با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۱۶, یکشنبه

خوشا دلی - خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود - غزل 224 - 166

166- خوشا دلی
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود   به هر رهش که بخوانند بی خبر نرود
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی     ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
سواد دیده غمدیده ام به اشک مشوی   که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی     که هیچ کار پیشت بدین هنر نرود
سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم   چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
بپوش دامن عفوی به زلت من مست       که آب روی شریعت بدین قدر نرود
من گدا هوس سرو قامتی دارم     که دست درکمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری   وفا و عهد من از خطرت مگر نرود
به تاج هد هدم از ه مبر که باز سفید     زکبر درچی هرصید مختصر نرود
بیار باده و اول به دست حافظ ده     به شرط آنکه زمجلس سخن بدر نرود


توضیحات :
مدام 0 پیوسته ) پی نظر نرود ( درپی خواهش های دیده نرود ) بی خبر ( نا آگاه از پایان کار ) اولی ( سزاوارتر) سواد ( ساهی چشم ) ا زنظر نرود ( ازچشم دور نشود ) هرزه گرد ( یاوه پوی ) هنر ( نقص و کاستی ) سیاه نامه ( گناهکار ) زلت ( لغزش – گناه ) قدر ( کار مختصر ) سیم و زر ( طلا و نفره ) مکارم ( بزرگواری ها ) هدهد ( پرنده ایست ) ره مبر ( گرماه مساز ) کبر ( غروز ) معنی بیت 1( چه قدرخوبست آن دلی که تابع احساسات و خواهشهای دیده نشود و تعلق خاطر پیدا نکند و به هرجایی که دعوتش کنند بدون آگاهی نرود ) معنی بیت 3( سیاهی چشم مغموم من را به اشک مشوی که محو شدنی نمی باشد زیرا این سیاهی نشانی از خال هندوی توست که هیچ گاه از نظرم محو نمی شود )

نتیجه تفال :
1-   خواجه دربیتهای چهارم و نهم به ترتیب در مورد این نیت واضح و روشن جنابعالی را راهنمایی م یکند که ( ای دل این گونه یاوه پوی مباش که به هرجای بروی یا با آدم هرزه و بی مصرف بگردی کاری از پیش نمی بری ) ( تو که از بزرگواری های اخلاق معنوی جهانی دیگر دراین جهان هستی نباید روش به سربدن پیمان و محبت رافراموش کنی ) ( به کلاه جهان داری که مانند هدهد کوچک است مرا از راه به در مکن که من باز سپیدم نه پرنده کوچک پس به دنبال هر چیز بی ارزشی نیستم )
2-   این نیت دارای رنج و درد استاما ثمره ای شیرین دارد به شرط آنکه فعالیت سرعت عمل دقت و مشاوره با انسان عالمی را از دست ندهی
3- لطفا ادامه شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل(۲۲۴ )
خوشا:خوش به احوال ….، چه خوب است ، چه خوش است.
مدام: پیوسته ، همیشه .
نظر:نگاه، و در اصطلاح صوفیه علم نظر آن است که عارف از دیدن جمال زیبا ، آنگونه لذت ببرد که از نظر در سبزه و گل و آب روان یعنی بدون شهوت و به منظور مظهر جمال غیبی
.اَولی: بهتر ، سزاوار تر.
سواد: سیاهی .
شریعت:دین و دستورات دینی.
گدا:بی نوا.
کمر: میان، کمربند.
مکارم:کَرَم ، بزرگواری ، ( جمع مکرمت) .
مکارم اخلاق:خویهای پسندیده ، صفات عالی.
علم دگر:دنیای دیگر، جهانی دیگر.
وفای به عهد:به جای آوردن عهد وپیمان.
سیاه نامه:نامه سیاه، کنایه از سوابق سوء ، گناهکاری و آلودگی .
تاج هُدهُد: تاج کوچک و محقر هدهد ، کنایه از تحفه اندک و ناقابل وشیء بدلی که به جای اصل به کار برده می شود.
باز سفید: عقاب سفید، حیوان پرندهشکاری، با جثه قوی وبالهای گسترده و چنگال ونوک نیرومند.
باشَه:پرنده کوچک شکاری به اندازه کبوتر که مرغان کوچک چون گنجشک را شکار می کند.
سخن به در نرود: خبر به بیرون انتشار نیابد.
معانی ابیات غزل: (۲۲۴)
(۱) خوش به حالی که پیوسته به دنبال خواهشهای دیده راه نیفتاد و به هر جا که او را فراخوانند نپذیرفته و شتابزده به آنجا نرود.
(۲) بهتر این است که به لبهای شیرین یار طمع نداشته باشیم اما چگونه امکان دارد که مگس به سوی شیرینی گرایش نداشته باشد؟
(۳) سعی مکن که سیاهی دیدگان غمزده مرا با اشک شسته و بزدایی ، چرا که تصویر خال سیاه تو در دیدگان من ، هر گز از پیش چشم به دور نمی شود.
(۴) ای دل، این گونه هرزه گرد و هر جایی مباش و بدانکه با این یاوه پویی ها که آن را هنر می پنداری هرگز به جایی نخواهی رسید.
(۵) در من مست وگناهکار ، دیده خردی و خواری منگر که آبرو وحیثیت شریعت دیدن با این گناه کوچک از میان نمی رود.
(۶) من بی نوا آرزوی دیدار یار بلند بالایی را در سر می پرورم که جز با بخشش زرو سیم نمی توان دست در کمر او برد.
(۷) تو، که به خاطر داشتن صفات عالی اخلاقی ، چنان مانی که از دنیای دیگری بوده و از مردم این جهان برتری ، مطمئنم که وفا کردن به عهد وپیمانی که با من بسته یی از خاطرت نمی رود.
(۸) کسی که نامه اعمالش سیاهتر و گناهتر از من باشد ، سراغ ندارم . بنابراین چگونه مانند قلمم ، دودِ سیاه آه دل به مانند مرکب ، از ادوات سینه برنخیزد وبه سرم سرایت نکند.
(۹) با پرهای تاج مانند هدهد لاغر اندام ، من را گول نزن . من باشه نیستم . عقابِ سفیدم و به دنبال شکارِ کوچکی به پرواز در نمی آیم.
(۱۰) شراب بیاور و اولین جام آن را هم به حافظ عطا کن . مشروط بر آنکه خبرش از ا ین مجلس به خارج درز نکند.
شرح ابیات غزل( ۲۲۴)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون محذوف
*
جلال: مرا که بی سر زلفت شبی به سر نرود هوای روز وصالت ز دل به در نرود
*
این غزل در زمان شاه شجاع و در دوره یی که حافظ باشاه روابط حسنه ومراوده و رفت وآمد داشته ، سروده است و از مفاد ابیات و ایهامات آن چنین برمی آید که شاه شجاع تلویحاً وعده مقررّی مناسبی را به حافظ داده بود لیکن کمتر از آن پرداخت کرده و در نتیجه سبب کدورت و نارضایتی حافظ شده و این شاعر چیره دست،گله ها و توقعّات خود را در ای غزل گنجانیده تا شاید سبب تغییر تصمیم و عقیده سلطان شده و مقرری او زیادتر گردد.
مطلع غزل دارای ایهامی است که حاکی از پشتیبانی شاعر در نزدیک شدن به در بار بوده و چنین مستفادمی شود که بیشتر حالت گلایه دارد زیرا در بیت دوم تلویحاً شاعر می گوید که مننمی توانم دست از میل باطنی خودم که تقرّب به آن سلطان محبوب است بکشم و در بیت سوم با مضمونی زیبا و جمله زیباتر خود را شیفته خال سیاه صورت شاه شجاع جلوه می دهد که داین آن را در نظر خویش مجسم می بیند.
شاعردر ابیات چهارم الی هشتم با شکوه وگلایه از بخت بد خود از محبوب انتظار دارد که شاه شجاع به عهدی که بااو بسته وفادار و پای بند باشد. آنگاه در بین نهم حرف قاطع خود را باز گو می کند و به شاه می گوید با اندک هدیه مرا گول مزن عقاب سفید بلند نظرم ، باشه نیستم که به دنبال صید حقیر و کوچک باشم . چنین مضامینی می رساند که فر ق است بین شاعر مداح قصیده گویی که به بیش وکم خرسند است تا شاعر بلند نظری که قدر خود وکلام خود را می داند ودر مقام اعتراض بر می آید .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود به هر درش که بخوانند بی‌خبر نرود
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
سواد دیده غمدیده‌ام به اشک مشوی که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار چرا که بی سر زلف توام به سر نرود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که آبروی شریعت بدین قدر نرود
من گدا هوس سروقامتی دارم که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری وفای عهد من از خاطرت به در نرود
سیاه نامه‌تر از خود کسی نمی‌بینم چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید چو باشه در پی هر صید مختصر نرود
بیار باده و اول به دست حافظ ده به شرط آن که ز مجلس سخن به درنرود


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود   به هر رهش که بخوانند بی خبر نرود
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی     ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
سواد دیده غمدیده ام به اشک مشوی   که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی     که هیچ کار پیشت بدین هنر نرود
سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم   چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
بپوش دامن عفوی به زلت من مست       که آب روی شریعت بدین قدر نرود
من گدا هوس سرو قامتی دارم     که دست درکمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری   وفا و عهد من از خطرت مگر نرود
به تاج هد هدم از ه مبر که باز سفید     زکبر درچی هرصید مختصر نرود
بیار باده و اول به دست حافظ ده     به شرط آنکه زمجلس سخن بدر نرود

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر