه چشم سیاه دلش که عاشق کش می باشد قطره قطره خون تراوش می کند )( بسیار شایسته است که دل به او نسپارم زیرا هنوز بی تجربه است و بد و خوب را باز نمی شناسد و آیین دلداری را نمی داند )( عجبا دل ما درپی آن گل نورسته کجا رفت که مدتی است آن را ندیدم ) خود تفسیر کنید
2-از این انتخاب صرفنظر کنید زیرا او بسیار حیله گر است و از روی صداقت عمل نمی کند پس به فکر کاری و کسی دیگر باشید چون آینده ای درخشان در پیش دارید و حیف است آن را به این عوامل زودگذرو ناپایدار صرف کنید
3- اصراربیش ز اندازه بی فایده می باشد چون لوازم ضروری این کار فراهم نمی باشد و در دراز مدت ب ضرر خانواده شماست
4- به یکی از مشاهد متبرکه بروید و نذری نموده و خالصانه از بارگاه ملکوتیش بخواهید که اوضاع را ب وفق مراد سازد
5- سفر کرده شما کارش فعلاً یاز به بررسی بیشتر دارد ولی بالاخره انجام می گیرد اما شتاب جایز نمی باشد جنابعالی 3 فرزند در طالع دارید و همسرتان لجباز و بد اخلاق اما مهربان و ولخرج است بیشتر مراقب او باشید که به شما نیاز دارد
6- اگر به سختی افتادید و می خواهید رها شوید به مدت 8 شب با حضور قلب و معنی از سوره مبارکه الحجر از آیه 10 تا 9 آیه بعد از آن را بخوانید
7- کاری که در نظر دارید آینده ای نیکو را رم نمی زند زیرا موجب اختلاف شدید می گردد شخصی در کار شما دخالت نابجا دارد سعی کنید محترمانه از او برحذر باشید
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (289)
مجمع : جای گرد آمدن، محل اجتماع، مکان جمع شدن .
خوبی : زیبایی .
عذار : چهره، گونه .
شاهد : خوبرو .
طِفل : صغیر، و در اینجا به معنای نوجوان کمتر از پانزده ساله .
نگهدارم دل : دل نسپارم، دل برکنار دارم .
بد و نیک ندیده ست : سردی و گرمی نچشیده است، بی تجربه است .
شیوه : روش، رفتار، ناز و کرشمه .
چابک : زرنگ و زیرک، خوش رفتار .
چابک شیرین : شیرین حرکات .
یار دلدار : محبوب پر دل و جرأت .
قلب بدین سان شکند : بدین گونه قلب را بشکند، بدین گونه دل را بشکند، ایهامی به قلب لشکر دشمن شکستن .
جانداری : محافظت از جان، نگهبانی .
به شکرانه : به نشان سپاسگذاری .
شکرانه : سپاسگذاری .
صرف کردن : خرج کردن، فدا کردن .
صدف سینه : (اضافه تشبیهی) سینه به صدف یعنی جایگاه مروارید تشبیه شده است .
معانی ابیات غزل (289)
1) چهره همانند ماه او جایگاه همه زیبایی ها و مهربانی هاست اما مهر و وفا ندارد. خدایا به او عطا کن .
2) محبوب من نوجوانی خوبروست که روزی از سر شوخی مرا خواهد کشت و شرعاً گناهی بر او وارد نیست .
3) سزاوار است که دل به او نسپارم زیرا این بی تجربه، نیک و بد روزگار را ندیده و نمی تواند دل را نگهداری کند .
4) هرچند روشِ چشم سیاه او خونریزی (و عاشق کشی) است (اما) هنوز بوی شیر از لبهای شیرین او می آید .
5) محبوب چهارده ساله زرنگ شیرین حرکاتی دارم که ماه شب چهارده از دل و جان غلام حلقه به گوش اوست .
6) خدایا، دل ما به دنبال آن گل نورسته به کجا رفته که چندی است از او خبری نداریم .
7) یارِ پُر دل من اگر با چنین جرأتی قلب ها را می شکند، زود باشد که پادشاه او را برای حفظ جان خود بگُمارد .
8) اگر آن مروارید یکتا صدف سینه حافظ را جایگاه خود قرار دهد، جان را به نشانه سپاسگذاری در راهش فدا خواهم کرد .
شرح ابیات غزل (289)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل : رمل مثمّن مخبون محذوف
*
کمال خجند : گنه دیده گر این است که کردم نگهش دل نیفتاد شب و روز به جز در گُنَهَش
*
شاه شجاع فرزند خود زین العابدین را ولیعهد خویش قرار داد و به هنگام رحلت (786هـ) طّی نامه یی سفارش او را به تیمور گورکان نمود وهمانطور که می دانیم این ولیعهد پس از رسیدن به سلطنت در سال رحلت حافظ (792) بدست عموی خود شاه منصور از دو چشم نابینا و پس از تسلط تیمور به شیراز (795) به سمرقند تبعید و در آنجا می زیست تا اجلش فرا رسید .
حافظ این غزل را به هنگامی که این ولیعهد 14 ساله بوده در مدح او سروده است. یکی از محاسن تشخیص سبب سرودن غزل و سالی که سروده شده و درک ایهامات آن این است که نسل های جدید و آینده را از گمراهی درباره پاره یی مفاهیم ظاهری ابیات بعضی از غزل ها مانند همین غزل باز می دارد .
جوان مؤدبی که به عنوان سؤال چندی پیش تعدادی از ابیات حافظ را انتخاب و سبب سرودن آن ها را جویا بود، از جمله مفاهیم ابیات این غزل را مایل بود تا بداند که چگونه توجیه می شود و آیا مفهوم عرفانی دارد یا نه و چون استنباط شد که این ابیات را دلیل بر شاهدبازی و لاابالی گری و بی دینی حافظ تشخیص داده است پس از ذکر مقدّمه تاریخی و شأن نزول آن از سوء تفاهم خویش بیرون آمده و مرا شرمنده الطاف خویش ساخت .
ذکر این نکته ضروری است که تا زمان حافظ، معنای کلمه شاهد، پسر زیباروی بوده و شعرای سلف از ذکر آن به این معنا در اشعار خویش ابایی نداشتند چه شیوه حکومت و سنت های ریشه گرفته از تسنّن در نزد ترکان حاکم، آن را موجه جلوه می داده لیکن از قرن هفتم به بعد با تعمّق دربر داشت کلام شعرا به این نکته پی می بریم که این کلمه به تدریج مفهوم خود را به محبوب زیبارو قبیح به حساب نمی آمده است. به عنوان مثال محتشم کاشانی در مقدمه دیوان خود به تعداد حروف ابجد (جلال) غزل عاشقانه برای جلال نامی سروده و درباره آن شرح و بسط زیاد داده است .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش ليکنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش
من همان به که از او نيک نگه دارم دل که بد و نيک نديدهست و ندارد نگهش
بوی شير از لب همچون شکرش میآيد گر چه خون میچکد از شيوه چشم سيهش
چارده ساله بتی چابک شيرين دارم که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش
از پی آن گل نورسته دل ما يا رب خود کجا شد که نديديم در اين چند گهش
يار دلدار من ار قلب بدين سان شکند ببرد زود به جانداری خود پادشهش
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در صدف سينه حافظ بود آرامگهش
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش لیکنش مهر و فا نیست خدایا بدهش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم در شرع نباشد گنهش
چارده ساله بتی چابک و شیرین دارم که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش
بوی شیر ازلب همچون شکرش می آید گرچه خون می چکد از شیوه چشم سیهش
من همان به که ازو نیک نگه دارم دل که بدو نیک ندیدست و ندارد نگهش
از پی آن گل نورسته دل ما یارب خود کجا شد که ندیدیم درین چند گهش
یار دلدار من از قلب بدین سان شکند برد زود به جانداری خود پادشهش
جان به شکرانه کنم صرف اگر آن دردانه صدف دیده حافظ بود آرامگهش
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر