با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

مي سوزم از فراقت - می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان - غزل 384 - 459

459- مي سوزم از فراقت
مي سوزم از فراقت روي از جفا بگردان     هجران بلاي ما شد يارب بلا بگردا
مه جلوه مي نمايد بر سبز حنگ گردون       تا او به سر در آدي بر رخش يا بگردان
يغماي عقل و دين را بيرون خرام سرمست     بر سر كلاه بشكن در بر قبا بگردان
مرغول را بر افشان يعني به رغم سنبل     گرد چمن بخوري همچون صبا بگردان
اي نورچشم مستان در عين انتظارم     چنگي حزين و جامي بنواز يا بگردان
دوران چو مي نويسد بر عارضت خطي خوش     يارب نوشته بد از يار ما بگردان
حافظ زخوبرويان بختت جر اين قدر نيست     گر نيست رضايي حكم قضا بگردان

توضيحات :
جفا ( ستم درشتي ) بگردان ( اعراض و دوري كن ) هجران ( فراق و درد عشق ) معني بيت 2( ماه بر اسب روزگار جلوه گري م يكند پس اي محبوب ب اسب سوار شو تا ماه از شرمساري سر به زمني بگذارد و شرمنده شود ) معني بيت 3( براي اينكه عقل  دين عشاق را به تاراج ببري سرمتس و شاداب بيرون بيا گوشه كلاهت را بالابزن تا چهره زيبايت بيشتر نمايان شود و لباس را نيز دگرگون ساز ) معني بيت 4( گيسوان پيچان را پريشان كن و كاكلت را بتكان و به كوري چشم سنبل پيرامون چمن و اطراف را با عطر و بخور گيسويت معطر بسار ) معني بيت 5( اي نور چشم عاشقان در كمال بي صبري منتظرم تا چنگ ملايمي بنوازي و يا كاسه شراب را به گردش در بياوري 9‌معني بيت 6( گردش روزگار كه بر چهره تو خطي زيبا مي نگارد اي خداوند سرنوشت بد را از محوبب ما دور بدار )

نتيجه تفال :‌
1-   لسان الغيب در بيت آخر فرمايد ( از زيبا رويان بيشتر ا زاين بهره تو نمي باشد پس اگر به اين طالع قانع نمي باشي برو و فرما قضا و قدر را دگرگون بساز و طوري كن كه بر وفق مرادت باشد )
2-   شما در زندگي سرنوشتي داريد كهقضا و قدر الهي آنرا رقم زده است ولي اين دبان معني نمي باشد كه اختيا رو اراده اي نداري بلكه عين اختيار و آزادي است كه مي توانيد با توكل ب خداوند گام بداريد و بانيروي اراده و فعاليت چنان مشهور خاص و عام گرديد كه همه متعجب و متحير گردند زيرا در چهره شما و فرزندانتان نور عشق و عرفان و رستگاري است
3-   از هجران و فراق كسي يا چيزي يا مكاني سخت ناراحتيد بايد بدانيد كه هركس سرنوشتي دارد پس دا كندي كه سرنوشت شما مانند همسايه ديوار به ديوارتان نباشد زيرا او ناسپاسي كرد و خداوند وي را در معرض املا و استدراج قرار داد
4-   مژده مي دهم كه زندگي بسيار درخشاني در انتظار شما و خانواده جنابعالي است بطور مثال در هفته قبل خانواده شما مورد لطف خداوند قرار گرفند و از ناراحتي بزرگي رهايي يافتند پس كسي كه به ريسمان خداوند چنگ بزند صد در صد موفق است بنابراين به يكي از شماهد متبركه برويد و نذر خود را ادا كنيد
5-   عزيزم هر كه روزانه باغچه دلش را به آب تامل و خود انديشي مهمان نكند هميشه پژمرده و پاييزي خواهد ماند
6-   مسافر حالش خوبست به زودي خبرهاي خوش مي دهد توجه به همسر و علاقه به او زندگي شما را شاداب تر م يكند با پدر و مادر مهربان باش
7-   از رنگ مشكي يا قرمز تند استفادهنكنيد بلكه از رنگهاي ملايم بهره مند شويد كه موجب آرامش روح و ثبات قدم و اعتماد به نفس شما مي گردد
8-   به سخنان او گوش دهيد هرچند اخلاقش غير قابل كنترل مي باشد ولي مهربان و باوفاست


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (384)

فراق: دوري.

جفا: ستم.

هجران: جدايي، مفارقت، فراق.

بلا بگردان: آفت و بلا از ما دور كن، بلا را دفع كن.

خِنْگ: اسب.

سبزِ خِنگ: خِنگِ سبز، اسب سبز.

سبزِ خنگِ گردون: (اضافه تشبيهي) گردون سبز به اسب تشبيه شده، گنبد خضرا و سپهر سبز به اسب تشبيه شده است.

رَخْش: نام اسب مشهور رستم، كنايه از اسب راهوار.

مَرغول: زلف و گيسوي پيچان، زلف مجعّد.

بَرافشان: افشان كن، پريشان كن.

به رغم: بر ضدِّ ، به مخالفتِ ، بر خلافِ .

بُخُور: هر بخار معطر، هر چيز خوشبو كه در هوا به صورت بخار پراكنده شود، هر ماده معطر كه در آتش ريزند و بخار حاصله از آن در هوا پراكنده و بوي خوش را منتشر سازد.

صبا: باد صبا.

يغماي عقل و دين را: براي يغماي عقل و دين، براي غارت عقل و دين.

بيرون خِرام: بِخرام، با ناز و وقار قدم بزن، سرمست بيرون بيا.

كلاه شكستن: كلاه كج نهادن، گوشه كلاه را به نشانه تفاخر كج نهادن.

قبا بگردان: تكمه هاي دامنِ قبا را باز نگهدار و قبا را به هنگام راه رفتن پيچ و تاب بده.

نور چشم مستان: عزيز كرده مستان.

در عين انتظار: در ذاتِ انتظار، در انتظار واقعي، در كمال انتظار، سخت چشم به راه.

چنگ حزين و جامي بنواز يا بگردان: يا با چنگْ آهنگ غمناكي بنواز يا جام شرابي را به گردش درآور، كنايه از اينكه يا سَرِ جنگ و دعوا را بگير يا سر صلح و آشتي را.

دوران: روزگار.

عارض: چهره.

دوران همي نويسد بر عارضش خطي خوش: روزگار بر چهره او خطي زيبا مي نويسد، كنايه از روييدن موهاي تازه بر گرد چهره او.

نوشتهِ بد: سرنوشت بد، سرنوشت از پيش مقدّر شدهِ شوم.

جز اين قَدَر: بيش از اين.

بخت: نصيب و بهره.

گر نيستت رضايي: اگر راضي نيستي.

حُكمِ قضا: حُكمِ سرنوشت، فرمان ازلي.

معاني ابيات غزل (384)

(1) در آتش جدايي تو مي سوزم، دست از ستمكاري بردار، جدايي بلاي جان ما شد، خدايا اين بلا را از ما دور كن.

(2) ماه بر پشت اسب سبز رنگ سپهر خودنمايي مي كند، براي اينكه او را از پاي درآوري بر رخش سوار شو.

(3) گيسوي پر پيچ و تاب را افشان كن. يعني برخلاف ميل سنبل، به مانند باد صبا بر پيرامون گلزار بوي خوش بپراكن.

(4) براي تاراج عقل و دين، با ناز سرمستانه نمودار شو، گوشه كلاه را كج نهاده و دامن قبا را به چرخش درآور.

(5) اي نور ديده عاشقان سرمست،‌ چشم به راهم. يا با آوازي حزين چنگ بنواز و يا ساغر باده را به گردش درآور.

(6) دست روزگار بر صفحه چهره اش در حال نگاشتن خط سبز زيبايي است. خدايا سرنوشت بد را از يار ما دور بدار.

(7) حافظ، بيش از اين از زيبارويان بهره يي (جز بي نصيبي) نداري. اگر به آن راضي نيستي فرمان قضا و سرنوشت را دگرگون ساز.

شرح ابيات غزل (384)

وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن

بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب

٭

اين غزل در زمان شاه زين العابدين جوان و جانشين شاه شجاع سروده شده است.

زين العابدين جواني بي تجربه و در شروع حكومت خود فاقد قدرت و تشخّص لازم بود. حافظ در اين غزل او را به تحرّك و اقدامات لازم جهت تثبيت پايه حكومت خود ترغيب مي كند و در عبارت زيبايي به او مي گويد پاي در ركاب مردانگي بگذار و شجاعانه ماه را از آسمان به زير درآور، زلف را پريشان كن و به خود جولاني بده تا در خطّه تحت تسلّط خويش عطر آوازه خود را منتشر كني. از خانه استراحت پا به بيرون بگذار و مانند جوانان جوياي نام و به رسم آنان ظاهر خود را شجاعانه بيارا.

حافظ در بيت پنجم مطلبي اساسي را با شاه جوان در ميان مي گذارد كه از ديد آگاهان به دور مانده است. او خطاب به شاه جوان مي گويد من چشم به راه اين هستم كه تو يكي از اين دو كار را انجام دهي. يا كوسِ جنگ را به صدا درآوري و بر دشمنان بتازي و اساس حكومت خود را محكم كني يا سياست سلامت و صلح و سلم را پيشه خود كني و مردم را موافق خود سازي. هنر حافظ در مصراع دوم بيت پنجم به خوبي نمودار است و با آوردن كلمه (يا) اين ايهام را القاء مي كند. او مي گويد يا آهنگ حزين و غمناك جنگ را از چنگ به درآور يا جام شراب صلح را. يكي از اين دو كار را منتظرم انجام دهي. آنگاه در بيت ششم در حق شاه جوان دعا مي كند و مي گويد دست روزگار بر چهره او خط سبز تازه يي رويانده است و اميدوارم خط سرنوشت بد را خداوند از او دورگرداند. از اين بيت چنين استفهام مي شود كه حافظِ كاركُشته چندان اميدواري به پيروزي و حسن عاقبت او ندارد. به ويژه كه در برابرش قدرت تيموري سربرافراشته است. اين است كه او را دعا مي كند و همينطور سرنوشت خود را وابسته به شاه دانسته و در حال بيم و اميد مي گويد تو را از اين شاه جوان نصيب و بهره يي جز بي نصيبي نيست و اين به سرنوشت تو مربوط است اگر ناراضي هستي و مي تواني سرنوشت خود را عوض كن !

در پايان حافظ اين غزل را تحت تأثير داستان خسرو و شيرين نظامي ساخته و پرداخته است، چه نظامي در شرح حال شيرين در مثنوي خسرو و شيرين كلمات (مرغول) (بخور) (قبا گردانيدن) (سبز خنگ گردون) را استعمال كرده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد يا رب بلا بگردان
مه جلوه می‌نمايد بر سبز خنگ گردون تا او به سر درآيد بر رخش پا بگردان
مر غول را برافشان يعنی به رغم سنبل گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان
يغمای عقل و دين را بيرون خرام سرمست در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان
ای نور چشم مستان در عين انتظارم چنگ حزين و جامی بنواز يا بگردان
دوران همی‌نويسد بر عارضش خطی خوش يا رب نوشته بد از يار ما بگردان
حافظ ز خوبرويان بختت جز اين قدر نيست گر نيستت رضايی حکم قضا بگردان


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

مي سوزم از فراقت روي از جفا بگردان     هجران بلاي ما شد يارب بلا بگردا
مه جلوه مي نمايد بر سبز حنگ گردون       تا او به سر در آدي بر رخش يا بگردان
يغماي عقل و دين را بيرون خرام سرمست     بر سر كلاه بشكن در بر قبا بگردان
مرغول را بر افشان يعني به رغم سنبل     گرد چمن بخوري همچون صبا بگردان
اي نورچشم مستان در عين انتظارم     چنگي حزين و جامي بنواز يا بگردان
دوران چو مي نويسد بر عارضت خطي خوش     يارب نوشته بد از يار ما بگردان
حافظ زخوبرويان بختت جر اين قدر نيست     گر نيست رضايي حكم قضا بگردان


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر