با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۱۶, یکشنبه

پرتو حسنت - در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد - غزل 152 - 170

170- پرتو حسنت
درازل پرتو حسنت زتجلی دم زد       عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت       عین آتش شد از ین غیرت و بر آدم زد
عقل می خواست کزان شعله چراغ افروزد     برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز   دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند   دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنحدان تو داشت   دست درحلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت   که قلم برسر اسباب دل خرم زد
 

توضیحات :
خوش است ( دلپذیر است ) خلوت ( گوشه نشینی ) هرمن ( دیو = صنعت تلمیح به کار رفته است ) حرمان ( محرومی ) زغن ( نوعی کلاغ ) هما 0 سیمرغ ) بیان شوق ( آتش دل ) مهر بر دهن ( خاموش ) غریب را ( را = حرف اضافه = برای ) معنی بیت 1( گوشه نشینی و تنهایی خوشایند تر است که بدانم محبوب مصاحب من است نه آنکه در فراقش رنج ببرم و او در همان حال شمع روشنی بخش دیگران باشد ) معنی بیت 5( نیازی نیست که عاشق به شرح اشتیاق خود بپرداز زیرا به آتش درون سینه از سوز کلام گوینده می توان پی برد )

نتیجه تفال :
1- خواجه در بیت سوم و چهارم و پنجم به ترتیب می فرماید ( عقل مصلحت اندیش می خواست که از نور خداوندی چراغ خود را روشنی بخشد و سود ببرد اما آتش حسد تابان گردید و شوری به پا کرد و جهان دگرگون شد ) ( عقل مصلحت اندیش به ادعای رقابت با عشق خواست در برابر رموز عالم غیب قدم گذارد دست نهان حق نمایان شد و بر سینه عقل که نمی توانست راز دار غیب باشد کوفت و او را دور کرد ) ( جز دل محنت کشیده ما که غم عشق را برگزیده و در صف عاشقان بلاکش درآمد دیگران بهره مطلوب خود را در زندگی خوش و آسوده جستند پس تمام دردمندان جهان عاشقان و ارسته اند ) تو خود حدیث مفصل بخوان کاز از این سه معنی درباره نیت خود.
2- از دوستان حسودی که می خواهد به شما ضربه بزنند و از راه صحبت وارد می شوند برحذر باش که به زندگی شما رشک می برند ولی بدان که از آنان کاری ساخته نمی باشد پس با توکل به خدا و خواندن سوره مبارکه اعراف از ایه 1 تا 30 اقدام کن.
3- از ناراحتی و اندوه به زودی خارج خواهید شد و شاهد موفقیت را در آغوش خواهید گرفت.
4- خواجه در بیتها ی ششم و هفتم به ترتیب می فرماید : ( روح قدسی و پاک می خواست چاه زنخدان و چاه شما را ببیند و خواستار وصال تو بود پس در گیسوی تو چنگ زد از جهان بالا به جان ما آمد ) ( آن زمان حافظ نامه شادی فزای عشق را برای تو نوشت که بر سرو سامان و شادی یکسره قلم کشید و فراموش کرد و به غم عشق تو دل خوش کرد و از تمام خوشی ها دست برداشت و تنها عشق تو را طالب گردید.
5- ویژگیهای روحی جنابعالی : سرکش و مغرور , قدرت طلب , با اراده , تند خو , کله شق , همیشه برنده , گستاخ و جسور , رک گو , قوی و پر انرژی , حادثه طلب و حادثه جو , فنا ناپذیر , خود خواه , پر جوش و خروش , فرمان دهنده , سالم , جدی , مصمم و آتشین مزاج .
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل(۱۵۲)
ازل:زمانی که آن را ابتدا نباشد، اوّل اوّلها، استمرار و امتداد وجود در ازمنه مقدر غیر نامتناهی در گذشته ، دوام وجود در زمان گذشته ، ماهیّتی که اقتضاء عدم مسبوقیت به غیر کند ، چیزی که مسبوق به عدم نباشد. پرتو: فروغ،نور.
حُسن : زیبایی، کمال ذات احدّیت ، عامل به وجود آمدن عشق، نیکویی.
تجلی: جلوه گری، نمودار شدن ،هویدا گردیدن،خود نمودن، جلوه گری نوری که از جانب خداوند بر دل بنده اش بتابد و سبب کنار رفتن حجاب از جلوی چشم بنده شده و به دیدن حق منجر گردد و اگر خدا بر ذات وجود خود تجلی کند بنده را تاب تحمل آن نیست چنانکه خداوند بر کوه طور تجلی کرده و کوه از هم شکافت و موسی بیهوش شد( خلق خدا ، آفرینش ، تجلی جمال یعنی خالق متعال است).
عشق: نهایت دوستی، به حدّ افراط دوست داشتن، مهمترین رکن طریقت که آخرین مرتبت آن عشق پاک است که انسان کامل آن را درک می کند ، نیرویی که جزء ذات هر ذره بوده وآن را به طرف کمال می کشاند و این نیرو از ذاتِ کلّ یا خالق مطلق هم عشق است و هم عاشق و هم معشوق یعنی عاشق ذات خود و معشوق ذات خود است.
جلوه:خود را نمایاندن.
عین آتش شد: آتش محض شد، مانند آتش شد.
غیرت: رشک و حسد، پدیده یی که از عاشق و معشوقی سرچشمه می گیرد و چون ذات الهی هم عاشق هم معشوق هم عشق است لذا غیور است مولوی فرماید:
جمله عالم زان غیور آمد که حق بُرد در غیرت بر این عالم سبق
عقل: خرد، فهم و شعور و دانایی و ادراک و قوه مُمیزه، جوهری مجرد که غائبات را بوسیله وسائط و محسوسات را وسیله مشاهده درک می کند، نیرویی که حقایق اشیاء را در می یابد و در اصطلاح فلسفی عقل جوهر مستقل بالذات و بالفعل و فوه ای است برای نفس ناطقه .
مدعی : ادعا کننده، و در بیت چهارم این غزل کنایه از همان عقل است که در بیت ماقبل بحث آن رفت.
قرعه: فال.
قسمت: بهره ، نصیب.
هم بر غم زد: بازهم بر غم زد، باز هم غم نصیبش شد.
عِلوی: بالایی .
جان علوی: روح آسمانی ، جان قدسی.
طرب نامه: شادی نامه.
طرب نامه عشق: کتاب شادی آفرین عشق.
اسباب وسایل.
معانی ابیات غزل (۱۵۲)
(۱) ( خطاب به خالق) در زمانی پیش از ابتدای زمان ، فروغ زیباییِ کمالِ ذاتِ تو ، برای شناسایی خود به جلوه گری و خود نمایی اراده کرد. در مرحله نخست تجلی ذاتی یافت و در مرحله دوم از عشق وجود غیبی به وجود عینی در آمد و به یکباره آتش عشق در تمام ذرات هستی زده شد .
(۲) پرتو حسن برای شناسایی به جلوه گری پرداخت و در نتیجه عشق بوجد آمد و چون مشاهده کرد که آتش این جلوه حسن در ملایک بک شایسته تحمل بار امانت عشق نبودند در نمی گیرد مشیت غیرت او براین قرار گرفت که آتش عشق ، سراپای وجود آدم را فرا گیرد .
(۳) اول ما خلق الله یعنی عقل که واجد سه صفت بود ( اول شناخت حق تعالی به کمک حسن جمال، دوم شناخت خود به کمک عشق ، سوم شناخت غم ( آنچه که نبود پس ببود ) چنین اراده کرد که از چراغ عشق و به کمک آن برای شناخت خود کسب روشنایی کرده در نتیجه شناخت خالق خود شریک شود. اما نامحرم تلقی شدو آذرخش غیرت ، مسیر عقل را در جهان بر هم زد واز ان پس مسیر سیر معرفت در جهان در مسیر عشق قرار گرفت.
(۴) عقل مدعی اراده کرد ه بود که در کارگاه آفرینش نخست به تماشای اسرار خلقت مشغول شود و سپس شخصیتی در برابر خالق یکتا در خود بیافریندکه دست غیب غیرت الهی بیرون آمده و بر سینة نامحرم زد.
(۵) ملائک ( دیگران ) همگی راه آسان عیش و آسودگی خیال را در پیش گرفتند و زیر بار سنگین امانت عشق نرفتند و این دل غمدیده ما ( آدمیان ) بود که آن را پذیرا شده و با غم عشق همدم شد.
(۶) روح آسمانی ( ما ) آرزوی رسیدن به نقطه عمیق جاذبه حسن تو داشت . بدین سبب و برای اینکه به عمق چاه زنخدان حسن و جمال تو برسد متوسل به ریسمان زلف خم اندر خم تو ( یعنی راه عشق و عرفان ) شد. (۷) حافظ زمانی موفق به سرودن غزلهای عرفانی خود که به منزله طرب نامه عشق تست ، شد ، که پشت پا به آسودگی خیال زده غم عشق تو را به جان خریداری کرد.
شرح ابیات غزل (۱۵۲)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم
*
از آنجایی که این غزل یکی از شاهکارهای عرفانی حافظ عارف شیرین کلام است ، به همین دلیل مفاد ابیات این غزل را از صورت تحت اللفظی خارج ساخته و به نحوی که در ملاحظه شد در قالب جملاتی گنجانیده شد که حتی الامکان مقصود و منظور شاعر را شامل باشد.
در بین عرفا موضوع ( عقل و (عشق ) و (نصیبه ازل) و(جمال)که در این غز ل هم صحبت به میان آمده است ارکان اربعه کرسی معرفت به حساب می آید و مشایخ صوفیه هر کدام درباره شناخت این عوامل و تعریف آنها چه بسیار داد سخن داده و از خود مضامین و تعاریف به جای گذاشته اند که حتّی ذکر مختصر آنها هم سبب تطویل کلام خواهد شد. لیکن در شرح این غزل عر فانی جای آن دارد که هر چند به طور اختصار ، درباره ریشه اختلاف زاهد متشرّع و عارف ربانی سخن گفته شود.
پس از ظهور اسلام ودر خلال شش قرن اولیه که حکومت اسلامی در دست خلفا یعنی اولو الامر قرار داشت ضوابط شریعت بوسیله فقها و اولوالامر زمان با اتکا به احادیث و سیره رسول اکرم ( ص) و خلفای اربعه و استنباط از قرآن مجید شکل گرفت و به صورت دستور العمل صادر و هر فرد مسلمان موظف به اجرای بدون چون و چرای آنها شد . آنانکه سر تسلیم در برابر قوانین وضوابط شریعت فرود می آوردند ، یعنی اکثریت مردم ،چه از روی ایمان و تقلید و یا به خاطر گذرانیدنِ روزگار بر حسب رویه اکثریت ، مؤمنان باطنی ویا سیاهی لشکری بودند که زبان چون و چرا نداشته و بیرون نهاده گام از جاده شریعت را ذنب لا یغفر و یا خلاف مصالح زندگانی خود دانسته و کلاً مقلد صرف فقیهان اعلم بودند . اما در میان مسلمین ، گاهگاه افراد باهوش و متفکری پیدا می شدند که راه اصلی را از راه فرعی تمیز داده و به حکمت دین مبین اسلام و محکمات ومتشابهات قرآن مجید وارد و برای خود در درجه اول کوشش در امر توحید و شناخت خالق متعال رادر صدر فریضه های دینی می دانستند . به این معنی که صِرِف اینکه خدایی هست اکتفا نکرده و وظیفه خود می دانستند که برای شناخت هر چه بهتر خالق متعال و بالابردن سطح معرفت خود تا آنجا که می توانند بکوشند.
راه ایندسته از افراد عارف همگی یکسان نبوده و عده یی را می توان زیر نام ِعارفِ عابد و عده یی دیگر را زیرا نام عارف عاشق دسته بندی کرد. آنها که عارف عابد بودند پیروی از دستورات شریعت را در هر حال بر خود فرض می دانستند و هر چه در جه معرفت آنها فزونی می گرفت ضابطة شریعت ، زبان گفتار آنها را کمتر به سخن باز می کرد و محتاطانه تر به گفتار وا می داشت اما آنها که عارف عاشق بودند در مسیر طریقت آنچه را که در می یافتند از بازگو کردن و افشای آن اِبا و پروایی نداشتند واین امر احتیاط و عدم احتیاط چه در زمان حیات آنها و چه درنوشته ها و گفته های آنها تنها عامل تشخیص آنها از هم است . باید دانست فاصله سطح معرفت و بینش در بین این اقلیت عارف چه عابد یا عاشق ، با اکثریت متشرّع زیاد است و آنچه که سبب می شود افرادی مسلمان به طرف عرفان گرایش حاصل کنند ضریب هوشی بالای آمنها ست که هرگز این افراد را به صورت مقلد و متعبد در نمی آورد .
حافظ شیرین کلام و عارف خوشنام از دسته عارفان عاشق وبد او متعبد نبود و هر چند از نتیجه افکار و عقاید دیگران بهر ه مند می شد. اما هرگز پا به جاده تقلید و مریدی هیچ فقیه و مرادی نگذاشت و هیچ شاعر دیگری در تاریخ ادبیات زبان فارسی چون او سراغ نداریم که برعقاید حقه خویش چون او پای استقامت فشرده و از معاصرین خود زیان دیده باشد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان


غزل به قلم علامه قزوینی :

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

درازل پرتو حسنت زتجلی دم زد       عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت       عین آتش شد از ین غیرت و بر آدم زد
عقل می خواست کزان شعله چراغ افروزد     برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز   دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند   دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنحدان تو داشت   دست درحلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت   که قلم برسر اسباب دل خرم زد


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر: