با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

وفا كنيم - منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن - غزل 393 - 458

458 - وفا كنيم
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن     منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
بهمي پرستي از آن نقش خود بر آب زدم     كه تا خراب كنم نقش خود پرستيدم
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم   كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات     بخواست جام مي وگفت راز پوشيدن
زخط يار بياموز مهر با رخ خوب           كه گرد عارض خوبان خوش است گرديدن
مراد دل زتماشاي باغ عالم چيست           به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن
عنان به ميكده خواهيم تافت زين مجلس     كه وعظ بي عملان واجب است نشنيدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه           كشش چونبود از آن سوء چه سود كوشيدن
مبوس جزلب معشوق و جام مي حافظ     كه دست زهد فروشان خطاست بوسيدن

توضيحات :
شهره ( مشهور عالم ) منم ( اين من مي باشم = من هستم ) بد ديدن ( نگاه حرام ) نيالوده ام ( آغشته نكرده ام) مي پرستي( باده نوش ) نقش بر آب ( كار بيهوده كار بي ثبات ) خود پرستيدن ( غرور ) مالمت ( سرزنش ) و( ولو ) خوش باشيم ( خرسنديم ) طريقت ( مسلك روش ) كافري ( كفر و ناسپاسي ) پير ميكده ( مرشد ) راز پوشيدن ( اسرار مردم را فاش نكردن ) خط يار ( سبزه چهره محبوب ) مهر ( عاشق شدن ) گرد عارض ( اطراف چهره و صورت ) مراد ( مقصود ) به دست مردم چشم ( بوسيله مردمك ديده ) از رخ توكل چيدن ( از گلزار چهره محبوب بهره بودن ) معني بيت 7( مي خواهم از اين مجلس روي بر تابم و به ميخانه بروم زيرا نصيحت اين و اعظان بي همل را بهتر است كه نشنوم ) معني بيت 8( من به لطف و مرحمت سرزلف تو اعتماد دارم و اميدوار هستم زيرا اگر جازده اي از جانب معشوق نباشد كوشش عاشق بيچاره براي وصال بيهوده است )

نتيجه تفال :
1-   همه مي دانند شما تمام هم و غمت رسيدن به اين نيت است و توه كافي به آن داريد پس انكار آن بي فايده مي باشد بنابر اين سعي كنيد مقدمات لازم رو افي را براي رسيدن درست و منطقي به آن فراهم كنيد تا در آينده پشيمان نشويد
2-   مژده مي دهم كه اين نيت حتماً عملي م يگردد و به خواسته خود مي رسيد به شرط آ»كه با دقت فعاليت و سرعت عمل و مشورت با علامان و دانشمندان در اين راه گام برداريد
3-   آينده اي بسيار درخشان در انتظار شماست و زندگي خانواده يتان در حال تحول و دگرگوين است بطوريكه دوران نگرانيهايشان بر طرف شده و آغاز بهار شادي فرا رسيده است از جانب بنده به آنان تبريك بگوييد
4-   پدر و مادر حتي نزديكان زيادي نگران جنابعالي هستند اين در الي است كه آ»ان از زيركي و فتانت شما كاملاً آگاهي ندارند در چهره يتان نور موفقيت وجود دارد پس اين امر را به آ»ها ثابت كن
5-   فرزندم نماز فرصت عاشقانه زمين است كسي كه نماز نمي خواهد عاشقي نمي داند زيرا در پشت نماز عارفانه هر ناخالصي پيداست هيچ گاه خود را ز ايمان وعرفان خالي مكن شما آتش فشاني از تلاش و كارخواهي بود
6-   از طريق امواج رايانه و اينترنت پيامهاي زيبايي دريافت مي كنيد آ»ها را جدي بگيريد اما مواظب باشيد كه فريب نخوريد چون در اين دوره جمادات هم فريبكار شدهاند چون انسان در آنها دخل و تصرف مي كند


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

غزل 393 
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

۱ منم که در شهر به عشق وعاشقی مشهورشده ام؛ ومنم که با بد دیدن چشم خود را آلوده نکرده ام- چشم خود را به گناه بد دیدن آلوده نکرده ام.
بد دیدن یعنی نگاهی از روی طمع و به قصد فریب و اغفال.
می گوید من با اینکه در شهر به عشق وجمال پرستی شهرت دارم،چشم خود را به گناه بد دیدن آلوده نکرده ام.با اینکه عشق ورزیدن من از راه چشم سر است،به فکر گناه آلوده نیست.
«بد دیدن» را می توان دیدن زشتی و معایب معنی کرد و در این صورت مفهوم بیت اینکه به دیدن زشتی و معایب دیگران چشم خود را نیالوده ام.
2 محبت و وفا داری می کنیم،تحمل سرزنش می کنیم و آزرده نمی شویم؛زیرا رنجش از خلق در مذهب ما کفر به حساب می آید.
دنباله مضمون بیت قبلی است که گفت به می پرستی پناه برده ام تا از خود پرستی رها شوم.دراین بیت شکوه می کند که رفتار من مورد ملامت خلق واقع می شود، ولی ما ارادت خود را به دوستان از دست نمی دهیم،زندگی را هم به خوشی می گذرانیم، زیرا آنقدر گذشت و بزرگی داریم که مطلقا از کسی نرنجیم و نادانی را گناهشان به حساب نیاوریم.
علامه قزوینی[1] یادآوری نموده اند که مصراع اول با اندک تصرفی با این مصراع سعدی یکی است:
قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند                       شب فراق به امید بامداد وصال
3 از پیر میکده پرسیدم راه رستگاری چیست؛جام می خواست و گفت راز پوشیدن.
می را پنهانی می خورده اند و بعضی خبر کشی می کردند و از کار آنها پرده بر می داشتند.
می گویند از پیر میکده راه نجات را پرسیدم و پیر با اشاره به جام می گوید راه این است که این گونه رازها پوشیده باند- هر کس مشغول کار خود باشد.
4 مقصود دل از گردش و نگاه در باغ جهان چیست؛ [و جواب اینکه] با دست مردمک چشم از رخ تو گل چیدن.
می گوید منظور دل از گردش و تماشا در باغ جهان اینست که به وسیله ی مردمک چشم یعنی با نگاه از چهره ی تو محبوب زیبا روی متمتع گردد.
به تعبیر دیگر جهان باغ است و زیبایی گلی در این باغ ،وقصود دل تماشای گل این باغ ،بوئیدن و تمتع بردن از آن است.
یعنی مقصود انسان از زندگی لذت بردن از زیبایی است؛ و این معنی مستتر است که بقیه ی امور ناگزیر متعلق به آن و برای بقای وجود است تا بتوانند به این مقصود اصلی برسد؛ و این اوج بینش هنری است که انسان سراسر مفتون زیبایی باشد؛ جامعه تا حدی از جهت روابط ونیازهای مادی پیش رفته باشد که دیگر تمام توجه مردم به کار عشق و هنر معطوف شود.
اگر بخواهیم تعبیر عارفانه ای بر این اندازه جمال پرستی شاعر قائل شویم هیچ به از این نیست که توجیه استاد فروزانفر را در باب یکی بودن زیبایی انسان وخدا،یا معشوق زمینی وعرفانی نقل کنیم.در شرح بیت
پرتو حق است آن معشوق نیست                       خالق است آن گوئیا مخلوق نیست[2]
می نویسد:«می توان گفت که «پرتو حق» محبت و عشق است،آنگاه در توجیه این بیت باید بگوییم که بنابر عقیده ی صوفیان ، ادراک حق به حسب ذات که حقیقت مطلق است هرگز برای بشر ممکن نیست.و تنها حق را در مظاهر می توان دید و بنابراین زن مظهر جمال و لطف خداست و آن دلربایی و حسن از آثار ظهور جمال لم یزلی است که در آن مظهر لطف آمیز جلوه گری می کند، اینگونه محبت را صوفیان «محبت آثاری» می نامند، مقابل محبت ذاتی که ناشی از ادراک حق ذات خود را به ذات خود….»[3]
5 از آن جهت با می پرستی نقش خود را بر آب زدم؛ که اثر خود پرستی را از میان ببرم.
نقش بر آب زدن مجازاً در پی کار محال رفتن و خیالات باطل داشتن است.اما این جا معنای حقیقی را از آن اراده کرده است. یعنی ، نقش وجود خود را در آب افکندم تا پاک شسته شود. ومآلاً این معنی به دست می آید که با گناه میخوارگی نقش شخصیت خود را شستم واز میان بردم.
می گویند بدین جهت شهرت به می پرستی را وسیله از میان رفتن نام نیک خود قرار دادم که دیگر نتوانم به دنبال زهد وتقوی که ملازم خودپرستی است بروم و به آن تظاهر کنم.چنین است که می پرستی آثار وعوارض خودپرستی را از وجود من زایل کرده است. و این نمودار ذوق و ملامتی شاعر است که از شهرت و نام نیک و قبول و تحسین خلق بیزاری می جوید.
6 به شفقت سر زلف تو مطمئن هستم وگرنه؛ اگر کششی از سوی زلف تو نباشد،کوشیدن ما سودی ندارد.
وبه تعبیر عرفانی، تنها کوشیدن سالک کافی نیست، از جانب حق هم باید کششی وجود داشته باشد.
7 ازاین مجلس به سوی میکده باز می گردیم؛زیرا نشنیدن وعظ آنها که خود به آن عمل نمی کنند واجب است.
عنان تافتن: بر گشتن، رو گردان شدن.
8 مهرورزی با چهره ی زیبا را از موی صورت یار بیاموز؛زیرا دور چهره ی خوبان گردین لذت بخش است.
دور چیزی گردیدن: یعنی اطراف آن گشتن و مجازاً به معنای اظهار محبت کردن و تصدق شدن است.
می گوید عشق با روی زیبا را از چهره ی یار بیاموز زیرا این خط دور چهره ی او می گردد،واز این دور گردیدن معنی مجازی آن را که تصدق شدن است اراده کرده است.
پس مقصود اینکه فدا شدن در راه معشوق را از خط چهره ی یار بیاموز.
9 حافظ غیر از لب معشوق ولب جام شراب چیزی دیگر مبوس؛ زیرا بوسیدن دست آنها که به زهد و تقوی تفاخر می کنند،خطاست.
————————————————————————————–
[1] قزوینی….«بعضی تضمین های حافظ»،یادگار،س 1 ، ش 9، ص 66.
[2] مولوی…..مثنوی….. ص 121
[3]فروزانفر….شرح مثنوی شریف…. ص 1035.


غزل به قلم علامه قزوینی :

منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالودم به بد ديدن
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم که در طريقت ما کافريست رنجيدن
به پير ميکده گفتم که چيست راه نجات بخواست جام می و گفت عيب پوشيدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چيست به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش خود پرستيدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشيدن
عنان به ميکده خواهيم تافت زين مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنيدن
ز خط يار بياموز مهر با رخ خوب که گرد عارض خوبان خوش است گرديدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ که دست زهدفروشان خطاست بوسيدن


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن     منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
بهمي پرستي از آن نقش خود بر آب زدم     كه تا خراب كنم نقش خود پرستيدم
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم   كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات     بخواست جام مي وگفت راز پوشيدن
زخط يار بياموز مهر با رخ خوب           كه گرد عارض خوبان خوش است گرديدن
مراد دل زتماشاي باغ عالم چيست           به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن
عنان به ميكده خواهيم تافت زين مجلس     كه وعظ بي عملان واجب است نشنيدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه           كشش چونبود از آن سوء چه سود كوشيدن
مبوس جزلب معشوق و جام مي حافظ     كه دست زهد فروشان خطاست بوسيدن


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر: